قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۱۰ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

تو با قلب ویرانه ی من چه کردی

ببین عشق دیوانه ی من چه کردی


در ابریشم عادت آسوده بودم

تو با بالِ پروانه ی من چه کردی


ننوشیده از جام چشم تو مستم

خمار است میخانه ی من، چه کردی؟


مگر لایق تکیه دادن نبودم

تو با حسرتِ شانه ی من چه کردی؟


مرا خسته کردی و خود خسته رفتی

سفر کرده با خانه ی من چه کردی؟


جهان من از گریه است خیسِ باران

تو با سَقف کاشانه ی من چه کردی؟ 

ّ...........

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه‌س 

از لحظه‌های حوا، هوا می‌مونه و بس  


نترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه 

شاید خدا قصه‌تو از نو نوشته باشه

...........

در من کوچه ای است

که با تو در آن نگشته ام

سفری است

که با تو هنوز نرفته ام

روزها و شب هایی است

که با تو به سر نکرده ام

و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفته ام

..........

کاش بیدارم کنی تا خواب شیرینت شوم

دردهایت را بگو بگذار تسکینت شوم


عمر دست اوست اما جان تو جان من است 

با تو پیمانی که بستم ذوق پنهان من است

.........


از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست

دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست ؟...


با حس ویرانی بیا ... تا بشکند دیوار من

چیزی نگفتن بهتر است ، تکرار طوطی وار من


 بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود 

حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود


با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست

در انتهای موعظه ... دیگر مجال درس نیست


 کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود

چیزی شبیه معجزه ... با عشق ممکن می شود

 .......

Davoudi Negar:

به سوگ من نشسته ای، ولی نمرده ام هنوز

بدان دیار گمشده، تو را نبرده ام هنوز


اگر نبود ترس تو، ازین مسیر بی بلد

خراب تن نمی شدی، چه از ازل چه تا ابد


بخواب من نیامدی، که بی اراده بگذری

تو را نمی دهم به تو، به هر کجا که می روی


تو اتفاق ساده ای، برای خود نبوده ای

تو آخر این دل مرا، به دست خود ربوده ای


سپرده ام به چشم تو، تمام آنچه دیده ام

هنوز هم نگفته ای، ولی بدان شنیده ام




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۲۴
م.ر م.س

رقص کنان با دف و سنتور و سه تار آمده ای

مست و خرامانی و از باغِ انار آمده ای


سیب لب و سُنبله مو، ساقه طلا سرکه سبو

سبزه قدم از همه سو، سویِ قرار آمده ای


تنگِ عسل پیرهنت، ماهیِ قرمز دهنت

رودی و با موجِ تنت باز کنار آمده ای


شانه به گیسو زده و سُرمه یِ آهو زده و

ماه به یکسو زده و رویِ مدار آمده ای


خرمنِ ابریشمِ تر، ریخته تا قوسِ کمر

فرشِ غزلبافی و در نقش و نگار آمده ای


جانِ دلم راست بگو، هرچه دلت خاست بگو

بی کم و بی کاست بگو، سهمِ که بار آمده ای؟


پیچکِ هر نرده ای و پنجره وا کرده ای و

رقصِ گُلِ پرده ای و چلچله وار آمده ای


سبزه به زنبیلی و بس، وِلوِله در ایلی و بس

ساعتِ تحویلی و بس، لحظه شمار آمده ای


دفترِ من باز شده، غرقِ گُلِ ناز شده

سالِ نو آغاز شده بس که بهار آمده ای

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۱۴
م.ر م.س


واژه واژه درد می بارد به رویِ دفترم

حال من از بد گذشته از همیشه بدترم


هی شما گفتی که بهترمیشود احوال من

خسته ام  از  زندگی  و  زخمهای پیکرم


دست در دست رقیبِ نانجیبم داده ای

باز هم تکرار آن پشت و حریفِ خنجرم


در کنارش دیده ام لبخند  نازی میزنی

غافل از آهِ  منیِ و این دو چشمان تَرم


آسمان  در  باورم  پیوند  دارد با زمین

آتشی  افکنده ای در سینه و بال و پرم


سوختم,  پرپر زدم, بیهوده جان را باختم

بعد از این راحت نمیخوابم درون بسترم


بازهم با چَشمِ زیبایت به دل زخمی بزن

من  تمام  زخمهایت  را  به جانم میخرم...


