عاشقانه 107
هوا بد است
تو با کدام باد می روی؟
چه ابر تیره ای
گرفته سینه تو را
که با هزار سال
بارش شبانه روز هم
دل تو وا نمی شود...
هوشنگ ـــ ابتهاج
........
ای رفته ز دل، راست بگو! بهرچه امشب
با خاطرهها آمده ای باز به سویم؟
گر آمدهای از پی آن دلبر دلخواه
من او نیم او مرده و من سایه ی اویم
سیمین_بهبهانی
.......
دلمٖ بدون تو غمگین و با تو افسرده است
چه کردهای که ز بود و نبودت آزرده است
فاضل_نظری
.........
افکارم را
زیر و رو میکنم!
به دنبالِ
کلمات جدید برای اشعارم هستم...
اما
هیچ کلمه ای جز "تو" در
در گوشه گوشه
افکارم
یافت نمیشود....
........
ساز هم با نفس گرم تو آوازی داشت
بی تو دیگر سر ساز و دل آوازم نیست
هوشنگ_ابتهاج
........
تنگ آب از روزهای قبل
خالی تر شده
زندگی در دوستی با مرگ
عالی ترشده
هر نگاهی می تواند خلوتم را
بشکند
کوزه تنهایی روحم سفالی تر شده...
آخرین لبخند او هم غرق
خواهد شد در آب...
ماه در مرداب این شبها
هلالی ترشده
گفت تا کی صبر باید کرد؟
گفتم چاره چیست؟
دیدم این پاسخ از آن پرسش
سوالی تر شده...!
زندگی را در خواب می دانستم
اما بعد از آن
تازه می بینم حقیقت ها
خیالی تر شده...
ماهی کم طاقتم یک روز دیگر
صبر کن...!
تنگ آب از روزهای قبل
خالی تر شده...!
فاضل ــ نظری
........
هـرچه خواندم نامه هایت را نیفتاد اتفاق
می روم تا هیزمی دیگر بریزم در اجاق
بی سبب دست تمنا تا درختان می بری
سیب ها دیگر به افتادن ندارند اشتیاق
رفتنت چون بودنت تکـــرار رنج زندگی است
مثل جای خالی ساعت به دیوار اتاق
از دو رویی تلخ تر در کام اهل عشق نیست
تا دلت با من دو رنگی کـــرد... شیرین شد فراق
فاضل_نظری