قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۵ مطلب در دی ۱۳۹۶ ثبت شده است

.





 چون واژه هاى بیصدا

به انتظار نشسته ام، 

در سکوت به اشتیاق

به انتظار جرعه اى سخاوت نگاه

به انتظار جرعه اى نفس....

به انتظار مهر....

که دست من بگرمى تمام پیکرت .....

تمام عمر عاشقى کنم

به اشتیاق بو سه اى که من....

به خاک معبرت زنم

همیشه عاشقى کنم.....

چرا به من نگاه نمیکنى؟؟؟

ببین تمام لجظه هاى دل.....

براى تو...

منتظرم ومنتظرم....

.....

کسی چه میداند

سال ها بعد

وقتی تو

موهای کنار شقیقه ات سفید شده باشد

و شده باشی یک کارمند منضبط

که شور جوانیش را

لابه لای دفترهای اداری جا گذاشته باشد

و من

زنی آرام و کدبانو شده باشم

که هر پاییز تکیه بر صندلی لهستانی کهنه

که جیر جیر میکند

جلوی بخاری

با عینک نمره بالا

برای زمستان فرزندانم #شال_گردن_آبی می بافم

در کدامین کوچه پس کوچه ی غرور

کدامین فصل سکوت

کدام بعد از ظهر بی حوصلگی

یا کدامین لحظه ی حماقت و بی پروایی

دوستت دارم را

و عشق را جا گذاشتیم

که نسل اندر نسلِ بعد از ما هم...

تاوان فصل های سرد دلتنگی و بی عشقی را...

با غروب های جمعه ی نهفته در هر روز

و هر لحظه شان

پس خواهند داد؟!

طاهره_اباذری_هریس

.....

✒️

جمعه همرنگ من است


آسمانش ابری


کوچه هایش تب باران دارد


جمعه تکرار من است


در دل آیینه...

مسعود_مولایی

.....

عادت مردم این شهر فقط غم زدگیست


جمعه هم روز قشنگیست اگر بگذارند

زهرا جعفری

.....

.





من عاشق توأم

من عاشق شعرم

نام دیگر تو شعر است

من در خلوت ِ خودم ، 

در رویاهایم تورا ، شعر صدا میزنم..

گاهی غزل ، گاهی سپید ، گاهی ....

تو می آیی مات میشوم در چشمهایت

پلک هم نمیزنم ..

تو می آیی ، کلماتْ لکنت میگیرند ، قلم ساکت می مانَد

و " نگاهْ " زیباترین عاشقانه میشود ....

تو میروی 

واژه ها فریاد میشوند..

تو میروی شعر می آید

دیوانی دارم از نبودنهایت  ...

من پشت ِ سر ِ تو شعر میگویم

من پشت ِ سر ِ تو شعر میگویم 

.....

مگر می شود صدایم کنی و برگ های پاییزی

به آغوش درخت باز نگردند؟!

مگر می شود نگاهت کنم

و زمین بر آسمان نبارد؟!

بیا بیشتر عاشق هم باشیم،

تا شب سرمه ی عشق را به چشمانش بکشد...

تا ماه موهای خورشید را توی آیینه صبح ببافد...

تا بهار روی زخمهای پاییز شکوفه بپاشد...

بیا بیشتر عاشق هم باشیم

بیا نظم جهان را به هم بزنیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۶ ، ۲۳:۳۸
م.ر م.س

جانانم...

میبینی چه هیاهوییست ؟؟


همه دغدغه پایان پاییز را دارند

اخرین پنجشنبه...

جمعه...

یلدا...


ناراحتند که این پاییز هم گذشت 

و یارشان نیامد

نیامد  که پاییزشان رویایی شود...


اما جان دل من...

تو هروقت که خواستی بیا

من در انتظارتم

تو که بیایی...

من فصل به نامت میکنم

ماهی به نام امدنت

و در تقویم دلم

امدنت را ثبت میکنم...


مگر پاییز چه دارد که فصل تو 

نخواهد داشت ؟

مهم امدن توست

حال هر وقت که میخواهد باشد...

دنیا_ک

.....

.



حافظ جان

می‌شود این بار تو پا در میانی ‌کنی ..؟

یلدا که شد،

سراغت که آمد،

تفأل که زد،

میشود تو از او 

بخواهی که برگردد ..؟ 

میشود با زبانِ دلنشینِ غزلت 

به او بگویی که

"از بُنِ هر مژه ام آب روان است،بیا" ؟

میشود ریش‌ سفیدی کنی ..؟

میشود بگویی که برگردد ...؟

مهسا_ولی پور

.....

دوست داشتنت،


پنج شنبه ای ست، که تو را


بیشتر از همیشه، می خواهد پدر جان...


دوست داشتنت،


برکت چشم های من است!


من به امام زاده های شهر


اشک هایم را، سپرده ام!


تو را، به من پس بدهند!


دخیل ببندند قلبم را


بگو پنج شنبه ها بیشتر


برای آمدن عارفانه ی دست هایت،


دعا کنم!