#امیر_اخوان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۰۹
م.ر م.س

از مهربان بودن دلم دیگر پشیمان است

زخمی شدم دور و برم صدها نمکدان است


دیروز می گفتم "محبت" قند یزد، اما

امروز می گویم که نه! چاقوی زنجان است...


چاقوکش و جراح می دانند یک چاقو

گاهی بلای جان و گاهی منجی جان است!


با هر ضعیفی مهربان بودم ولی افسوس

دیدم سلام بره هم با گرگ یکسان است!


اصلا چرا باید نترسم از ضعیفان؟ هان؟

وقتی لب کاغد شبیه تیغ بران است!


فهمیدم اما دیرفهمیدم که "نادان" را

از هرطرف هم که بخوانی باز "نادان" است


#محسن_کاویانی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۰۵
م.ر م.س

*روی تخته یک معلم این نوشت*

هر کسی آرد کمی خاک بهشت


*میدهم من نمره بیستی به آن*

این بود آن نمره وقت امتحان


*دانش‌آموزی ازآن جمعی که بود*

با خودش خاک کمی آورده بود


*پس معلم گفت این گفتار را*

از کجا آورده‌ای این خاک را


*گفت خاک زیر پای مادرم*

چون بهشت است زیر پای مادرم


*آن معلم ازشعف آخر گریست*

نمره این دانش‌آموز داد بیست


🌹🌹 میلاد ام ابیهاحضرت فاطمه(س)وروزمادر و روز زن مبارک🌺🌺🌺💐💐💐

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۰۰
م.ر م.س

⚜⚜♥️♥️⚜⚜                                                                                            ⚜


   تاج از فرق فلک برداشتن


                جاودان آن تاج بر سر داشتن


   در بهشت آرزو ره یافتن


                هر نفس شهدی به ساغر داشتن


   روز در انواع نعمت ها و ناز


                شب بتی چون ماه در بر داشتن


   صبح از بام جهان چون آفتاب


                 روی گیتی را منور داشتن


    شامگه چون ماه رویا آفرین


                   ناز بر افلاک و اختر داشتن 


   چون صبا در مزرع سبز فلک


                      بال در بال کبوتر داشتن


   حشمت و جاه سلیمان یافتن


                      شوکت و فر سکندر داشتن


   تا ابد در اوج قدرت زیستن


                      ملک هستی را مسخر داشتن


    بر تو ارزانی که ما را خوشتر است::: 


   لذت...

        یک لحظه...


                   ♡♡♡  مادر  ♡♡♡


                           داشتن...


     


