قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

عاشقانه 46

پنجشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۲۴ ب.ظ

تن من

قایق لنگر زده در طوفان است


خودم اینجا، دل من 

پیش تو سرگردان است...

فاضل نظری

❤️🌹 ❤️🌸🌹❤️

...:

بوی عطری می رسد از دور ، می گویم تویی

قاصدک می رقصد و پرشور ، می گویم تویی


یک نسیمی می وزد بر گونه های خیس من

می رود پس پرده های تور ، می گویـم تـویـی


بغض های کهنه را سرمی کشم من بیت بیت

بوسه ها می گیرم از انگور ، می گـویـم تـویی


بـاد مـی افـتـد بـه گـنـدم زار می لــرزد دلــم

چون پریشان گیـسوان بور می گـویـم تـویـی


نیمه شب ها می کـنم آغــوش روی مــاه بـاز

می شود سر تا به پایش نور ، می گویـم تـویـی


شـعـر می خـوانـم بـرای بـاغ سـبـز خـانـه ام

شاخه شاخه می شود مسرور ، می گویم تویی


این غزل می ماند و شب های مـهتابی و من

شـور می ریــزم در ایـن سنتـور ، می گویم تویی

❤️🌹 ❤️🌸🌹❤️

مُدام وَرق میزنم

خَط میکشم

علامَت میگذارم !

بگذریم ..

بگو امروز

تا کُدام صَفحه 

برایت بِمیرم ..؟

مریم_قهرمانلو

❤️🌹 ❤️🌸🌹❤️

تا کی؟

بهانه کنیم روزهای هفته را...

شورش در آمده این عاشقی زمان ِ ما

#شنبه می شود

شاعر می گوید 

" دوست داشتنم را به تعویق نیانداز! من همان شنبه اى هستم که سالها برایش برنامه داشتى! شروعم کن..." ۱

#یکشنبه 

که می رسد ،عاشق می گوید دیدی گذشت شنبه و بی تو بودن ادامه یافت..

#دوشنبه 

از تکرار نیامدن سخن دارد و فراق و فراق

#سه_شنبه 

از حسرت و نبودن معشوق و سه شنبه ی عاشقی ِ بی تو

#چهارشنبه 

دلش تنگ می شود شاعر برای قدم زدن ، با هم بودن و دست های تو

#پنج_شنبه 

ای وای بر من و بر شاعران و  عاشقان شهر

#جمعه

       جُمعه...!

بُگذار سخن بر نیاورم

از اندوه تنهایی! 

از غربت و غروب و این بی انتهایی...


عاشقی زمان ما دردی شده بی درمان و ادامه دار...

*

.

‍ به چشمانت که نگاه می کنم،

انجمنی از ستارگان در آن

نشسته اند''

به خواب ابری کویر درمژگانت''

به لب هایت که طعم گل سرخ می دهد،

به زیباییت درقاب عکس دستانی که بر

ظهر لبخندهایت کشیده می شوند...

به برنز لاجوردی

پوسته ی تنت''

دلتنگت که می شوم!

صدایت بوی لالایی می گیرد''

بوی پدرم!

بوی دارا عروسک کودکیم!

می خواهم برای تمام دوستت دارم هایت''

به سرزمین چشم هایت

عشق'' هدیه بدهم...

تا مهتاب برچهره ات بنشیند،

خانه از شوق شعر لب هایت

طعم خوشبختی بگیرد،

وفوج پرستوها

تا شانه های مهربانت

از سرانگشتان من

کوچ  کنند...

*

.


فکرم را میخوانی

احساسم را میدانی

و لبهایم را بلدی!

مرا از بری،

با آغوشم آشنایی و رویایم کار چشم های توست!

با دست هایم رفیق،

با پاهایم همراه،

و کنج دلم خانه ی توست!

انگار زندگی ام حوض آبی رنگی ست

که تو باید هر لحظه در آن تن بشویی!

پیراهنت را که به باد دادی!

مرا بپوش!

که از اینجایش را...

تو بدانی،

من؛

و خدا کافی ست!

غیرت شاعرانه یعنی...

تو تن بشوی

تا عاشقت چشم های خدا را هم ببندد!

*

.

از هم جدا شدیم

توافقی

چه واژه ی مسخره ای!


مگر توافق کرده بودیم عاشق شویم؟

که حالا سر عاشق نبودن توافق میکنیم!؟


به هر حال...


بعد از آن جدایی توافقی پی زندگیمان نرفتیم

جالب است جفتمان تظاهر میکردیم رفته ایم 

اما تنها جایی که رفتیم

به دنبال همدیگر توی شخص دیگری بود!


