حکایت های جالب و واقعی 21 - عشق ماندگار
در گذشته ها به هزار و یک دلیل از جمله فقر ، نابرابری طبقۀ اجتماعی ،
حفظ آبرو و... عشق ها کتمان می شد.
لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.
مشهدی ...، معروف به ...، متولد دیزبن بود .از اوان کودکی نزد مشهدی اسماعیل ، پسر کدخدای شیخانبر ،آمد و پادوی آنان بود1 و تا آخر عمر نیز نزد علی آقا ، پسر مشهدی اسماعیل، ماند و در منزل او زمین گیر و مرحوم شد .
در همسایگی منزل مشهدی اسماعیل - که مرده ریگ مشهدی باقر ، پدر همسرش ، بود - «... خانم » دختری سفید رو ، ریزاندام با چشمان آبی زندگی می کرد .
مشهدی ... زمانی که به سن رشد رسید ، عاشق «... خانم » ، خواهر زادۀ کدخدا و از خاندان متمول شیخانبر قدیم شد ؛ از قضا «...خانم » هم خاطر مشهدی ... را می خواست اما به دلیل فقرمشهدی ... و طبقۀ اجتماعی او نمی توانست رازش را برای خانواده اش بروز دهد .
خلاصه این عاشق و معشوق تا پایان عمر مجرد ماندند و به رحمت خدا رفتند. خداوند هر دو را قرین رحمت خویش گرداند .
1- مشهدی ... بعدها در آبدارخانۀ هتل آبشار مشغول به کار شد و از همان جا نیز حقوق بازنشستگی دریافت می نمود.