عاشقانه 123
جانانم...
میبینی چه هیاهوییست ؟؟
همه دغدغه پایان پاییز را دارند
اخرین پنجشنبه...
جمعه...
یلدا...
ناراحتند که این پاییز هم گذشت
و یارشان نیامد
نیامد که پاییزشان رویایی شود...
اما جان دل من...
تو هروقت که خواستی بیا
من در انتظارتم
تو که بیایی...
من فصل به نامت میکنم
ماهی به نام امدنت
و در تقویم دلم
امدنت را ثبت میکنم...
مگر پاییز چه دارد که فصل تو
نخواهد داشت ؟
مهم امدن توست
حال هر وقت که میخواهد باشد...
دنیا_ک
.....
.
حافظ جان
میشود این بار تو پا در میانی کنی ..؟
یلدا که شد،
سراغت که آمد،
تفأل که زد،
میشود تو از او
بخواهی که برگردد ..؟
میشود با زبانِ دلنشینِ غزلت
به او بگویی که
"از بُنِ هر مژه ام آب روان است،بیا" ؟
میشود ریش سفیدی کنی ..؟
میشود بگویی که برگردد ...؟
مهسا_ولی پور
.....
دوست داشتنت،
پنج شنبه ای ست، که تو را
بیشتر از همیشه، می خواهد پدر جان...
دوست داشتنت،
برکت چشم های من است!
من به امام زاده های شهر
اشک هایم را، سپرده ام!
تو را، به من پس بدهند!
دخیل ببندند قلبم را
بگو پنج شنبه ها بیشتر
برای آمدن عارفانه ی دست هایت،
دعا کنم!
پدر...