قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲۰۸ مطلب با موضوع «سروده های مانااز شاعران توانا» ثبت شده است

دوستت می دارم و بیخود پنهانت می کنم


خَلق می_دانند و من  انکارِ  ایشان می کنم 

*

زن که باشى؛

نمیتوانی موقع غمت به خیابان بروی!

سیگاری آتش بزنی!

و دود شدن غمهایت را ببینی!

زن که باشى

غمت را پنهان میکنی 

پشت نقاب آرایشت!

و با رژ لبی قرمز!

خنده را برای لبهایت اجباری میکنی!

آنوقت همه فکر میکنند

نه دردی هست

نه غمی ..

و تنها نگرانیت

پاک شدنِ رژ لبت است!!

زن که باشى

مردانه باید غم بخوری.!

سیمین_بهبهانى

........

🌺دست بر زلفش زدم، شب بود، 

چشمش مست خواب

برقع از رویش گشودم  تا درآید آفتاب


گفتمش خورشید سر زد، ماهِ من بیدار شو

گفت تا من برنخیزم، کی برآید آفتاب؟!

 ‏شاطرعباس_صبوحی

........

مـــــرا تا خلــــــوت ایــــــوانش آورد


کنــــــار پیــــــچک گلـــــــدانش آورد


خوشآمد گفت، رفت و لحظه ای بعد


دو فنجان قهــوه ی چشـــمانش آورد

شهراد_میدرى

........

از روزی که 

عشق 

بدنبال نان 

در آغوش پیاده روها می گردد؛ 

تمام 

مترسک های شهر 

خریدار عاطفه شده اند !!!

**

من هیچ !

بیا و فکری 

به حال 

خرت و پرت های این خانه 

که مالک قلبشان 

شده ای بکن !

یا بیا و 

تا ابد 

کنارشان بمان 

یا تار و پودت را 

که در من 

تنیده شده 

از هم باز کن !

**

نه ...-

اصلا خودت بگو ؛

توی این هوای گرم لعنتی 

کدام دیوانه 

جز من 

ساعتها 

سرش را کج می کند و 

کنار پنجره 

به انتظار آمدنت 

می نشیند 

تا از همان بالا 

عطر نفس هایت را 

یکجا در آغوش بگیرد !؟

معصومه_قنبری(ترنم باران )

..........


‏به سراپای تو ای سرو سهی  قامتِ من

کز تو فارغ سرِ مویی به سراپایم نیست


تو تماشاگهِ خلقی و  من از  بادۀ شوق

مستم آنگونه که یارایِ  تماشایم نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۳۱
م.ر م.س

‌‌


سیه چشمی،

به کار عشق استاد،

به من درس محبت یاد می داد!


مرا از یاد برد آخر،

ولی من!

بجز او، 

عالمی را بردم از یاد!

*

از دلم


تا لب ایوان شما

راهی نیست؛


نیمه جانی ست در این فاصله،

قربان شما...

فریدون_مشیری

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸


کیوسک های تلفن را 

جمع کردند

و دوستت دارم ها را

به انبار بردند

با موبایل عشق رد و بدل نمی شود

و دو زاری هیچ کس نمی افتد...

آذر_عاصمی

.........

-این خاطرات لعنتی بعد از تو بی‌رحمند

زانو زدن کنج خیابان را نمی‌فهمند

نمی فهمند...

پویا_جمشیدی

.........

"تــــو" ناب ترین واژه یِ اعلای زمانی


"تو" خوب ترین عشقِ منی حضرتِ جانی...

امیرعباس_خالقوردی

........

و سهم من از آن همه عشق

بی صدا شکستن لای دفتر شعرهایم بود...

رضا_کریم_پور

.........


می شود آنقدر 

حریصانه 

زل بزنی توی 

چشم هایم که 

من از خجالت سرخ شوم و 

بگویم 

از شما بعید است 

چه خبر است 

مگر آدم ندیده اید ؟!

و تو آرام 

لبخند بزنی و 

بگویی :

دیده ام ...اما فقط 

آرامشکده 

چشمان تو 

تمام ثانیه های مرا 

ختم به خیر می کند !

