قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

عشق ما

ترجمان بهشت است

به دوزخی که جهانش می خوانیم

عشق ما 

غریو عصیان است


با من نیا !

مرا ببر 

از دامنه شوم شب

که هزار خورشید فشفشه

با نگاه تو است ...

یغما_گلرویی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۹
م.ر م.س

بیا...

دنیا نمی ارزد 

به این پرهیز و این دوری 


فروغ_فرخزاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۶
م.ر م.س

می ترسم

فرو بریزد این بام

که بر آن ایستاده ام

و ترا آواز می دهم....

کاش !!

برودت ِ تردید

بر شاخسار ِ خیالت

لانه نسازد

تا تو ، هَزار آوایم را

در باغ کوچه های برفئ عصر بشنوی....

یک نگاه

سنگ خورده پرنده ی در مرا

قفسگیر ِ دل ِ تنگت کن

که از شاخه ی برودت زده

 از بام ِ قندیل به هِرّه بسته 

- می ترسم.....!!!!.....


گویا_فیروزکوهی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۵
م.ر م.س

بی صدا

بی خداحافظ

از سرزمین چشمانم 

کوچ کردی

دور شدی و دورتر


اصلا از اول چمدانت را باز نکرده بودی

که حالا ببندی

چه خیال ساده لوحی دارم

اما رفتنت را

مانند آمدنت جدی نمی گیرم


اشک چشمانم 

بدرقه راهت

و خیالت راحت 

که هیچ خیالی 

به زیبایی خیالت 

در اندیشه ام نمی گنجد


زهره_سجادی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۲
م.ر م.س

همراه خود نسیم صبا می برد مرا


یا رب چو بوی گل به کجا می برد مرا؟


سوی دیار صبح رود کاروان شب


باد فنا به ملک بقا می برد مرا


با بال شوق ذره به خورشید می رسد


پرواز دل به سوی خدا می برد مرا


گفتم که بوی عشق که را می برد ز خویش؟


مستانه گفت دل که مرا می برد مرا


برگ خزان رسیده بی طاقتم رهی


یک بوسه نسیم ز جا می برد مرا


❤️🌺رهی معیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۰
م.ر م.س

دهانت پر از دوستت دارمِ نگفته است 

میشود قورت ندهی

کمی روی گونه هایم بگذاری

کمی توی مشت هایم

کمی از آن را لابه لای کتابهایم بگذاری

یا صبح به صبح روی حریر روسری ام بگذاری

و بپاشی رو موهایم 

به جای اینکه هر ثانیه

سکوتت را به نقطه نقطهٔ قلبم تزریق کنی

اصلا بیخیال جانم!

تو نامم را صدا بزن

خودم از لبهایت عاشقانه هایت را می چینم 

من به این دوست داشتن  دست و پا شکسته هم راضیم..!

#زهره_سجادی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۱۶
م.ر م.س

گل فیـــروزه ی کـــــاشی ندارد


قلــم مـوی عســل پـاشی ندارد


شده زاینده رود نقره ای خشک


خــدا هم حــس نقــاشی ندارد


شهراد_میدری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۱۴
م.ر م.س

هزار شب نشسته ام به پای چشم های تو

رها نمی کند مرا هوای چشم های تو


من آن همیشه عاشقم که لحظه لحظه درد را

به دوش خسته می کشم برای چشم های تو


تمام حجم اشک را به نذرگاه برده ام

مگر که بنده ام کند خدای چشم های تو


مسافرم ولی هنوز هزار جاده فاصله است

میان غربت من و سرای چشم های تو


قبیله ی شکیب من دوباره بار بسته است

تمام بیقراری ام فدای چشم های تو عسل


بگو که عاقبت کجا؟ کجای بغض سادگی 

به خاک می سپاردم وفای چشم های تو

: ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۱۲
م.ر م.س

من امشب 

تا سـحر خوابم نخواهد برد...

همه اندیشه ام اندیشه ی فرداست...


وجودم...

از تمنّای تـو ! سرشار است...


زمان...

در بستر شب ،خواب و بیدار است...


هوا آرام...

شب خامـوش...

راه آســـمان ها باز...


خیالم ... 

چون کبوترهای وحشی می کند پرواز!


فریدون مشیری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۰۷
م.ر م.س