عاشقانه 67
تو دورى از برم دل در برم نیست
هواى دیگرى اندر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمناى دگر جز دلبرم نیست
باباطاهر
.......
بگذار سر به سینهی من در سکوت، دوست
گاهی همین قشنگترین شکل گفتوگوست
بگذار دستهای تو با گیسوان من
سربسته باز شرح دهند آنچه موبهموست
دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق
چیزی که دیر میبرد از آدم آبروست
آزار میرسانم اگر خشمگین نشو
از دوستان هرآنچه به هم میرسد، نکوست
من را مجال دلخوشی بیشتر نداد
ابری که آفتاب دمی در کنار اوست
آغوش وا کن ابر! مرا در بغل بگیر
بارانیام شبیه بهاری که پیش روست
مژگان عباسلو
.......
گاهی فقط یک ابر میفهمد هوایم را
یک روح سرگردان، سرای ناکجایم را
یک باغبان در خشکسالیهای پیدرپی
یک گوش کر، فریادهای بیصدایم را
دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست
گم کردهام انگار در قلبم خدایم را
میترسم از تصویر آیینه که در چشمش
دیوانهای دیگر بگیرد باز جایم را
مثل خوره این زخمها بر روحم افتاده*
درهم تنیده تار رخوت انزوایم را
من گرم رویای خودم بودم نمیدیدم
کابوسهای منتظر در خوابهایم را
رفتم به سمت آرزوهای مهآلودم
آنقدر که دیگر ندیدم رد پایم را
پوریا شیرانی
........
کودکیمان را
در کوچه های زمان
گم کردیم
و مهربانیمان را در میان
سنگ و آجر آرزوهای بزرگسالی
جا گذاشتیم
جهان امروز
به دلهای مهربان و کودکانه
نیاز بیشتری دارد..!
.......
پای بر چشمم گذار، ای بهترین مهمان عشق
تا به یٌمن مقدمت، بر گسترانم خوان عشق
این تن یخ کرده ی دلمرده را ، جانی ببخش
با حضور گرمت ، ای خورشید تابستان عشق
گرچه قابل نیست، اما در میان سینه ام
خانه ای سازم برایت،از گل و سیمان عشق
زیر پامان یک گلیم پاره از جنس غرور،،،
پیش رومان سفره ای از آب عشق و نان عشق
مصرعی از قلب تو، با مصرعی از قلب من،،،
شاه بیتی می شود – بی مثل – در دیوان عشق
کاش ! این رود خیالاتم ، به دریا می رسید
تا بیاشوباند این خواب مرا طوفان عشق
علی محمدمحمدی
.......
هر که سٖودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
سعدی