قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

عاشقانه 48

شنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۴۷ ب.ظ

من  برای  ما  شدن  دیوانه کم می آورم

در  میان  عاقلان  هم خانه کم می آورم


از  کسی  پنهان  نبوده  شرحِ  رسوایی ما

من همیشه گوشه یِ میخانه کم می آورم


من  برای رد شدن از حلقه یِ بیداد و غم

یک  دلیل  و  همتِ  مردانه  کم می آورم


آتشی در سینه ام  , شورِ قشنگی در دلم

من که میسوزم ولی پروانه کم می آورم


قهرمانی  تازه  میخواهد   سپاهِ  عاشقان

چون همیشه مرشد و فرزانه کم می آورم


کهنه است و نخ نما هر داستان و قصه ام

من در این ماتم سرا افسانه کم می آورم


پشت پرچین خیالم مانده ام در بی کسی

من دراین کاشانه یِ ویرانه کم می آورم...

امیر_اخوان

........

نصف قهوه‌ ات را که خوردى

بیا فنجان ‌هایمان را عوض کنیم

در کافه ‌های شهر

نمی ‌شود یکدیگر را بوسید...

قهوه های ترک...

سیگارهای انگلیسی... 

میزهای روسی... 

آهنگ های فرانسوی...

همه حرف مرا می فهمند  

بغض های ایرانی ام را 

کجا ترجمه کنم ؟؟؟

😔

دلتنگی یعنی،،


دل ... 


به نفس نفس بیافتد


از نبودنش ...!! 

😔

این هم از امروز ،

که بی تو گذشت ...

دیشب خواب دیده بودم آمده ای؛

کاش خواب های زنان این قدر چپ نبود ...

*

نه چتر با خود داشتی

نه روزنامه

نه چمدانی...!

عاشقت شدم!

از کجا باید می‌دانستم مسافری؟

😔

تو مرا 

به زیبایی چشمانت دعوت کن

تا با قدم که نه

با بال پرواز خواهم کرد

من به پایان هیچ فصلی

ایمان ندارم

هر لحظه از لبخند تو

آغاز دوست داشتن است

بخند تا هر فصلی 

برایم بهاری باشد

که میلادت

را نه در بهارو خردادش

تمام روزها را 

شکوفه باران کنم

میدانم ..

که ما دوخط موازی هستیم

که برای رسیدن

یکی باید بشکند..!

من پیش قدم این

شکستنم به پای تو ...!

*

.



به انتظارم باش !

امروز تو را می بینم 

حوالی دقایقی مانده به پنج 

روی همان نیمکت رنگ پریده ی خاطره ها

عقربه ها بیهوده می چرخید 

و تو دایره وار ساعت به ساعت 

درون چشمان من می رقصی 

فکرش را بکن 

آغوشمان یکی می شود 

و من و تو   

به شیرینی "ما" می شویم 

می بینی 

حتی دروغ های که تو در آن ها نقش داری 

زیبا هستند 

به زیبایی لبخندی که تو هنگام رفتن 

از من دریغش کردی

مهتاب . ش

........

خاموش باش، مرغک ِدریایی!

بگذار در سکوت بماند شب

بگذار در سکوت بمیرد شب

بگذار در سکوت سرآید شب.

بگذار در سکوت به گوش آید

در نور ِرنگ‌ رفته و سرد ِماه

فریادهای ذلّه‌ی محبوسان

از محبس ِ سیاه...

شاملو

........

مرغک تنهای دریای خیال من ..!

بعضی از سکوتها

درمان ندارد

پوک می‌کند !

تکه هایی از وجودمان را

حذف می‌کند!

بعضی از سکوت ها

فقط یک درمان دارد

که

باشد

بیاید

بماند ...

😔

........

کوچه در شام غزل بوی تو را می رقصد

باد این بی سرو پا موی تو را می رقصد


پنجره سینه گشادست به دیدار رخت

آینه صبح ترین روی تو را می رقصد


باز شرجی زده دریا به سر و گونه تو

ساحل چشم تو ابروی تورا می رقصد


موج سر بر سر احساس خدا می کوبد

و خدا خاطره در کوی تو را می رقصد


هوس بوسه به لبهای عسل مستم کرد

دلم از شوق تو کندوی تو را می رقصد


بی تو این قافله درنیمه ی ره خواهد ماند

ساربان مقصد آن سوی تو را می رقصد


می خرامی و پی تو همه ی شهر دوان

دام صیاد هم آهوی تو را می رقصد


بین دست من و تو فصل عجیبی جاریست

دل من، آن دل جادوی تو را می رقصد

فریاد فیروزی

.........


تمام راه ها را 

با تو دوست دارم ، 

کوچه ها و خیابان ها 

با تو همیشه 

به سمتی می روند 

که در انتهایش یک اتفاق 

دوست داشتنی 

انتظارم را می کشد . . .

تو باشی،

خرداد پایان بهار نیست . . .

آغاز دوست داشتن است

تو باشی . . .

کافی ست که تو باشی . . .

تا بی خیال هر آرامشی، 

دل بسپارم و بروم 

تا هر کجا که نمی دانم


ببین . . .

تمام خط های موازی 

سرانجام به هم می رسند.

*

در حوالیِ خانه من باد سردی می آید 

و زوزه اش میپیچید در پنجره ها 

و پرده ی اتاقم مدام تکان میخورد 

و من ساده لوحانه فکر میکنم خبری از تو در راه است ...

شبِ بی پایانی است و سکوت هر لحظه بیشتر جیغ میکشد ، تنها تیک تاکِ ساعت تلاش میکند چیزی بگوید...ثانیه ها با تلاطمی خسته تر از صدایم میگذرند و من تنها در دلم با تو حرف میزنم ...

اینجا مبلی است برای لم دادن و عکسی از تو که هرشب به آغوشم می آید 

و من هرثانیه خوابیده عکست را میبوسم .

صبح تلخی در راه است این را نبودنت فریاد میزند ...پرده ی اتاق آرام میگیرد و باد انگار خوابش میبرد ، و ساعت از نفس می افتد ...

و پسری رگِ احساسش را گوشه ی خانه کنار تاریک ترین خاطراتش میزند ! 

صبح تلخی در راه است اگر این شبِ نحس تمام شود!

*

چرا خود را 

در حصار خانه ات پیچیده ای؟

بگشا این پنجره را

بگذار نور تو را 

برساند به آغوش عشق...!

عکس ها را کنار بگذار

خود این لعنتی

روزهاست در انتظار تو

نشسته است.

میایی ؟؟

قفل بکشایم؟

😔

ن.ر

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۳
م.ر م.س

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">