قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

عاشقانه 30

پنجشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۴۳ ب.ظ

گاهی که مرا نمی بینی..!!!

                  راهم را عوض می کنم...!!!!

تا با دلم

          - بیشتر خلوت کرده باشم...

....و دلتنگی را

               مجالِ گپ و گفت: .....

*

گیسوانت 

              رویایم را می بافد...

چشمهایت

              پلکهایم را....

                               از ته مانده بغضم

- دقایقی که با تو...

                        جام می زدم...

با خودم گفتم :

          حکایت عشق ماست...

                 یا پچ پچه های ساحل وُ دریا

اینکه

        پُر از آرامشی...!!!!

اینکه

       پُر از طوفانم...!!!!!.........

گویا_فیروزکوهی

.........

خیالی نیست؛ دیگر درد هایم را نمی گویم

به روی دردهای کهنه ام    تشدید بگذارید

امید_صباغ_نو

........

کاری به کار عقل ندارم،به قول عشق

کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا


گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست

ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا ؟!

فاضل_نظری

........

با شخصی واردِ رابطه میشویم که قبل از ما چیزی از رابطه نمی دانسته

به اصطلاح "اولین اش" بودیم

تبدیلش میکنیم به ایده آل ترین

اخلاقش را

شخصیتش را

شعور اجتماعی اش

مدل لباس پوشیدنش را حتی!

آنوقت می رود

برای همیشه

و اصلاً ما را بخاطر نمی آورد

همه ی ما در زندگی،آدمی را مهیا کردیم برای نفراتِ بعد...

و این چرخه همچنان ادامه دارد...

علی_قاضی_نظام

.........

حالا سال هاست که مرا

به جای ِ خالی ِ تو عادت داده اند ... لیالی!

باز هم بگویم میان من و این بغض ِبی قرار

جای تو خالی؟

سیدعلی_صالحی

........

دلم تو را میخواهد ،

پهلو به پهلویِ هم ،

چای بریزیم ،

از قوری احساس ،

به استکانِ کمر باریکِ عشق ،

با نعلبکی گسترده از مهربانی ،

و قند صداقت ،

نوش کنیم ،

کمی گپ بزنیم از سکوت و نگاه ،

با عطرِ نایابِ آدمییت.... .

بیا دیگر .....😔

........

تاریخ شاهدی ست مسلَّم ، که هیچ مرد....

در کار عشق ، قدرِ زلیخا جگر نداشت...

یعقوب_زارع

........

سر خستگان نداری به گذار ما نیائی

غم کشتگان نداری به مزار ما نیائی


دلم از غم میانت شب و روز میگدازد

نشویم تا چو موئی به کنار ما نیائی

فیض_کاشانی

........

کویرم ، پُر از تشنگی... با تو امّا

پُر از چشمه سارم چرا باورت نیست ؟


کنار تو چون جویباران ِ جاری

صدای بهارم ، چرا باورت نیست ؟

سهیل_محمودی

.......

احساس تو را کمی قدم خواهم زد


بر حرمت دست تو حرم خواهم زد


روزی به تماشای دلت بنشینم


هر چند که با یاد دلت غمگینم


وقتی که دلم به یاد تومی افتد


افتادگی از شرم فرو می افتد


فریاد تو بی صدا مرا خواهد کشت


این قصه ی پر نوا مرا خواهد کشت


برق نگهت سیاهی شب بدرد


آن بوسه ی امید تو از لب گذرد


هر چند که در جوانی ات پیر شدی


وز آدم واین مردم دون سیر شدی


محراب نماز توبود عشق وامید


این شب گذرد طلوع کند صبح سپید


آن خانه ی امید تو آباد شود


خورشید دلت به پرتوی شاد شود


محبوبه. ک       تقدیم به بچه های کار

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۲۴
م.ر م.س

نظرات  (۱)

Hi there, I found your site by the use of Google even as
searching for a related subject, your website got here up, it seems to be great.

I have bookmarked it in my google bookmarks.

Hello there, just changed into aware of your blog thru Google, and
located that it is really informative. I am going to be careful for brussels.
I'll be grateful if you happen to proceed this in future.

Many other folks shall be benefited out of
your writing. Cheers!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">