حالا وقتش شده اعتراف کنم

عزیزدل رفته ام

گشتم همه ی آدم هارا

در هیچکس

مطلقا هیچکس

تورا پیدا نکردم


اما امیدوارم مثل منی باشد برایت...!

*

.




نمیدانم 

این روزها 

به چه مبتلا شدم 

هرچه از تو مینویسم 

شعر میشود . . .

و میرسد 

به دست هرکسی جز تو 

و من اینجا 

در اتاقِ کوچم 

برای این نوشته هایی که 

تنها مخاطبش تویی

 و خواننده اش دیگران 

دلم میگیرد . . .

ن.ر

❤️🌹 ❤️🌸🌹❤️

همگان به جست‌ و جوى خانه مى گردند

من کوچه‌ ى خلوتى را مى خواهم

بى انتها براى رفتن

بى واژه براى سرودن

و آسمانى براى پرواز کردن

عاشقانه اوج گرفتن

رها شدن ....

سیدعلى_صالحى

❤️🌹 ❤️🌸🌹❤️

امان بریده از این قرص های هفرنگم...

به خاک بسترِ بی صبری ، تکّه ای سنگم...


چه زندگی ست ، که با مرگ ، قَدرِ عمرِ خویش

- برای هیچ ، در این تَنگ عرصه ، می جنگم...


 چه اُفت وُ خیزِ شگفتی به زندگانی رفت..!!!

که تا هنوز ، به رهکوره ، سخت می لنگم..


به سازِ کیست؟! به بزم ِ کدام ساحره چشم؟!

که چلّه ها به سماع ، با دلم ، همآهنگم...


مرا که نام گریز آمدم به این درگاه...

- دگر ، به چشم مکش ، سوده سرمهء ننگم...


به عشق ، ساده تر از کودک ِ درونِ خودم

که چشم ِ سِحر ، برون آورد ، دل از چنگم


جنونِ حاصلِ از عاشقی ، فراقی هاست...

- خدای عشق ، تو دانی ، چقدر دلتنگم...

گویا_فیروزکوهی

❤️🌹 ❤️🌸🌹❤️

تو قـلـه ی خـیالی و تسٖخـیر تو محال 

بخت منی که خوابی و تعبیر تو محال 


ای همچو شعر حافظ و تفسیر مثنوی 

شرح تو غیر ممکن و تفسیر تو محال

قیصر_امین_پور

❤️🌹 ❤️🌸🌹❤️

خوردنِ غصه ز ما چاره کند، شاید هم 

خم ابروی تو بیچاره کند ، شاید هم



در رساله ننوشته ست که لب افطار است 

لبِ تو تبصره همواره کند ، شاید هم



قند خون از عسل و قند و نبات و خرماست

روی تو این سه به یکباره کند ، شاید هم



عسل لعل لبت ، قند نگاهت، اما 

موی خرمای تو آواره کند ، شاید هم



تپش قلب گرفتم ز نبات سخنت

جگرِ سرخِ مرا پاره کند ، شاید هم 



عطشِ عشقْ بود روزه ی هر روزه ی ما

این عطش کارِ دو صد کاره کند ، شاید هم



شاعری شغل شریفیست ولی چشمانت

حکمِ اعدامْ در این باره کند ، شاید هم ...

محمد_علی_ناطقی

❤️🌹 ❤️🌸🌹❤️


حق با مسیح است وقتی می‌گوید

 ”دشمنت را دوست داشته باش.“ 


این یک راز بزرگ است. 

اگر با دشمن بجنگی، به دشمن انرژی می‌دهی و در عین حال در سطح دشمن باقی می‌مانی و نمی‌توانی پرواز کنی.

 اشو

❤️🌹 ❤️🌸🌹❤️

این همه

"دوستت دارم" را 

براى کدامین روز مبادا کنار گذاشته ایم؟

باور کن مردگان بوى گل را استشمام نمیکنند..


از صدایتان برای فریاد مهربانی،

از گوش هایتان برای غمخواری،

از دستانتان برای نیکوکاری،

از ذهنتان برای راستی و درستی

و از قلبتان برای عشق

استفاده کنید...

❤️🌹 ❤️🌸🌹❤️

ز رنگ و بوی گل بگذر، رخ گل آفرین بنگر

که گویا هر سر خاری به تسبیح خدا بینی


الهی_قمشه_ای


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۳/۱۱
م.ر م.س

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">