معصومه_قنبری(ترنم باران )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۲۵
م.ر م.س

برکه‌ای گفت به خود، ماه به من خیره شده است

ماه خندید که من چشم به خود دوخته‌ام

فاضل نظری

........

هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم

پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم

تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی

و من دریاچه ی اشکی که دایم رو به طغیانم

بزن نی ، باز غوغا کن ، بزن دف ، شور بر پا کن

به هر سوزی بگریانم ، به هر سازی برقصانم

ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم

تو آرامی ، من آرامم ، پریشانی ، پریشانم

اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود

که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم

........

گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش!

سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش

زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست!

رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش

یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب

وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش

حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که

خسته از تکلیف شب، خوابیده روی دفترش

جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها

یک طرف سیگار و من، یاد تو سمت دیگرش

مرگ انسان در جهان گاهاً نبود نبض نیست

مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش

علی صفری

.........

🍂🍀🌿🍃





بعضی کارها 

از شنبــــ🍃ــه 

شروع نمیشود ، 

فقط هرشنبــه 

تمدید میشـــود 

مثلِ دوست داشتَنَت ...

شهرزاد_پاییزی

🍂🌿🍀🍃

می سرایم "تو" و چشمان "تو" را

نه سپیدی...

نه غزل...

تویی آن شعر دل انگیز و بلند... 

که پر از مثنوی بارانی...

منم آن شاعر بی دل

که فقط...

برق چشمان تو را می بیند...

سبک من عاشقی و قافیه ام دلتنگی ست...

منم آن مست و پریشان نگاهت...

که دلم

"تو" و "احساس تو" را می خواهد..

........

هزاران بار خوردم چوب عشق و باز بیمارم

نمیدانم که من دیوانه هستم یا که بیکارم

که عاشق می شوم هر بار و می ریسند جانم را

ومن یک بار دیگر در پی این  نا به هنجارم

همین که می کشم بیرون خودم را گیر می افتم

دوباره زلزله می آید و من زیر آوارم

تو ای آشفته گیسویی که افتادی زچشمانم

برو از فکر من بیرون پریشان است افکارم

غزل دیگر نمی گویم که یاد عشق می افتم

 دگر از هر چه دل هر آنچه  دلدار است بیزارم

........

بزن پلڪے بہ هم گاهے ببین من زندہ ام یا نہ

شڪستے قاب چشمم را ببین جان ڪندہ ام یا نہ

نشستہ روے این میز و عذابم را نمے بینے

تو را تا اوج این قصہ خودم آوردہ ام یا نہ

بہ این لبخند زیباے تو معصومانہ مے خندم

خبر دارے تو از آہ پس از هر خندہ ام یا نہ

قلم را دست مے گیرم، خجالت مے ڪشم از تو

تو مے فهمے ڪہ از عطر تنت آڪندہ ام یا نہ

خودت رابردے و رفتے ...من اما عاشقت ماندم

حسابم ڪن همین حالا ببین بازندہ ام یا نہ

نگاهے ڪن بہ بالا و بگو در گوش من آیا

ڪسے مے دید از بالا ڪہ من هم بندہ ام یا نہ؟


حسین آهنے

.........

چه غریبانه نشستم سر راهت که بـیایی

چه غریبانه غریبانه نوشتم کـه کـجـایی

چه صمیمانه نوشتم که تویی ذوق زبـانم

و تو انگار نه انگار که هم صحبت مایـی

چه یتیمانه نشستم و نوشتم که مرو یار

و تو رفتی و من و برزخ این فصل جدایی

پشت پای تو همه باور و ایمان دلم ریخت

و قسم میخورم این صحبت خودرا به خدایی

به خدایی که میان من و تو فاصله انداخت

چه خدایی که فقط باب دلش هست جدایی

شـاعران غربت غم بار مرا شعر کنید

بنویسیداز این زندگی تـلخ از این تنهایى

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۹
م.ر م.س

خنده بیگانگان دیدم نگفتم درد دل

آشنایا با تو گویم گریه دارد حال من

با تو بودم ای پری روزی که عقل از من گریخت

گر تو هم از من گریزی وای بر احوال من

شهریار

.........

