عاشقانه 109
باز در چهرهٔ خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسهٔ هستی سوزت...
فروغ_فرخزاد
.........
گاه یک سلسله ویران شده از آتش آه
گاه یک کوه بهم می خورد از یک پر کاه
آه از احســاس زلیـخا که نفهمیـــد چــرا
یوسف از چاه درآمد خودش افتاد به چاه
هر چه از زهد نگه داشته باشی یک عمر
می رود از کف تو گاه به یک لحظه نگاه
شب ما ابری و بی ماه خدا می داند
برساند چه کسی بوسه ی مرداب به ماه
توبه کن توبه اگر هر چه گنه کار تری
مستجاب الدعوات است دل غرق گناه
علی_نیاکوئی_لنگرودی🍁
........
توهمنشین منی به بساط مهمانی
شوم کناردیارت چو، ذبح قربانی
ندیده ام کسی مثل تو، مهربان
ونجیب
نخوانده ام به کتابی، امید وحیرانی
توشبنمی که نشسته به برگ گل، هرصبح
تودرد آمدن آفتاب رادانی
من ازتودرس گرفتم که زندگی زیباست
فقط عبور کنیم از دیارحیوانی
بیا کنار دلم ، نبض عشق رابشنو
ببین که نقطه ی عمرم شده ست عرفانی
به گریه های شبانه ی هجر من سوگند
که تو برای دل من همیشه می مانی
زاشک رفتن توچشم من ببین گردید
بسان جاده ی خیسی به فصل بارانی
بیا که غوره ی چشم من وتومٍی گردد
شراب سرخ قدیمی، به شام زندانی
تومیزبان منی درکنارسفره ی صبح
نمیروم ؛ مگرآنکه مرازخود رانی
مرابه کشتی بی نا خدا دراندازی
به شوق تست دلم در هوای طوفانی
محمدابراهیم پژوهش(صابر)
.......
محبوب ام !
تو را قسم به
چشمان نجیب عشق
هر کجا هستی باش ...
فقط -
نگاه هایت را
طوری به من ببخش
که از ؛
ستاره کلامت
ایوان سینه ام نور باران شود !
معصومه_قنبری(ترنم باران)
..........
شب است و ازسکوت دل انگیزش
تمام احساس به رقص می آید
ابهت شب انگار زمین وآسمان رابهم رسانیده..
این سکوت،
آرامش رابه روح زخمی من تزریق میکند
پروانه_زنگنه
........
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦﺟﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ
ﻭ ﻓﺮﻗﯽ ﻫﻢ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ
ﮐﻪ ﻓﺎﻧﻮﺳﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﯾﺎ ﻧﻪ؟
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﺮﯾﺰﺩ
ﺍﺯ ﮔﻢ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﺪ!
ﺭﺳﻮﻝ ﯾﻮﻧﺎﻥ
piece of writing i thought i could also create comment due
to this brilliant piece of writing.