قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

از این عصر خسته‌ام...

برگردیم به هزاره‌های دور...

من با پوست خرسی...

که زمستان‌هایمان را خوابیده...

برای تو بالاپوشی بدوزم...

و تو با شاخ گوزن پیری که شکار کرده‌ای...

عکسم راروی دیواره‌ی غارمان بکش!

مرا به هزاره‌هایی ببر ...

که غروب‌ها...

با شکاری تازه به خانه می‌آمدی...

و قلب من تنها آتشی بود...

که کشف کرده بودی!

رویا_شاه_حسین_زاده

......

گر سیر نشد تو را دل از ما

یک لحظه مباش غافل از ما


در آتش دل بسر همی گرد

مانندهٔ مرغ بسمل از ما


تر می‌گردان به خون دیده

هر روز هزار منزل از ما


چون ابر بهاری می‌گری زار

تا خاک ز خون کنی گل از ما


آخر به چه میل همچو خامان

که گاه بگیردت دل از ما


یا در غم ما تمام پیوند

یا رشتهٔ عشق بگسل از ما


مگریز ز ما اگرچه نامد

جز رنج و بلات حاصل از ما


کز هر رنجی گشاده گردد

صد گنج طلسم مشکل از ما


عطار در این مقام چون است

دیوانهٔ عشق و عاقل از ما

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۴
م.ر م.س

حس می‌کنم کنار تو از خود فراترم

درگیر چشم‌های تو باشم رهاترم


دلتنگی‌ام کم از غم تنهایی تو نیست

من هرچه بی‌قرارترم...بی‌صدا‌ترم


گاهی مقابل تو که می‌ایستم نرنج

پیش تو از هر آینه بی‌ادعاترم


قلبی که کنج سینه‌ی من می‌زند...تویی

من با غم تو از خودِ تو آشناترم


هر لحظه اتفاق می‌افتم بدون تو

از مرگ‌ها و زلزله‌ها بی‌هواترم


حالم بد است...با تو فقط خوب می‌شوم

خیلی از آن‌چه فکر کنی مبتلاترم... 

اصغر_معاذی

......

زنگ زدم

زنگ زدم که بگویم

فردا شاید بروم

و به این زودی برنگردم

فقط آب تنگ ماهی را عوض کن

و هر وقت قهوه می خوری

از یاد نبر

ته فنجانت را نگاه کنی


نیستم اما قرارمان را فراموش نکن

هرگز،

بی من فروغ نخوان

بی من عود نسوزان،

به کسی دل نبند.

عطرت را….

عطرت را حرام کسی نکن که من نیست.

و حواست به سرشانه ی پیراهنت هم باشد

بوسه ها و دعاهایت را

به چهار طرف

و محض احتیاط

به هشت طرف فوت کن


زنگ زدم که بگویم

گاهی به یاد من بیفت

و به سیاره ام نگاه کن

که زیاد دور نیست

و گل سرخی هم ندارد

و اگر به سینما یا تاتر رفتی

دو بلیط بخر

یکی از همین روزها،

دوباره به رویایت ،

باز خواهم گشت.

با گیسوانی خوشبخت تر از پیش ..

زنگ زدم که همه ی اینها را بگویم

اما کسی گوشی را برنداشت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۱
م.ر م.س

یک روز

میبینم بگردی سخت دنبالم

این ها همه بازیِ تقدیر است...

میفهمی؟


روزی که برگردی،

نه می‌گِریم نه میخندم...

روزی که برگردی دلم پیر است،

میفهمی؟

محمدحسین_سرخوش

......

گذشت زمان

بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، 

بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، 

بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی، 

و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است...


اما بر آنها که عشق می‌ورزند، زمان را آغاز و پایانی نیست…

ویلیام شکسپیر

......

یک مرد می تواند هیچ زنی را دوست نداشته باشد 

اما مردِ شاعر 

هرگز نمی تواند 

زن شعرهایش را 

دوست نداشته باشد...

رضا_باقری_فرد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۹
م.ر م.س