با شاعران - مهر و محبت
سعدی:
ز محبّتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محبّ صادق آن است که پاکباز باشد
حافظ:
خلل پذیر بود هر بنا که میبینی
مگر بنای محبّت که خالی از خلل است
پژمان بختیاری:
ای دوست قصّه ای زمحبّت بگو که من
طفلم به طبع و طالب افسانه ام هنوز
ذوقی اردستانی:
من رشته ی محبّت تو پاره می کنم
شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم
شکوهی همدانی:
بلهوس گر لاف مهرت می زند باور مکن
ای سرت گردم محبّت را زبانی دیگرست
صائب تبریزی:
بی محبّت مگذران عمر عزیز خویش را
در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش
عبرت نائینی:
به جز بنای محبّت که دائم آبادست
خراب می کند ایّام هر بنایی را
صفایی نراقی(ملااحمد نراقی):
به جز بنای محبّت که تا ابد باقیست
شود خراب به گردون اگر برآری کاخ
منیر طه:
خوش تر ز روزگار جنون روزگار نیست
نیکوتر از دیار محبّت ،دیار نیست
نظیری نیشابوری:
درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبّتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
ابوالحسن ورزی:
ای که با درد محبّت زندگانی می کنی
روزگارت خوش که عیش جاودانی می کنی
واقف هندی:
یارب چه چشمه ایست محبّت که من از آن
یک قطره نوش کردم و دریا گریستم
مولوی:
از محبّت نار، نوری می شود
وز محبّت دیو، حوری می شود
ملک الشعرا بهار:
به جز متاع محبّت که در تمامت عمر
بدین متاع تجارت کنی زیان نکنی
🌹🌹🌹منبع کانال دانشرام
written article. I will be sure to bookmark it and return to learn extra of your useful
information. Thanks for the post. I'll certainly return.