        #فریدون_مشیری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۹
م.ر م.س

مادر


قلم بگیر و بگو چیست ای پسر مادر

بگو بگو که بوَد فیض مستمر مادر 


بهشت گوشۀ دامانِ مهرِ مادرِ ماست

نداشت حضرت آدم ابوالبشر مادر


همیشه در دلِ تنگش برای تو جایی است

که دیده است تو را پارۀ جگر مادر


دمی از اسبِ مرادت به زیر اگر افتی

کند برای تو هر زیر را زبر مادر


رطب رطب به تو مانند حضرتِ مریم

رسانده از خودش این نخلِ بارور مادر


به اشکِ شوق پس از دیدنِ تو با چشمان

کشد خلیجِ وطن را برِ خزر مادر


هزار بار می آمد سرت هزار خطر

هزار بار نمی شد اگر سپر مادر


جهان ما صدفی پوچِ پوچ بود اگر

نبود در شکم این صدف گهر مادر


تباه بود سراسر تباه بود تباه

اگر نبود در این عیشِ مختصر مادر


نمی چشید بشر مهر را نبود اگر

در این جهان پر از کین و شور و شر مادر


هزار مرتبه مادر پدر شود هرچند

طبیعتاً نتواند شود پدر مادر


هما برو مفکن سایه بر سرم که هنوز

گرفته مثلِ هما سایه ام به سر مادر


گشوده بال و پرِ مهر را کبوتروار

گرفته است مرا زیر بال و پر مادر


#غلامعباس_سعیدی

 👈

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۷
م.ر م.س

سال ما نو شد ، دوباره رحمت یـَـــــزدان رسید 

غمگنان را غم ز سر شد منّت مَنّــــــــ‍ــــــان رسید 


نرگس و بید و بنفشه در سمـــــــاع و در طرب 

باده ای بس خوشگوار از ساقی حَنـّان رسید


بلبلان مست و غزلخوان گشته اند در طرف رود 

شاهدان را شربتی از خیل مشتاقــان رسید 


بیدلان در بـــــــــزم شادی ،گرد هم گردیده اند 

جملگی دلدادگـــــــــان را، دلبری رقصان رسید 


غنچه در بر کرده گویــــا ، خلعت زیبای گـــل 

گلعذاران را گلابی از گــــل و ریحـــــان رسید 


هر چه از سرما و سردی خسته و افسرده بود 

با طراوت گشته اینک ، مژده ی رحمان رسید 


بر دمید از کوهساران ، شمس عالمتــــــاب ما 

شمس روی جانِ جانان بر رخ جانـــــان رسید 


برقراران را قرار از کف بشد با عطـــــــر یاس 

بی قـــــــراران را قــــــــــراری از رخ یاران رسید 


بارالهــــــــــا مــــاه و ســـــال و هفتــه و  ایّام مــــا 

کن به لطفت خوشگوار و آن بده که آن رسید

 

رضارضایی    

..........


🌷🌷🌷‌

یامقلب،قلب من در دست توست

یامحول،حال من سرمست توست


کن تو تدبیری که در لیل و نهار

حال قلب من شود همچون بهار


یامقلب،قلب او را شاد کن

یامدبر، خانه اش آباد کن


یامحول،احسن الحالش نما

از بدیها فارغ البالش نما


..........

امروز جمال تو ، بر دیده مبارک باد

بر ما هوس تازه پیچیده مبارک باد


گل‌هاچو میان بندد،بر جمله جهان خندد

ای پرگل وصدچون گل!خندیده مبارک باد


خوبان چو رخت دیده،افتاده و لغزیده

دل بر در این خانه لغزیده مبارک باد


نوروز رخت دیدم ،خوش اشک بباریدم

نوروز و چنین باران باریده مبارک باد


بی‌گفت زبان تو ، بی‌حرف و بیان تو

از باطن تو گوشَت بشنیده مبارک باد


 مولوی

..........

هر گل که شکفته شعله ای پرسوز است


هر سبزه، سوار جنگی پیروز است


انداخته ایم سفره ای بر خاکت


"کوروش" پدرم! بلند شو، نوروز است


#شهراد_میدری

..........

و انتهای این قصه‌ سرد و سفید

همیشه سبز خواهد بود


تشکر برای بودن تان در سالی که گذشت.

آرزو برای داشتن تان در سال آینده.


ناب ترین دعاهایم را بر تار خورشید و عرش کبریایی به ودیعه می گذارم، تا همای سعادت بر زندگیتان لانه کند...

ازخداوند چیزی را برایتان میخواهم، که جز در خاطر خدا، در باور هیچ کس نمی گنجد...

سال نو مبارک.

..........

