فردوسی:
خردمند باش و کم آزار باش
همیشه زبان را نگهدار باش
حافظ:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
سعدی:
دو چیز طیره ی عقل است،دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
(طیره:خفّت،سبکی)
این یمین فریومدی:
خردمند،خامش بود چون صدف
اگر خود درونش همه گوهر است
امیر خسرو دهلوی:
پشیمان زگفتار دیدم بسی
پشیمان نگشت از خموشی کسی
اهلی شیرازی:
به جانان درد دل گفتم شدم رسوا ندانستم
که باید داشت پنهان راز خود از یار جانی هم
صائب تبریزی:
از ره حرف بود رنجش مردم«صائب»
کس ندیدیم که دشمن شود از خاموشی
کلیم کاشانی:
حاصل هر دو جهان را به سخن گر بدهند
مگشا لب چه توان یافت به از خاموشی
نظامی گنجوی :
با این که سخن به لطف آب است
کم گفتن هر سخن صواب است
وحشی بافقی:
خموشی پاسبان اهل رازاست
از او کبک ایمن از چنگال باز است
ملک الشعرا بهار:
خامشی جستم که حاسد مرده پندارد مرا
وز سر رشک وحسد کمتر بیازارد مرا
واعظ قزوینی:
در گفتن عیب دگران بسته دهان باش
وز خوبی خود عیب نمای دگران باش
سیمین بهبهانی:
خموش و گوشه نشینم مگر نگاه توام؟
لطیف و زود گریزی مگر خیال منی؟
رضا اصفهانی:
خاموشیم نبودز آسودگی،«رضا»
از بسکه تنگ بود دلم،ناله جا گرفت
مولوی:
مستمع چون نیست خاموشی به است
نکته از نااهل اگر پوشی به است
پس خموشی به دهد اورا ثبوت
پس جواب احمقان آمد سکوت
🌹🌹🌹منبع کانال دانشرام