به خواندش می ارزد باور کنید :خداوند ما البته این گونه است !
به خواندش می ارزد باور کنید :خداوند ما البته این گونه است !
اسرار جهان ؛ چنانکه در دفتر ماست
گفتن نتوان ! که آن وبال سر ماست
چون نیست در این مردم نادان اهلی
نتوان گفتن هر آنچه در خاطر ماست .
چاره ی موهای خشک !
سادگی
خرافه پرستی
ناپسند داشتن دروغ
اوایل که رادیو آمده بود « مش شمس علی » رادیویی می خرد و با خود به باغش(باغ چای ) می برد و
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شب ها بر گاهواره من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچۀگل شکفتن آموخت
پس هستن من ز هستن اوست
تا هستم و هست دارمش دوست
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
باز آ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران
ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بیشماران
گفتی به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
این نغمه محبت، بعد از من و تو ماند