ما که این همه برای عشق

آه و ناله ی دروغ می کنیم

راستی چرا

در رثای بی شمار عاشقان

که بی دریغ

خون خویش را نثار عشق می کنند

از نثار یک دریغ هم

دریغ می کنیم

قیصر امین پور

.......

زندگی ڪن

مهربانم، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ

ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳت

ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ شکند 

ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ میرد

ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ

ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ

نازنینم ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ

ﺯﻧﺪﮔﯽ کوچ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ 

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ڪوتاهی

........

خنده بر لب   میزنم  تا کس نداند راز من 



ورنه این‌دنیا که ما دیدیم،خندیدن نداشت 

صائب_تبریزی

........

او رفت و‌ صبر رفت ،

و‌ تحمل تمام شد ...!


از هم گسست ،

سلسله‌ی اختیار ما ...!


گفت از تو یاد میکنم ،

اما وفا نکرد..!


یادش به خیر ،

یارِ فراموشکارِ ما..!

مهدی_اخوان_ثالث

........

که بَرَد از من بی‌دل بر جانان خبری؟

یا که آرد ز نسیم، سر کویش اثری؟



ای صبا، صبح دمی بر سرِ، کویش بگذر

تا معطر شود آفاق ز تو، هر سحری...

 عراقی

........

تو را دوست دارم 

چونان عصر بلند بهاری 

گرم ،مطبوع ،دل پذیر 

تو را دوست دارم 

چونان عطر قهوه ی تلخ قاجاری 

گس،ممتد،ماندگار 

تو را دوست دارم 

چونان خواب شیرین بعد  از ظهر تابستانی 

داغ،دلچسب،خمور 

تورا دوست دارم 

چونان عشق کودکانه ای به شنیدن صدای لالایی 

آرام،آرام،آرام...

تو را دوست دارم 


 آرزویزدانى_ر_ه_ا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۴
م.ر م.س

دوست داشتن کسی که...

معنی دوست داشتنت را نفهمد

درست مثل توضیح دادن قانون نسبیت

برای مادر بزرگت است

تو چانه میزنی و او بافتنی اش را می بافد …

آلبرت_انیشتین؟؟

........

چشمم 

چو به 

چشم خویش چشم تو بدید

بی چشم 

تـــو 

خواب چشم از چشم رمید

ای 

چشم 

همه چشم به چشمت روشن

چون 

چشم 

تو چشم من دگر چشم ندید

مهستی_گنجوی

.......

بیا فشرده تر از خوشه های انگورت

بغل بگیر مرا با تمام منظورت!

بغل بگیر چنان که صدای امواجم

رسد به گوش اهالی ساحل دورت

مرا حساب کن از آن هزارها ماهی

که حاضرند بمیرند در دل تورت

تو آن درخت اناری که می مکد هر روز

زساقـه شهد سلیمانی تو را مورت

تو شاهزاده ای از پارس – نامت ایراندخت-

و من نواده ای از تیرگان شاپورت

بگو پیاله بیارد طبق طبق خیام 

به پاس خنده ی عطاری نشابورت

برهنه می شوم و رو به قبله ات بی جان 

بیاورد اگر عطار سدر و کافورت

تو اسب سرکش عشقی و دوست دارم من 

علف شوم به تمنای سبز آخورت!

به قطره ای که مکیده ست از تنت ای گل

عسل شده ست سراپا تمام زنبورت

به یاد خاطره هامان دوباره برپا کن 

بساط بوسه و لبخند و مجلس سورت

عنان روسـری ات را به دست باد بده

بپاش روی من از نغمه های پرشورت

میان خلوت آغوش مـن توقف کن

که بوسه ای بنشانم به گیسوی بورت...

