عاشقانه 27
روزم چون روزِ دیگران مىگذرد
امّا
شب که مى رسد ،
یادها پریشانم مى کنند...
محمود_دولت_آبادی
........
تو مرا آزردی ..
که خودم کوچ کنم از شهرت ..
تو خیالت راحت !
میروم از قلبت ..
میشوم دورترین خاطره در شبهایت
تو به من میخندی !
و به خود میگویی: باز می آید و میسوزد از این عشق ولی ..
برنمی گردم ، نه ..!!
میروم آنجا که دلی بهر دلی تب دارد ..
عشق زیباست و حرمت دارد ... !!!
........
...و نگاهت را
بر من نمی تاباند...!!!
- چشمانِ زلالِ چوبی پنجرهء اتاقت.....
تا هر غروب
بوسه از سنگریزهء دستانم...
- نمی گرفت...!!!!.......
گویا_فیروزکوهی
........
هوا ابری و انگشتان باران
زند با ساز شیشه صد ترانه
خیابان ها شده لبریز احساس
ببارد خاطرات عاشقانه
احمد_آزاد
........
نه آمدن این شکوفه های بادام
ونه عطر تازه ی این هوا
پرستوها هم بیخودی
شلوغش کرده اند
بهار فقط عطر تن توست!
دکتر_کریم_مبشری
........
مى دانم بانو !
وقتى دلت مى گیرد
جلوى آینه مى ایستى
کمى آرایش
کمى عطر
و ...
کمى نیشخند مى زنى به خودت !
به دلتنگى هایى که برایشان نقاب مى دوزى ...
لباس رنگى ات را مى پوشى
موهایت را مى بندى
و چند دانه مروارید به بغض هایت مى آویزى !
و در آخر
انقدر زیبا مى شوى
که هیچکس شک نمى کند که تو
" خسته ترین " زن دنیایی ..!
حمید_مصدق
........
هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب
به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب
در این پیاله ندانم چه ریختی،پیداست
که خوش به جان هم افتاده اند آتش و آب
فریدون_مشیری
..........
زلالِ چشمه ی جوشیده از دل سنگی
الا که آینه ی صبحِ بی غبار تویی
دلم هوای تو دارد، هوای زمزمه ات
بخوان که جاریِ آواز جویبار تویی...
حسین_منزوی
.........
من
از پشت پنجره ...
تکان نمیخورم !
یا تو می آیی ؛
یا ...
مترسک نیامدنت میشوم !
کاظم_خوشخو
........
گل شکفت و آن گل رخسار یاد آمد مرا
سرو دیدم آن قد و رفتار، یاد آمد مرا
صبح، دیدم طرِّهٔ شبنم به روی برگ گل
زان لب و دندان گوهر بار، یاد آمد مرا
شاطر_عباس_صبوحی
.........
با یک غزل تازه غزل پوشم کن
با باده ی هر قافیه مدهوشم کن
من مست غزل های خرامان توام
ای شاعر من از غزلت نوشم کن
آرام_اسحاقی
........
زندگی چون گل سرخی است
پر از خار و پر از برگ و پر از عطر لطیف،
زندگی جنبش و جاری شدن است
از تماشاگه آغاز حیات تا به جایی که خدا می داند...
سهراب_سپهری
..........
باران زدہ و هوای فروردین است
موسیقی باغ، بانگ بلدرچین است
پلکی بگشا و باز کن پنجرہ را
هر صبح بهار، با تو عطرآگین است
........
صبح
است
چه بی تابانه
می خواهمت
و برای گفتن دوستت دارم
لحظه
شماری
می کنم
بیدار
شو
سارا_قبادی
.........
.
بوسه هاى یواشکى ات
شبیه تکه خواب هاى دم صبح مى ماند
کوتاه است!
ولى عجیب مى چسبد ،،،