قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

عاشقانه 35 تنهایی 2

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۵۵ ب.ظ

دیگر پذیرفتم که  تنهایی بدیهی است

حتـــــــــی اگر ازآسمان آدم ببارد!

رویاباقری

........

.

چقدر نیستی…

چقدر دوری…

چقدر پیدایت نیست!

انگار آدم بخواهد آفتاب را ببیند،

اما او را به دیدن روزنه ای پشت پلک پنجره ها،

وادار کنند.

یا بخواهد دستی را بگیرد ،

اما او را به نوازش پر کبوتر قانع سازند.

یا مثلا دلش برای آبی دریا تنگ شده باشد،

اما او را با نگاه به آبی حوضِ کوچکی دلخوش کنند.

نیستی…

این هم از نشانه های توست،

که انتظار را چاشنی دوست داشتنت کنی.

آنقدر که حتی ،

به جرعه ای از

کرشمه ی خیالت هم ،

دلخوش باشم.

نیستی چقدر…

در حوالی من...

.......

دور از تو 

من شهری در شبم


ای آفتاب!

احمد_شاملو

.......

این سفر را

اگر تابِ تحملی هست

خوشا به آن.. 

این بهارِ بی تو

تابِ تحملی نیست مرا، 

کجا مانده‌ای؟.. 

.......

آدم‌ها

وقتی می آیند

موسیقی شان را هم با خودشان می آورند...

ولی وقتی می روند

با خود نمی برند‌‌ !

آدم‌ها

می آیند

و می روند

ولی در دلتنگی هایمان‌‌

شعرهایمان‌‌

رویاهای خیس شبانه‌‌مان... می مانند‌‌‌ !

جا نگذارید ! 

هر چه را که روزی می آورید را

با خودتان ببرید‌ !

وقتی که می روید

دیگر

به خواب و خاطره‌‌‌ی آدم برنگردید...

........

.



کجای رسیدنی؟

که نام تو

رمز عبور زبان است به دهان قفلم.


من از نگاه خورشید پَر و بالی ساخته ام

برای پرواز

کجای رسیدنی؟

که من اینگونه 

پرواز را آسان معنا می کنم برای پرندگان.


آستینِ انتظار را پایین کشیده ام

اشتیاق دیدنت

دست و پا می زند در چشم هایم.

-بیتابم...

کجای رسیدنی؟

 که من اینگونه سَر می روم از خویش...

.......

امان از این اردیبهشت

که تمامِ قندهایِ نخورده را هم

در دلِ من آب می کند

که انگار اصلا عاشقم 

که انگار تو اینجایی 

و 

من 

بی خیالِ تمامِ این خستگی هایِ روزگارم

که انگار تو خبر از 

شکوفه ها آورده ای

که انگار تو در گوشم صبحِ

یک روزِ اردیبهشتی

گفته ای :

بیدار شو جانم ..

اردیبهشت است


بیدار شو ...😔💔

.......

هر روز صبح گوشی را بر میدارم..






با تو تماس میگیرم...!

صبح بخیر میگویم، پاسخ نمیدهی...

حالت را میپرسم ، پاسخ نمیدهی ....

خلاصه من حرف میزنم و فقط سکوت میکنی...

کم کم نگران میشوم ..!

میگویم طوری شده؟ چرا حرف نمیزنی ؟؟!

باز هم چیزی نمیگویی ...

صدایم را بالا میبرم...

باتوام چرا هیچی نمیگی....؟!

در همین حال گوشی زنگ میخورد ...!

جواب میدهم و ادامه میدهم ...

چرا حرف نمیزنی؟ 

مادرم پشت خط است:

"چیزی نیست عزیزم،کسی پشت خط نبود ، آروم باش !!"

چند مرتبه این را میگوید...

بیچاره فکر میکند من دیوانه شده ام!

نمیداند برای من فرقی نمیکند تو پشت خط باشی یا نه! 

من باید هر روز حالت را بپرسم

به خدا دیوانه نیستم !

این یک قرار است

قرار بی قراری....

آرامم میکند!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۰۷
م.ر م.س

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">