:
صبح
اشتیاق کوچه ایست
که از پنجره اش
تو میگویی
سلام . . . .
حمید رها
❤️❤️🌹🌹
همینکه باد، لباس تو را تکان میداد
به من قصیدهی موی تو را نشان میداد
لبت شبیه شرابِ دوساله میخندید
و خونِ تازه به رگهای استکان میداد
تنت تلألوِ خورشید بود و لبخندت،
به غنچههای لباسِ تو داشت جان میداد
برای موی تو شعری بلند میگفتم،
اگر که روسرییت ذرهیی امان میداد
□
«زن جوان غزلی با ردیفِ آمد بود*»
که داشت آمدنش کار دستمان میداد
تنش به روشنیِ پشتِ پرده میمانست
همیشه پیرهنش بویِ آسمان میداد
برای یک غزل عاشقانه محشر بود
هزار سوژه به اشعارِ این و آن میداد
بدون واهمه در شعرمان قدم میزد
و با قدمزدنش وزن یادمان می داد
❤️❤️🌹🌹
کاش آن آینه ای بودم من
که به هر صبح تو را می دیدم
می کشیدم همه اندام تو را در آغوش
سرو اندام تو
با آن همه پیچ
آن همه تاب
آنگه از باغ تنت می چیدم
گل صد بوسه ی ناب...
حمید_مصدق
🌺🌹🌺
صبح ها ، گیج و گنگم ...
نه از خوابِ زیاد ...
از اینکه تمام شب منتظرت بودم
و
باز
نیامدی ...
مهسا_امیری_راد
❤️❤️🌹🌹
صدای دریا
از خواب بیدارمان کرد
با سر و رویی پوشیده از خزه
پشت میز صبحانه نشستیم و
فقط آه کشیدیم.
برای یک بار هم که شده
نشد
خوابهای خوب را تا آخر ببینم
❤️❤️🌹🌹
زِ تمام بودنی ها
تو فقط از آنِ من باش
که به غیرِ با تو بودن
دلم آرزو ندارد
حسین_منزوی
❤️❤️🌹🌹