🌺زیباترین متن در وصف بهار🌺



خوش به حـال چشمـه ها و دشـتها


خوش بـه حال دانه‌ها و سبـزه هـا


خوش بـه حال غنچه های نیمه باز


خوش به حـال دختر میخک کـه میخندد به نـاز


خوش بــه حالِ جانِ لبریز از شراب


خـوش بــه حال آفتــاب



ای دریـغ از " تــو " اگـر چـــون گــل نرقصــی با نســـــیم


ای دریـغ از " مـن " اگر مســتم نسـازد آفتـاب


ای دریغ از " مـا " اگر کامی نگیریم از بهـــــــار


🍃🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🍃

..........

بهار نزدیک است

دارد از راه می رسد

شاید دو سه کوچه پایین تر

صدای پایش را می شنوم

و عطر حضورش را 

حس می کنم

پس بیا

دور بریزیم کینه ها را

بزداییم غبار این آیینه ها را

و پر کنیم از عطر بهار سینه ها را

بیا

دست در دست 

چشم در چشم

و پا به پای هم

به استقبال بهار برویم

بهار نزدیک است

دو سه کوچه پایین تر

دارد از راه می رسد 

م.شریف

..........

‍ ‍ عاشقان دل را چراغانی کنید

فکر سور و سات مهمانی کنید


دست خود در دست یار و ، عاشقی

در هوای خوب بارانی کنید


"نرم نرمک می رسد اینک بهار"

پیش آن اسفند قربانی کنید


هفت سین و آتش و آواز خوش

از رسوم خود نگهبانی کنید


"از محبت خارها گل می شود"

با تبسم غصه زندانی کنید


مثل یک دشت شقایق در بهار

خانه ی دل را گل افشانی کنید


عطر نرگس آورد باد صبا

با پرستوها غزلخوانی کنید


"مژده ها دین فصل شادی بیومو"

لهجه ی خود را شمیرانی کنید


"یا محول" را که خواندی ، یک دعا

هدیه بر ایران و ایرانی کنید


#احمد_آزاد 

..........

نوبهار است در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی


من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش

که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی


چنگ در پرده همین می دهدت پند ولی

وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی


در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است

حیف باشد که ز کار همه غافل باشی


نقد عمرت ببرد غصه دنیا به گزاف

گر شب و روز در این قصه مشکل باشی


گر چه راهیست پر از بیم ز ما تا بر دوست

رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی


حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد

صید آن شاهد مطبوع شمایل باشی

..........

بهار آمد بیا تا داد عمر رفته بستانیم 


به پای سرو آزادی سر و دستی برافشانیم 


به عهد گل زبان سوسن آزاد بگشاییم 


که ما خود درد این خون خوردن خاموش می دانیم 

..........

‍ " عید "شد ، اما کجایی در بهار دلنشین

تا بپرسم حالت ای زیبا نگار مه جبین


آمدم تا یک بغل احساس را باور کنی 

تا نشینی در کنارم چون گذشته بر زمین


دوستت دارم عزیزم، عاشقت هستم بگو...

از دهانت بشنوم من حرفهایی اینچنین 


از سر شب تا سحر در هجر تو چشمم نخفت

هرشبی در انتظارت اشک چشمم را ببین


آنقدر در وصف حالت می سرایم شعر تر

می نشینم پشت در، هر شب به یادت در کمین


کاش می شد تا دوباره لحظه ای بینم تو را 

می گرفتم از لبانت بوسه های آتشین


"عیدی" امسال من" آغوش "می خواهم ز تو 

در میان " بازوانت " جان دهم ای نازنین

........

