حکایت های جالب و واقعی 5
يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۰۷ ب.ظ
سر تراشیده
یکی از اهالی به مغازه سلمانی استاد محمد می رود و وقتی می بیند مشتریانش زیادند می گوید:« وای اوستا عجله دارم » استاد محمّد می پرسد خیلی ؟ می گوید : بلی ، استاد محمّد می گوید حالا که عجله داری یک سر تراشیده دارم می خواهی بردار و ببر!
۹۴/۰۳/۱۷