قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

عاشقانه 24

پنجشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۳۲ ب.ظ

ای آسمان که سایه ی ابر سیاه تو

چون پنجه ای بزرگ گلویم فشرده است


باری به روی دوش زمین تو نیستم

من اطلسم که بارجهانم به گرده است

حسین_منزوی

.........

تو وقتی می‌بینی که من افسرده ام 

نباید بگذری، 

سکوت کنی، 

یا فقط همدردی کنی؛


بنا کننده ی شادیهای من باش! 

مگر چقدر وقت داریم؟

یک قطره ایم که میچکیم در تنِ کویر و تمام می شویم...

| نادر_ابراهیمی |

.........

گاهی همین که دل به کسی بسته‌ای، بس است 

بغضت ترک‌ترک شد و نشکسته‌ای، بس است 


گاهی فقط همین که به امّیدِ دیگری 

از خود غریبه‌تر شدی و خسته‌ای، بس است 


اهل زمین همیشه زمینگیر می‌شوند 

یک بال اگر از این قفست رَسته‌ای، بس است 


در مرزِ عشق و وصل، تو ابن‌السّلام باش 

با این‌همه تضاد، چو پیوسته‌ای، بس است! 


این دور، دورِ حدّاقل‌های عاشقی است 

در حدّ یک نگاه که وابسته‌ای، بس است...... 

حسین منزوی

.........

‏دنیای بی آرزو،

دنیای خوف انگیزی است!

و انسانِ بی آرمان،

انسانی حقیر

بسیار حقیر

و بسیار حقیر...

نادر_ابراهیمی

......... 🌺🌷

صبح میشود

و من از پشت پلک های خواب

تو را میبینم

که به تماشای خورشید ایستاده ای


چشم باز میکنم 

به تماشای تو....

به امروزم خوش آمدی....

مسعودمولایی

........

من از لطافت صبح

من از طراوت نور

من از نوازش آن مهربان،

چنان سرمست،

که گاه، درهمه آفاق، می گشودم بال

که مست، 

برهمه افلاک، می فشاندم دست...

فریدون_مشیری

🍃🌺🍃

به دور باغ دل، پرچین تان سبز

شکفتن های عطرآگین تان سبز


نسیم و سبزه و گل غرق آواز

هوای صبح فروردین تان سبز

شهراد_میدری

........

دیگر این پنجره بگشای که من

به ستوه آمدم از این شب تنگ...

.

آری، این پنجره بگشای که صبح

می‏درخشد پسِ این پرده‏ ی تار...

هوشنگ_ابتهاج

........

ساز تارم از تو وآهنگ توست


لحظه های زندگی دلتنگ توست


روزها بی تاب وشب هایم اسیر


درحصارقلب ودر آن چنگ توست


هیچ می دانی که افسون زمان


درقمار با تو ودرجنگ توست


لحظه ها را پس نزن باجان بکوش


ساز دل کوکش نباشد ننگ توست


در کویر زندگی چون رود باش


این نشانی از تو وفرهنگ توست

محبوبه. ک

........

بی تو ای جان جهان ، جان و جهانی گو مباش 

چون رخ جانانه نتوان دید جانی گو مباش

 

همنشین جان من مهر جهان افروز توست 

گر ز جان مهر تو برخیزد جهانی گو مباش

 

یک دم وصلت ز عمر جاودانم خوش تر است 

بر وصال دوست عمر جاودانی گو مباش 


در هوای گلشن او پر گشا ای مرغ جان 

طایر خلد آشیانی خاکدانی گو مباش 


در خراب آباد دنیا نامه ای بی ننگ نیست 

از من خلوت نشین نام و نشانی گو مباش 


چون که من از پا فتادم دستگیری گو مخیز 

چون که من از سر گذشتم آستانی گو مباش 


گر پس از من در دلت سوز سخن گیرد چه سود 

 من چو خاموشی گرفتم ترجمانی گو مباش 


#سایه چون مرغ خزانت بی پناهی خوش تر است 

چتر گل چون نیست بر سر سایبانی گو مباش...

هوشنگ_ابتهاج

........

گر پس از من در دلت سوز سخن گیرد چه سود 

 من چو خاموشی گرفتم ترجمانی گو مباش 


سایه چون مرغ خزانت بی پناهی خوش تر است 

چتر گل چون نیست بر سر سایبانی گو مباش...

هوشنگ_ابتهاج

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۱۷
م.ر م.س

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">