که کرده است در این قحطسالی گنجشک

به قتل فاجـعه آمیز بوسه مجبورت

چنان مباش که فردا مورخان جهان 

گهی سزار بخوانند و گاه تیمورت

شده ست چنگ من –ای ماه- از قفس سرشار

ببین چه آمده بر این پلنگ مغرورت!

محمدرضا حسینی مود

.......

یک نَفَسٖی عنان بکـش تیز مـرو ز  پیش من 

تا بفـروزد ایـن دلـم تـا بـه تـو سیـر بنگرم 

مولانا

........

این روزها

چه تار  می‌افتد 

عکس مان

نور نیست...؟

فاصله زیاد است... ؟


یا که ما

تیـــره هستیم

با هم ...!

نوشین_جمشیدی

........

تازگی ها چقدر دلم 

زودِ زود تنگِ بودنت می شود .

اصلا 

این روزها دلم

بال می خواهد که تا آن ور دنیا

برایت پرواز کنم ...

محمد_مقیمی

........

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست 

               

بیا و بر دل من بین  که کوه الوند است ...

حضرت_سعدی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۱:۰۹
م.ر م.س

به مرگ چاره نجستمٖ که در جهان مانم


به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم 

شهریار

.......

پر می کشی و وایٖ به حال پرنده ایی


کز پشت میله ی قفسی عاشقت شدست


آیینه ایی و اه که هرگز برای تو


فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شدست

**

با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم

به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

می شنیدیم صدای قدمش را اما

پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

زندگی سرخی سیبی ست که افتاده به خاک

به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم

آخرین منزل ما کوچه سرگردانی است

دربه در در پی گم کردن مقصد رفتیم

مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم

دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم

فاضل فاضلی

🍃🍃🌷

قطره قطره به هوای چه کسی لبریزم

شمعِ سوزانم و از شعله نمی پرهیزم

حال توفانی من معرکه ی روزِ جزاست

فصلِ بی حاصلی ام، سالِ پر از پاییزم

شاخه ام دسته ی طغیان تبر شد، هیهات

آه ، لعنت به من و  دامنِ دشمن خیزم

هر که را چشمه ی چشمم چو نهالی پرورد

رفت ... دل ماند و همین باغ و برِ ناچیزم

قامتِ سروِ تو چون دارِ اناالحق شد و من

عاقبت مضطرب از پای تو بر می خیزم

کمال حسینیان

🍃🍃🌷🌷🍃🍃


   دلبرا بی تو بغل را چه کنم ؟


بی لبت قند و عسل را چه کنم ؟


گر نپیچد نفسِ بودنِ تو


من حسودانِ محل را چه کنم ؟

🍃🌸 

چــه شیرین اســـــت

طعــم پیامکی کــه میگـــوید:


کجایی؟

ناشناس

.......

آرام دوستت دارم

آرام و بی ازار

آنقدر که صدای ترک خوردن احساسم را نشنوی

مرا عطر حضور تو کافیست

تو را بو میکشم

و با عطر احساست یک عمر زندگی می کنم

امیرعباس_خالقوردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۱:۰۱
م.ر م.س

تو دورى از برم دل در برم نیست

هواى دیگرى اندر سرم نیست


به جان دلبرم کز هر دو عالم

تمناى دگر جز دلبرم نیست

باباطاهر

.......

بگذار سر به سینه‌ی من در سکوت، دوست

گاهی همین قشنگ‌ترین شکل گفت‌وگوست

بگذار دست‌های تو با گیسوان من

سربسته باز شرح دهند آن‌چه موبه‌موست

دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق

چیزی که دیر می‌برد از آدم آبروست

آزار می‌رسانم اگر خشمگین نشو

از دوستان هرآن‌چه به هم می‌رسد، نکوست

من را مجال دل‌خوشی بیشتر نداد

ابری که آفتاب دمی در کنار اوست

آغوش وا کن ابر! مرا در بغل بگیر

بارانی‌ام شبیه بهاری که پیش روست

مژگان عباسلو

.......

