قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

حکایت های عامیانه(فولکلور) 3- میراث خوار بی فکر

چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۴ ب.ظ

شخصی اموالی بسیار داشت و همه را برای تک پسرش به ارث گذاشت . پسر که به مال و منال هنگفت و بی زحمتی دست یافته بود ، دست اسراف بر اموال گشود و در مدّتی کوتاه همه را صرف عیش و نوش کرد و قمار .

لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.

زمانی به صرافت افتاد که چیزی نداشت و دوستانش نیز - که مگسان گرد شیرینی بودند - از دورش پراکنده شدند . خلاصه عاطل و باطل و مقروض و شرمنده گرفتار بود و برای صنار و سی شاهی ملق می زد و در بازار به  دستفروشی جارو روی آورد و می خواند :

می پِر یته حاجی بود صاحب پول و پله     همه بَنَه بنده ره حموم و کارونسره   ایسپیلی جارو برار

( پدرم یک حاجی با ما و منال فراوان بود / همه را از حمّام تا کاروانسرا برایم به ارث گذاشت / برادر جاروی اصل اسپیلی دارم. )

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۴/۱۶
م.ر م.س

نظرات  (۱)

حیف..حیف

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">