قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۹ مطلب با موضوع «حکایت ها و اشعار عامیانه ( فولکلور)» ثبت شده است

#شنگول_ورژن_96


معلوم نبود کدام خیرندیده ای باعث و بانی قطع شدن یارانه آقا گرگه شده بود، طفلک گرگی تو این گرانی و تورم گرفتار یک لقمه نون باز هم سرگردون شده به همین خاطر روز گذشته در نبود خانم بزی باز هم کلبه اش رفت.


و اینک ادامه ماجرا... آقا گرگه؛تق تق تق... منم منم مادرتون 

شنگول: مادر کجا بود ، پارسال تو فیس بوک با یه شغال خارجی آشنا شد،  محض گرین کارت، ولمون کرد رفت، مادر نبود همش ولوو بود!!


 گرگه با تاسف ؛ راست میگی هیچ وقت خونه نبود، شرمنده نمیدونستم،خب منم منم پدرتون!! شنگول:آخه نفهم ، تو  کدوم داستان در مورد بابای ما خوندی! بچه که بودیم زن گرفت رفت.


گرگه:عجب نامردیه،خب منم منم عموتون!! شنگول: عموم نره بزی  که الان حبس هست، پارسال محیط بان ها با چوپان دروغ گو  گرفتنش میگن جرمش فروش پوست گرگ بوده!!


 گرگه: واویلا ینی ملت از پوست گرگم نمیگذرن ،  خب منم منم دایی تون!! شنگول:اونم که معتاد شده بود شیشه میزد، پارسال جسدش از تو جوغ پیدا کردیم.


گرگه؛ میگم منگول و حبه انگور خونه نیستن؟


شنگول؛ حبه که لیسانسش که گرفت رفت استرالیا شنیدم تو یه باغ وحش گرگ تربیت می کنه ، منگول هم که شوهرش گاوه اصلا با ما رفت و آمد نداره،منم که شوهرم تزریقی بود ازش ایدز گرفتم،راستی در بازه بفرمایید!! گرگه با حیرت :نه مرسی باید برم واقعا متاسفم، راستی اگه کمکی از دست من بر میاد بی تعارف در خدمتم!! 


شنگول: نه دیگه قراره خودسوزی کنم برو که یه وقت نسوزی!! 


گرگه در حال دور شدن: اخه این بزه  چطور با شغال  ازدواج کرده، عجب دوره زمونه بدی شده ... خداحافظ دخترم.

شنگول؛آخ جون،بچه ها بیایید بیرون این بی شعور رفت.


کاظم گلخنی. طنز پرداز هرمزگان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۶ ، ۲۲:۲۶
م.ر م.س

گفت پیلی را آوردند بر سر چشمه ای که آب خورد

خود در آب می دید و می رمید

او می پنداشت که از دیگری می رمد

نمی دانست که از خود می رمد

همة اخلاق بد، از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر

چون در توست، نمیرنجی؛ چون آن را در دیگری می بینی، می رمی و می رنجی.

" گزیده فیه ما فیه "

🍀مولانا در مثنوی نیز بارها این لطیفه را با تعبیرات و تمثیلات شیرین آورده است.

این حکایت تمثیل دیگری است در بیان انعکاس خلق و خوی انسان در آیینۀ وجود دیگران:


ای بسا ظلمی که بینی در کسان

خوی تو باشد در ایشان ای فلان

انـدر ایشان تـافته هستی تـــــو

از نفاق و ظلم و بـد مستی تــو

چون به قعر خوی خود اندر رسی

پس بدانی کز تو بود آن ناکسی

مثنوی


پیش چشمت داشتی شیشۀ کبود

زان سبب عالم کبودت می نمود

گرنه کوری، این کبودی دان ز خویش

خویش را بد گو، مگو کس را تو بیش

در خود این بد را نمی بینی عیان

ورنه، دشمن بودیی خود را به جان

مثنوی معنوی.

برگرفته از کتاب های " گزیدة فیه مافیه" و " مثنوی مولوی "

توضیحات: حسین الهی قمشه ای

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۱۶:۳۴
م.ر م.س

🌸🍃🌸🍃


#غرور


در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دوانتهای چوبی می بست. چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.

یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.


مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواند نصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است.

کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : ” از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ا ی ، فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. ”

مرد خندید و گفت: ” وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. ”

موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده…سمت خودش… گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.


مرد گفت: ” می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟ “

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۱۵:۳۴
م.ر م.س

‍ 🌸🌺🌸🌺🌸🌺

آرزوی اشتباه

فقیره درویشی حامله بود مدّت حمل به سر آورده درویش را همه عمر فرزند نیامده بود، گفت : اگر خدای عزّوجل مرا پسری بخشد جزین خرقه که پوشیده دارم هر چه ملک منست ایثار درویشان کنم.

اتفاقاً پسر آورد و سفره درویشان به موجب شرط بنهاد.

 پس از چند سال که از سفر شام باز آمدم به محلت آن دوست برگذشتم و از چگونگی حالش خبر پرسیدم گفتند:

به زندان شحنه دَرست

سبب پرسیدم

کسی گفت: پسرش خمر خورده است و عربده کرده است و خون کسی ریخته و از میان گریخته پدر را به علت او سلسله در پای است و بند گران بر دست.

گفتم این بلا را او به حاجت از خدای عزّوجل خواسته است


زنان باردار، اى مرد هشیار 

اگر وقت ولادت مار زایند


از آن بهتر به نزدیک خردمند 

که فرزندان ناهموار زایند

گلستان سعدی

🌸🌺🌸🌺🌸🌺

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۶ ، ۰۰:۲۶
م.ر م.س

در مناطق جنگلی و کوهستانی ، هنگامی که شغال فریاد می زند سگ نیز عوعو می کند ؛ می گویند : « در گذشته های دور  شغال همدم و نگهبان محیط زندگی افراد بود

لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۴:۵۲
م.ر م.س

می گویند: شخصی همسرش را از دست داد و پس از مدّتی نگهداری از دختر خردسالش برایش دشوار شد و تن به ازدواج مجدد داد .

لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید :

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۶
م.ر م.س

شخصی اموالی بسیار داشت و همه را برای تک پسرش به ارث گذاشت . پسر که به مال و منال هنگفت و بی زحمتی دست یافته بود ، دست اسراف بر اموال گشود و در مدّتی کوتاه همه را صرف عیش و نوش کرد و قمار .

لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۹:۰۴
م.ر م.س

می گویند: نوعروسی پس از مراسم ازدواج – مطابق رسم گذشته - به منزل پدر شوهر نقل مکان می کند و در اتاقی ساکن می شود .

لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۸:۵۹
م.ر م.س


می گویند سر شبی چند تا رفیق دور هم جمع بودند و یکی شرط گذاشت که اگر کسی تا سحر بگوید « دبه یکی دبه دو » به او یک عبا به همراه قبا و کلاه جایزه  می دهم و اگر موفق نشد جوایز این شرط را از او می گیرم.  

لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۵ ، ۱۳:۵۶
م.ر م.س