گاهی فقط یک ابر می‌فهمد هوایم را

یک روح سرگردان، سرای ناکجایم را

یک باغبان در خشکسالی‌های پی‌در‌پی

یک گوش کر، فریادهای بی‌صدایم را

دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست

گم کرده‌ام انگار در قلبم خدایم را

می‌ترسم از تصویر آیینه که در چشمش

دیوانه‌ای دیگر بگیرد باز جایم را

مثل خوره این زخمها بر روحم افتاده*

درهم تنیده تار رخوت انزوایم را

من گرم رویای خودم بودم نمی‌دیدم

کابوس‌های منتظر در خوابهایم را

رفتم به سمت آرزوهای مه‌آلودم

آنقدر که دیگر ندیدم رد ‌پایم را

پوریا شیرانی

........

‍ کودکیمان را

در کوچه های زمان

گم کردیم

و مهربانیمان را در میان

سنگ و آجر آرزوهای بزرگسالی

جا گذاشتیم

جهان امروز

به دلهای مهربان و کودکانه

نیاز بیشتری دارد..!

.......

پای بر چشمم گذار، ای بهترین مهمان عشق

تا به یٌمن مقدمت، بر گسترانم خوان عشق

این تن یخ کرده ی دلمرده را ، جانی ببخش

با حضور گرمت ، ای خورشید تابستان عشق

گرچه قابل نیست، اما در میان سینه ام

خانه ای سازم برایت،از گل و سیمان عشق

زیر پامان یک گلیم پاره از جنس غرور،،،

پیش رومان سفره ای از آب عشق و نان عشق

مصرعی از قلب تو، با مصرعی از قلب من،،،

شاه بیتی می شود – بی مثل – در دیوان عشق

کاش ! این رود خیالاتم ، به دریا می رسید

تا بیاشوباند این خواب مرا طوفان عشق

علی محمدمحمدی

.......

هر که سٖودای تو دارد چه غم از هر که جهانش 


نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش 

سعدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۵۵
م.ر م.س

آنکه مست آمدودستى به دلِ مازدورفت

درِاین خانه ندانم به چه سودا زدو رفت 


خواست تنهایى  ما رابه رخ ما   بکشد

طعنه اى بردراین خانه ی تنهازد ورفت

........

روزش مـهم نیست

همه چیز به خنده ی اول صبحت

بستـگی دارد

کافیـست بخـندی

تا تمام روز را در آسمان قدم بزنم

امتحـان کن ...

علی_قاضی_نظام

........

دل داده ام بر باد، بر هرچه باداباد

مجنون تر از لیلى، شیرین تر از فرهاد

اى عشق از آتش اصل و نسب دارى

از تیره دودى، از دودمان باد

آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر

از بوى تو آتش، در جان باد افتاد

هر قصر بى شیرین، چون بیستون ویران

هر کوه بى فرهاد، کاهى به دست باد

هفتاد پشت ما از نسل غم بودند

ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد

از خاک ما در باد، بوى تو مى آید

تنها تو مى مانى، ما مى رویم از یاد

قیصر_امین_پور

........

🍃🌺


دو چشمم خیره بر در بود شاید باز برگردی





چه درصدها که من با احتمالت زندگی کردم!

شهراد_میدری 


🍃🌺

باز با ما سری از ناز گران دارد یار



          نڪند باز دلے با دگران دارد یار

   شـــــــــهریار

.........

تو زخم مى زنى و شیوه ات لطافت نیست 

بگو ، جواب محبّت مگر محبّت نیست ؟ 


نگو به تلخى این اتفاق عادت کن

که عشق حادثه اى مبتلا به عادت نیست


درون آینه غیر از خودت چه مى بینى ؟

تو هم شبیه منى هیچکس کنارت نیست


پر از گلایه ام اما به جبر خندانم

همیشه واقعیت ناشى از حقیقت نیست


برو سفر بسلامت ولى بدان از عشق

اگر که خیر ندیدى بدون علت نیست


فقط اجازه بده در نبودنت شب ها

کمى به فکر تو باشم اگر جسارت نیست


سیدتقی_سیدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۸:۳۹
م.ر م.س

بازم بیا خاطره‌ها را سفر کنیم

از هر چه غیر دوست به کلی حذر کنیم

در قلب ما رسیده دو سیب  قشنگ و سرخ

حالا  بیا از گل و بستان گذر کنیم

........