فردوسی:

همه ساله بخت تو پیروز باد

همه روزگار تو نوروز باد


سعدی:

برآمد باد صبح و بوی نوروز

به کام دوستان و بخت پیروز


حافظ:

ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی

از این باد ار مدد خواهی،چراغ دل بر افروزی


خیام:

بر چهره ی گل نسیم نوروز خوش است

در صحن چمن روی دل افروز خوش است


عبید زاکانی:

باد بهار و مقدم نوروز و بوی گل

آشوب عیش در دل پیر و جوان فکند


کلیم کاشانی:

باد نوروزی به بستان مژده ها آورده است

بلبلان را مایه ی برگ و نوا آورده است


شهریار:

تنور لاله افروزد نهیب باد نوروزی

بیا کز شعله ی آ هی تنور سینه افروزی


ابوالفرج رونی:

نوروز جوان کرد دل پیر و جوان را

ایام جوانی است زمین را و زمان را


ابوالقاسم حالت:

فصل سرما رفت و عید آمد ،چه خرّم نوبهاری

وه چه نوروزی،چه خوش عیدی،چه نیکو روزگاری


                         🌹🌹🌹

.........

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۵
م.ر م.س

به امید بهاری خالی از توپ ها و تفنگ

 

🌺🌸🌼🌹🌷💐

«ای خدایا چهارچیز را کم نکن از این اتاق  : نان گندم ،جوش مردم، جانجوری، اتفاق»

این شعر را بر دیوار اتاقکی در یک کارگاه ساختمانی کارگران افغانی دیدم . 

جوش یعنی : همدردی، 

جانجوری، سلامتی 

و  اتفاق به معنای همبستگی است. 


 جا خوردم از این دعای ساده‌دلانه و حتما از عمق جان. دعوتم کردند که با آنها همسفره بشوم و شدم اما خیره به آن شعر و از خدا همان را خواستم که بینوایان در غربت و گریزان از جنگ و نفرت از خدا خواسته بودند؛ بهاری با نان گندم، همدردی مردم، سلامتی و اتفاق و اتحاد برای جهان ماتم‌زده از جنگ، خزان‌زده از غوغای مرگ‌فروشان و شخم‌زده از حرکت تانک‌ها و زخمی از توپ‌ها و گلوله‌ها...

آرزو می‌کنم چنین بهاری را ببینم: می‌دانم که چنین بهاری با کره خاکی فاصله دارد اما اگر همه چنان چون آن کارگران افغانی از ته قلب بخواهند به ما نزدیک می‌شود...

این اتاق «زمین» چنین دعایی را لازم دارد. 

نقل از استاد حسین طریقت


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۴۶
م.ر م.س

به پایان سال رسیده ایم...

انتهای کوچه اسفند

بیایید برای هم دعا کنیم


دعا کنیم برای جاودانگی مهر مادر💔... 

همیشه سبز ماندن نگاه خسته ی پدر...

سلامتی همسر و خواهر و برادر و فرزند

برای دل دوستانمان دعای روشنی کنیم...

دعا کنیم برای قلب مهربان همسایه...

دعا کنیم برای تمام بیمارانی که چشم به خدای الشافی دوخته اند.

دعا کنیم برای تمام آنانی که سفره خالیشان را به حرمت مهربانی خدایشان شکر میگویند!

دعا کنیم برای دل کودکانی که جای خالی پدر گوشه سفره هفت سینشان به چشم میخورد اما لبخند میزنند برای دل مادر و به پاس شکر خدایشان.

دعا کنیم هیچ پدر و مادری در این شب عید شرمنده نگاه اشک آلود فرزندش نشود

و دعا کنیم برای تمام کسانی  که این روزها زیر بار جنگ و بی عدالتی ها هنوز لبخند میزنند به امید لطف خدایشان

و بعد...

دعا کنیم برای دلمان تا همیشه آبی بماند و لبریز از عشق به دیگران!

یادمان نرود دنیا در گذر است 

جایی برای شستشوی دلمان از تمام غصه ها و کدروت ها پیدا کنیم... 

گاهی چه زود دیر میشود...

امیدوارم نوروزی که پیش رو دارید....

آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید🙏🌷

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۳۸
م.ر م.س