قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

از این عصر خسته‌ام...

برگردیم به هزاره‌های دور...

من با پوست خرسی...

که زمستان‌هایمان را خوابیده...

برای تو بالاپوشی بدوزم...

و تو با شاخ گوزن پیری که شکار کرده‌ای...

عکسم راروی دیواره‌ی غارمان بکش!

مرا به هزاره‌هایی ببر ...

که غروب‌ها...

با شکاری تازه به خانه می‌آمدی...

و قلب من تنها آتشی بود...

که کشف کرده بودی!

رویا_شاه_حسین_زاده

......

گر سیر نشد تو را دل از ما

یک لحظه مباش غافل از ما


در آتش دل بسر همی گرد

مانندهٔ مرغ بسمل از ما


تر می‌گردان به خون دیده

هر روز هزار منزل از ما


چون ابر بهاری می‌گری زار

تا خاک ز خون کنی گل از ما


آخر به چه میل همچو خامان

که گاه بگیردت دل از ما


یا در غم ما تمام پیوند

یا رشتهٔ عشق بگسل از ما


مگریز ز ما اگرچه نامد

جز رنج و بلات حاصل از ما


کز هر رنجی گشاده گردد

صد گنج طلسم مشکل از ما


عطار در این مقام چون است

دیوانهٔ عشق و عاقل از ما

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۴
م.ر م.س

حس می‌کنم کنار تو از خود فراترم

درگیر چشم‌های تو باشم رهاترم


دلتنگی‌ام کم از غم تنهایی تو نیست

من هرچه بی‌قرارترم...بی‌صدا‌ترم


گاهی مقابل تو که می‌ایستم نرنج

پیش تو از هر آینه بی‌ادعاترم


قلبی که کنج سینه‌ی من می‌زند...تویی

من با غم تو از خودِ تو آشناترم


هر لحظه اتفاق می‌افتم بدون تو

از مرگ‌ها و زلزله‌ها بی‌هواترم


حالم بد است...با تو فقط خوب می‌شوم

خیلی از آن‌چه فکر کنی مبتلاترم... 

اصغر_معاذی

......

زنگ زدم

زنگ زدم که بگویم

فردا شاید بروم

و به این زودی برنگردم

فقط آب تنگ ماهی را عوض کن

و هر وقت قهوه می خوری

از یاد نبر

ته فنجانت را نگاه کنی


نیستم اما قرارمان را فراموش نکن

هرگز،

بی من فروغ نخوان

بی من عود نسوزان،

به کسی دل نبند.

عطرت را….

عطرت را حرام کسی نکن که من نیست.

و حواست به سرشانه ی پیراهنت هم باشد

بوسه ها و دعاهایت را

به چهار طرف

و محض احتیاط

به هشت طرف فوت کن


زنگ زدم که بگویم

گاهی به یاد من بیفت

و به سیاره ام نگاه کن

که زیاد دور نیست

و گل سرخی هم ندارد

و اگر به سینما یا تاتر رفتی

دو بلیط بخر

یکی از همین روزها،

دوباره به رویایت ،

باز خواهم گشت.

با گیسوانی خوشبخت تر از پیش ..

زنگ زدم که همه ی اینها را بگویم

اما کسی گوشی را برنداشت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۱
م.ر م.س

یک روز

میبینم بگردی سخت دنبالم

این ها همه بازیِ تقدیر است...

میفهمی؟


روزی که برگردی،

نه می‌گِریم نه میخندم...

روزی که برگردی دلم پیر است،

میفهمی؟

محمدحسین_سرخوش

......

گذشت زمان

بر آنها که منتظر می‌مانند بسیار کند، 

بر آنها که می‌هراسند بسیار تند، 

بر آنها که زانوی غم در بغل می‌گیرند بسیار طولانی، 

و بر آنها که به سرخوشی می‌گذرانند بسیار کوتاه است...


اما بر آنها که عشق می‌ورزند، زمان را آغاز و پایانی نیست…

ویلیام شکسپیر

......

یک مرد می تواند هیچ زنی را دوست نداشته باشد 

اما مردِ شاعر 

هرگز نمی تواند 

زن شعرهایش را 

دوست نداشته باشد...

رضا_باقری_فرد 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۹
م.ر م.س

دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم 

خلق می دانند و من انکار ایشان می کنم


عشق بی هنگام من تا از گریبان سر کشید

از غم رسوا شدن سر در گریبان می کنم

سیمین_بهبهانی

.....