دیدارت در میان پلی‌از دست‌ها

نابترین شعر بی‌واژه است

مرا سرشار غزلهای نابت کن.

.........

مشک ریزان می‌جهد، باد صبا از کوی دوست

شاخه‌ای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست


دوست می‌دارم نسیم صبح، را کو در هوا

تا نفس می‌‌آیدش، جان می‌دهد بر بوی دوست

سلمان_ساوجی

........

صبح؛

اشتیاقِ کـوچه اى ست

که از پنجره اش،

تو میگـویى سلام ...

حمید_رها

........

این که هر طایفه ای قبله خاصی دارند


نیست بیجا، سببش جلوه هر جایی توست....

صائب_تبریزی

........

#شنبه یعنی در میان هفت سین هفته ام .....



ناگهان خورشید مهرت در دلم غُوغا کند ....

پوریا_کشاورز

........


به قد یک هم زدن چای بیا حالم را در هم بریز 

تا شیرینت شوم....

شیرین‌_رازدشت

........

*

                  تو ...!


  همان قهوه ى تلخِ سرِ صبحی ....


                  و من ....


       دلبسته به شیرین ترین ....


           تلخیِ دنیا....!!!!

نجمه_سادات_قلندرى



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۸:۳۲
م.ر م.س

گرچه در دور و برم این همه شیطان دارم


من بـه شیطانِ دو چشمانِ تو ایمان دارم!

یاسین بهمنی

........

درونِ سینه‌ی من، قلبِ کوچکِ سرخی‌ست


تو مشتری بشو  اصلا به شرط چاقو  مفت!

محمدمهدی درویش‌زاده

........

خاکِ کویش صدهزاران بار شیرین‌تر  ز قند


شهردار محترم! این کوچه‌ات دربست چند؟

کمال جعفری‌امامزاده

.........

یک کلبه ی چوبی، لب رودش با من

گلبرگ زغال و برگ دودش با م

صبح از تو و چای از تو و لبخند از تو

عاشق شدن، ابراز وجودش با من

شهراد_میدری

........

از اعجاز عشق است شاید که یگانه است

همیشه اولین!

چرا که تکرار در آن مرده‌است.

اولین دیدار، اولین نگاه و اولین احساس..

.......

شــــــــــــــــــــعر تویی


       باقی کلمات


                غلطِ اضافه بود❗️


فاطمه_صمدی

........

راستی!


دلتنگ من که می شوی،


چه کسی شقیقه ات را می بوسد؟


کسی هست که با لبخند،آرامت کند؟


ویدا_احسان

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۸:۲۶
م.ر م.س

یار بی پرده کمر بست به رسوایی ما

ما تماشایی او ، خلق تماشایی ما

قامت افروخته می‌رفت و به شوخی می‌گفت

که بتی چهره نیفروخت به زیبایی ما

فروغی_بسطامی

.......

مغرور ولی دست‌به‌دامان رقیبان

رسوا شدم و طعنه شنیدم، تو چه کردی؟


«تنهایی و رسوایی»، «بی‌مهری و آزار»

ای عشق! ببین من چه کشیدم تو چه کردی

فاضل_نظری

.........

بر موج سوارم وخطر باید کرد


باعاشق پر درد سفر باید کرد


یک لحظه اگر بایستم ویرانیست


از ساحل بیگانه گذر باید کرد


محبوبه کبیریان

.......

🌙


گفتی که: "چو خورشید٬ زنم سوی تو پر٬

چون ماه٬ شبی می کشم از پنجره سر!"

اندوه٬ که خورشید شدی٬

تنگ غروب!

افسوس که مهتاب شدی٬

وقت سحر! 

فریدون_مشیری

........

