عاشقانه 110
من به باغ گل سرخ
زیر آن ساقه تر
عطر را زمزمه کردم تاصبح
من به باغ گل سرخ
درتمام شب سرد!
روشنایی را خواندم با آب
و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم ..!
هوشنگ_ابتهاج
........
هر صبح به تو فکر میکنم ،
با جای خالیات حرف میزنم،
تیترهای روزنامه را برایت میخوانم
و صبحانه را جای تو به خودم تعارف میکنم،
از اتاق صدایت را میشنوم که:
«لباسهاتو اتو کردم و گذاشتم روی تخت.»
لباسهای چروک هر روزهام را میپوشم
و با صدای بلند از تو که نیستی تشکر میکنم،
عطر تلخ همیشگی را میزنم،
در را آهسته میبندم و چهار قفلهاش میکنم
که مبادا جای خالیات از خانهام فرار کند...
علی_سید_صالحی
🌺💐🌸🥀💐🌺
صبح امروز کسی گفت به من؛
تو چقدر تنهایی!
گفتمش در پاسخ:
تو چقدر حساسی... تن من گر تنهاست،
دل من با دلهاست،
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من،
قلبشان منزل من...!
صافى آب مرا یاد تو انداخت، رفیق!
تو دلت سبز،
لبت سرخ،
چراغت روشن!
چرخ روزیت همیشه چرخان!
نفست داغ،
تنت گرم،
دعایت با من!
سهراب_سپهرى
💐🌸🥀💐
.
آری.. آری.. این پنجره بگشای
که صبح می درخشد پس این پرده تار
می رسد بانگ خروس
وز رخ آینه ام می سترد رنگ فسوس
بوسه ی مهر که در چشم من افشانده شراب
خنده ی روز که با اشک من آمیخته رنگ
دیگر این پنجره بگشای.
هوشنگ_ابتهاج
❤️
به جهنم کـه پیر می شوی دیوانه !
چروک ِ زیر چشمانت
همانقدر زیباست
که چین ِ روی دامنت...!
نیکی_فیروزکوهی
💟