قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

عاشقانه 50

يكشنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۱۴ ب.ظ

.


هنوز با آن بیک آبی بروی نوشته هایم تیک میزنی؟

همان آبی صادق...

هنوز کازابلانکا را با شراب قرمز میبینی؟

هنوز ترک و آب معدنی دوتا؟

راستی چه به سر هنوزهایمان آمد؟

من که میدانم هنوزهایم سرجایشان است

تورا نمیدانم...

هنوز ترک و آب معدنی

و هنوز سیگار پشت سیگار

هنوز بیک برایم خوب مینویسد

و هنوز...

راستی هنوز رز قرمز را چشم بسته بو میکنی؟

من هنوز ساعتهای هفت را بیاد دارم ها

هنوز ژامبونهای موسیو برایم طعم تازه ای دارند،هرروز

هنوز با بیک آبی علامت میزنم روی تقویم

نیامدنهایت را...

اما دیگر نمیخندم

به هنوزهایم،دیگر هم اضافه شده

مثلا دیگر نیستی...

*

.

چند سالی میگذرد 

که برایش شعر مینویسم 

نمیدانم به شعر علاقه دارد یا نه؟!

کاش به جای شعر 

به چیز دیگری مشغول میشدم 


مثلا لباس فروشی معروفی 

در مرکز شهر 

داشته باشم که لباس هایش را 

فقط از آنجا بخرد

بعد از چند سال بیاید ، 

وارد مغازه بشود 

بدون آنکه مرا بشناسد 

قیمت ها را سوال کند 


و منِ ذوق زده زیر قیمت بگویم و

شادمان بگوید : 

چه قیمت های مناسبی

ولباس ها را بپوشد 

و من تویِ دلم بگویم : لعنتی 

چقدر زیبایی و... 

هر روز خیالبافی میکنم ...

*

.


دست راستم به برادر سمت چپی اش

انگشتانت را نشان میدهد و فخر میفروشد!

چشم چپم به همسایه ی کناری اش بابت چشمکی که دلت را برد حسادت میکند!

پاهایم از اختلاف زیاد به هم پیچیده اند!

سمت راست مغزم چشم دیدن سمت چپ را ندارد!

سمت چپ سینه ام پر از صدای توست

و سمت راست از ناراحتی درد میکند!

اگر این دردها نامش عشق نیست

چیست؟

اگر درمان این ها

مقداری لبخند،

کمی دیوانگی،

لحظه ای آغوش،

چند قطره بوسه،

و یک تو نیست،چیست؟

معطل نکن دکتر جان

من کاشف این درد و درمانم اما...

شهرتش برای تو

لذتش برای من!

*

.




می ترسم از اتفاق هایی که 

اصلا قرار نیست بیفتد ! 

مثلا نیامدنت 

ندیدن لبخندت

یا اینکه صدایم نکنی

روبرویم ننشینی 

و فنجانی قهوه با تو نخورم 

یا اینکه زیر باران 

با تو قدم نزنم

و دست هایت را نگیرم 


کاش می آمدی 

و این همه نمی ترسیدم .

*

.


این بار

با بوسه ای

یا با "چقدر دلم برایت تنگ شده بود" ی

نیامدی هم،

نیامدی!

همین که اسمم را که صدا بزنی

تک واژه...

بی پیش...

مثل اولین بار که صدایم زدی

بی پس . . .

دوباره بی اراده لبخند میزنم

دوباره مادر می پرسد: 

وا!... به چه می خندی!؟

و دوباره می گویم :

جانِ دلم!



ن.ر؟

.........

گر "علیخانی" بداند حال من را بعد تو..


سوژه ی "ماه عسل" در کل سی شب می شوم

ابوالفضل مظهری

.........

راهداری:

لبخند تو بیت العسل شعر بلندم........


تو آن همه شیرینی و من عاشق قندم


گاهی سر ایوان بنشین تا به نگاهی...


با خنده ی تو ساده تر از پیش بخندم

نیما_رودینی

........

شب که میشود 

سکوت که فرا میرسد

من تازه 

صدای تنهایی خود را

میشنوم

😔

دل را قرار نیست ،

مگر در کنار تو ...!

😔

...دوستت دارم،


و زنان در حوالی چهل سالگی

شاید دیگر 

قلبی روی بخار شیشه نکشند

 اما

هنوز هم پر از دوستت دارم اند...


😔مهتاب . ش ؟

........


...نیآمدی

آسمان معطّل نماند وُ

مرا گریست...

- مرا که خاکخورده عاشق بودم...!!!!....

نیامدی ، ...و انتظار چشمهایم

- تا هنوز غروب نکرد...!!!!......

*

رفتی ، برو ، من که صدایت نمی زنم

حرف دلم ، جز به خدایت نمی زنم


رفتی وُ من به  عادت ِ دیرینه ، هر غروب..

- چشمی به پنجره ، نه صدایت نمی زنم


از مشق شعر کردن خود دل نمی کَنم...

یک کوچه نیز ، دل به هوایت نمی زنم


رفتی ، گِلِه از تو ، به چشمم نمی برم...

نی از دلِ شکسته برایت نمی زنم...


چون دست ِ عاشقی به تو دادم  به قولِ عشق..

- هستم ، و هیچ بند به پایت نمی زنم


این تو ، به رسم ِعاشقی ات پشت کرده ای

- قید ِ قبیلهء تو ، به جایت نمی زنم..!!!


از شهرِ خاطرات ِ تو ، من کوچ می کنم...

زنگ ِ درِ بسته سرایت ، نمی زنم...


اتراق می کنم به دلِ خسته وُ صبور

خود را به راه ِ چون وُ چرایت ، نمی زنم


رفتی ، برو ، به حُرمت ِ پاک ِ قدیم ِ عشق

- حرف از تو وُ نکرده وفایت نمی زنم...!!!.

گویا_فیروزکوهی

........


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۲۱
م.ر م.س

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">