در میان خنده هایت چاه می سازی ببین

از برادرهای من بدخواه می سازی ببین


راضی ام، پیراهن من را نکش از روبه رو

راهزن از یوسفت گمراه می سازی ببین


مصر چشم تو برای خشک سالی طرح داشت

گاوبندی می کنی، گه گاه می سازی ببین


از خود کنعان به زندانم کشیدی بس نبود

با خزان چهره ات اکراه می سازی ببین


خواب می بینی برای گندم زرد دلم

با ترنجت آب زیر کاه می سازی ببین


پرده می بندی که بت ها را نبینی، پشت در

صحنه ای در کام قربانگاه می سازی ببین


بازوان برده ات را باز می خواهی ولی

دست او را از خودش کوتاه می سازی ببین


صادق عبدالتاجدینی

........


علت ناب تغزل همه ی رویایم

غزلت کو که به پایان برسد غم هایم

مدتی شد که نگاه تو نتابید به من 

مدتی هست که غرق شب بی فردایم

عوض نام خودم نام ترا می گویم 

باز می پرسم از خویش چرا رسوایم

محض تو هرچه بهشت است به آتش بکشم 

تا که سیبی برسانم به لب حوایم 

هرچه می خواهم ازدست تو بگریزم باز 

دست مجهول کسی چنگ زده بر پایم

باید ازمن شوی این حرف من لجباز است

کج مکن راه که از راه دگر می آیم

آرش شفاعی

.......

گنجشک و هوای پاک نم نم دارم

صبحانه ی شعر و چایی دم دارم

لبخند بزن پنجره ها را وا کن

یک"صبح بخیر"این وسط کم دارم

شهراد_میدرى

.......

باز کن پنجره را صبح و عسل می چسبد

بوسه و خنده کمـی نـاز و بغل می چسبد

حرف من نیست همه اهل قلم می گویند 

به هوای تو فقط شعر و غـزل می چسبد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۶ ، ۰۰:۱۸
م.ر م.س


بود و نبود عشق تفاوت نمی کند


دل را برای تنگ شدن آفریده اند ...

رضا_احسانپور

.❀ ° ❁ •✿ 🎀 ✿• ❁ ° ❀.

خاکسترِ تو را

باد سحرگهان

هر جا که بُرد

مردی ز خاک رویید

شفیعی_کدکنی

.........

کبوتر با کبوتر مانده اما از

 سر اجبار

در این دنیای تودرتو، تو

 دیگر از چه مینالی

یکی را دوستش داری که

 او دنبال غیر از توست

کجا دیدی جهانی را به این

 شوریده احوالی

سیمین  بهبهانى.

.........

صفر عاشقی❤️❤️۰۰:۰۰❤️❤️


‌ نفسم کاش هم اینک توکنارم بودی

دست در دست وشبی بازتویارم بودی

دوقدم زود بیا بی تو دلتنگم من توراصیدشدم یاتو شکارم بودی

بی قرارت شده ام باز بیا  دل تنگم

.......


تکرار شو

هزاران بار

ملیونها بار

 من

عاشق تکرار شدن تو

هستم سیر نمی شوم

 من از تو...

شیرین_رازدشت

.❀ ° ❁ •✿ 🎀 ✿• ❁ ° ❀.

روی پیشانی بختم خط به خط چین دیده ام

بس که خود را در دل آیینه غمگین دیده ام

مو سپیدم مو سپیدم موسپیدم مو سپید

گرگ بالان دیده هستم، برف سنگین دیده ام

آه یک چشمم زلیخا آن یکی یعقوب شد

حال یوسف را ببینم با کدامین دیده ام

آشنا هستی به چشمم صبر کن، قدری بخند

یادم آمد، من تورا روز نخستین دیده ام

بیستون دیشب به چشمم جاده ای هموار بود

ابن سیرین را خبر کن، خواب شیرین دیده ام

.......

گرچه سخت است به

 فکری هوس نان نرسد


قصه ای نیست که با

 عشق به پایان نرسد!

 


قصه ای نیست که 

حتی شده در آخر آن


بوی یک یوسف گم گشته

 به کنعان نرسد


غلامرضا_طریقی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۵
م.ر م.س