عاشقانه 113
به شب سلام
که بی تو رفیق راه من است
سیاه چادرش امشب،
پناهگاه من است
به شب که
آینه ی غربت مکدر من
به شب که
نیمه ی تنهایی سیاه من است
حسین_منزوی
........
در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخن گوی توأم
حمید_مصدق😔
........
هر شب
زیر سقف خیال
حریر نازک تنت
چنان وسوسه ام میکند
که تا سحر
جام به دست آوای عاشقانه سر میدهم !
**
نه تو خودت بگو !
اگر شب نبود
زیر نور کدام مهتاب
فرشته تر میشدی
تا من
کنار پنجره
در وادی سکوت
در حسرت به آغوش کشیدنت پرپر بزنم !
**
نگاهت را
روی لب هایم بریز !
بگذار
از چشمهایت
چنان شعری بسرایم که
هیچ شاعری
قادر به تفسیر آن نباشد !
**
دیوانه منم !
وقتی
زورق خیالم در تلاطم آغوشت
چنان غرق شد که_
هیچ موجی
قدرت بازگردانش به ساحل را نداشت !
**
هر روز صبح
عطر گلهای باغچه تنت
خرت و پرت های خانه را
چنان مست میکند
که مدام
زیر گوش هم
نجوای عاشقانه سر
معصومه_قنبری(ترنم باران )
...........
می نوازم سازِ
تنهایی
خود را با دلم
گوش کن
این قطعه
از چشم تو
مانده یادگار....
امیر_اخوان