پدر...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۶ ، ۲۳:۳۰
م.ر م.س

ای ساقی بی منت کم باده بده ما را 

خوب از سر من بردى سودای زلیخا را 


در یوسف خود کُشتى ، با پیرهنى پاره

از برده ى چشمانت، پس لرزه ى سرما را 


در میکده جان داده هر کس که تو را دیده 

یعقوب تو داد از کف ، این دیده ى بینا را 


در خواب زمستانت میمانم و میمیرم 

در عشق تو سوزاندم اندیشه ى فردا را 


زنجیر خیالم را بستى تو به گیسویت

چون بافته اى در من پیچ و خم موها را


عکس رخ ایزد را در جام تو میبینم 

بشکن به دل شاعر ، تصویر برهما را 


ای قاضی شهر دل ، امشب تو بزن بر من 

با لعل لبان خود ، حد شب یلدا را...

محمد_علی_ناطقی

.....

مرا بخوان

چون شعر تحریف شده 


عاشقانه ای که

جای تمام لب ها را 

نقطه چین گذاشته اند 


حالا تو بیقرار 

               من بیقرار 

نفس هایم به شماره افتاده اند 

از بس 

دنبال بوسه هایت دویده ام

شاعر؟؟؟

.....

همیشه که

قرار نیست من بگویم

یک بار هم تو بگو

اصلاً هر چه دلت می خواهد بگو

مثل یک شب بخیر

با طعم بوسه..

و مثل یک بوسه با طعم

دوستت دارم.....!!

شاعر ؟؟؟

.....

مگر می شود 

به سیل گفت جاری نشو؟

می شود آیا به زلزله گفت : بایست!

بایست و اینقَدَر

تن و بدنِ زمین را نلرزان؟


من هم 

نتوانستم ، نتوانستم

جلوی عشق را بگیرم ؛

آمد ،

چشمهایم را غرق کرد ،

دلم را لرزاند و

از من ویرانه ای به جا گذاشت و...رفت!

شاعر ؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۶ ، ۲۳:۲۶
م.ر م.س

.

تنم مال تو

بوسم نکن ببین

چگونه برای لب هات

گریه می کند تنم



تنفس هات مال من؟



عود آتش بزن

بگذار بوی تنبور بپیچد اینجا

ساز را می برم بالای سرم;



عاشیقلار

اولدوز دری رم

بوتون اولدوز لاری

بوینوا سالماق اوچون.


می شود اسمارتیزهای رنگی را

بریزم توی یقه ات

بعد دنبال شان بگردم؟

تو را به خدا

نگذار گمت کنم!

**

تو بخواه

تا من برایت بمیرم

به طمع یک بوسه

با طعم نارنجی

یا هر رنگی تو بخواهی.

هرچقدر هم که عاشقت باشم

نمی توانم عاشقی ام را

به تو ترجیح دهم

هر چقدر که عاشقی بلد باشم

خرج تو می کنم

آقای من!

به جاش

تو برای من لبخند بزن.

می شود؟

**

آنچنان عاشقانه

به تمام

خواهمت خواست

که قلمت سربه زیر شود

و انگشتهات

بر تن من بریزد

ذهن زیبای تو را

عباس_معروفی

.....

وقتی گره روسری ات وا شده بود

انگار  تمام  شهر بَلوا شده بود


موهای بلند و مشکی ات بر شانه

تعبیر قشنگ «شبِ یلدا» شده بود

ساحل_مولوی

.....

اگر صد گونه غم داری، چو نرگس

به روی زندگی لبخند! لبخند!  

فریدون_مشیری

.....

من و تو دوریم از هم

به اندازه ی نفس های حبس شده در بغض

و فریاد چشم ها در تاریکی 

مثل آسمان از دریا

که آغوش ندارد 

اما...تب می کند 

دوستت دارم ها 

ابر می شوند 

آب می شوند 

و می بارند بر گیسوان نیلی دریا

موج موج ،عشق بازی می کنند 

افسوس که  دستانشان تا 

آنسوی نرسیدن ها کوتاه است

آری ...من و تو دوریم از هم 

مثل ای کاش ها....مثل افسوس و آه...

آه....

من و تو دوریم از هم 

مثل خوشبختی، از کودکی که فال می فروشد 

و خواب، از سرباز وظیفه 

روحم را جاودانه می کنم 

و سایه ای خواهم شد 

چون گوشواره ای سرخ در بادها

پا برهنه در برهوت شب 

زل می زنم به سیاه چال نرسیدن ها 

و تو سراغ مرا می گیری از خواب ها...!؟

بیا 

قدم بگذار برحقیقت این تنهایی

         «من و تو دوریم از هم »

معصومه_سیاه_پشت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۶ ، ۲۳:۱۷
م.ر م.س

زاد روز پیامبر دوستی و مهربانی و سال نو میلادی بر همه یکتاپرستان به ویژه هموطنان مسیحی مبارک باد .

امیدوارم در سال نو میلادی ، رونق زندگی ، صلح و سلامتی را در سراسر جهان شاهد باشیم . 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۶ ، ۱۴:۱۱
م.ر م.س