جهان نـو شد 

و من یک سالِ دیگر بیشتر دوستت دارم!

برای من فرقی ندارد

 نـو شدن در زمستان و ژانویه باشد 

یا در فروردین و بهار!

برای من هر روزی از دوست داشتنِ تو یعنی نو شدن!

یعنی بابا نوئل داشتن و حاجی فیروز دیدن!

یعنی تو را داشتن

بوییدن

نفس کشیدن!!...

لیلا_هنگروانی

.....

تو

بازمانده ی آخرین نسل معشوقان جهانی

بدون بوس و کنار

بدون آغوش...

شاید حتی وجود نداشته باشی!

بی اینهمه اما

هنوز

دوستت دارم...

 کامران_رسول_زاده🌱💞

.....

🌹آغوش تو ...


          همچون ....


  موسیقی بی کلام است ....


   روی هر نت آن ....


   میتوان تا قیامت ....


  شعر های عاشقانه سرود ...!!!


❤️💗❤️

دوستت دارم

دوستت دارم

وپنهان کردن احساس

پشت واژه های شعر

آسان نیست

آنچه که پنهان می ماند تنهایی ست

که آن هم

در نیمه شبی آشکار می شود

دوستت دارم

و رویای بوسه ای را می بینم

که تو در آن

پیش قدم هستی ...

محمد_شیرین_زاده🌱💞

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۲۴
م.ر م.س

شادا بهار 

که دست مرا گرفته 

نمی‌دانم به کجا می‌برد 

شادا من 

که دست بهار را گرفته 

به خانهٔ خود می‌برم ...

شمس لنگرودی

......

یک جرعه آفتاب

از صبح ِ اوّلین...

یک بوسه از طلوع ِ لبانت به وعده گاه..

نوشانی ام 

- اگر به نگاه ِ خود آشکار !

شعری کنم

- مصرع به مصرع شکوفه بار

در فصل ِ وصل ِ با تو

- شکیباترین بهار......

گویا_فیروزکوهی 

.....

تو ﺭﺍ یوﺍﺷکی ﺩﻭﺳــــﺖ ﺩﺍﺭﻡ


ﻣـﻦ ﻫﻨـوز ﮔﺎﻫـی یوﺍﺷکی 


ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ می بینم . یوﺍشکی 


ﻧﮕﺎﻫﺖ میکنم . ﺻﺪﺍیت میکنم


ﺑین ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷــﺪ  ﺍﻣﺎ ﻣﻦ 


ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ یواشکی ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۲۰
م.ر م.س

خواهشمندم به ویژه جوانتر ها متن زیر را با حوصله بخوانید:


نوشته تأمل برانگیز دکتر« سعیدرضا مهرپور» به همسر مرحومش که در خرداد97 ،بر اثر بیماری سرطان درگذشت.

 مریم عزیزم سلام،

من در چهل و یک سالگی به بسیاری از آن چیزهایی که امروز آرزوی جوانان و دانشجویان است رسیده ام.

پزشک ، جراح ، فوق تخصص ، استاد و حتی رییس ! اما امروز بعد از این راهِ دراز و پر مشقّت ، یک آرزو بیشتر ندارم . همه این ها را که برشمردم را پس بدهم، در عوض لحظه ای کنارِ تو بنشینم ، در چشمانت نگاه کنم و فنجان چایی با هم بنوشیم و این بار قول میدهم که چای را نه یکباره و داغ که با آرامش و پا به پای تو بنوشم.

مریم عزیزم ؛ این روزها جوانترها آن چنان برای پیشرفت ، عجله دارند که نگاهِ مادر ، نفسِ پدر و عشقِ همسر را نمی بینند و برای رسیدنِ هر چه سریعتر به قله ، بسیاری را در دامنه جای می گذارند .

مریم عزیزم ، من پشیمانم از تمامِ شبهایی که صحبتِ تو را نمی شنیدم و به فکرِ تشویقِ حاضرینِ در سخنرانیِ فردایم بودم. من پشیمانم.

مریم جان بگذار جوانترها را نصیحتی کنم .

"در بالای قلّه ها و آن سوی ابرها خبری نیست ، هر چه هست در دامنه زندگی شماست."


#نامه

#دکتر سعید مهرپور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ بهمن ۹۷ ، ۱۸:۱۸
م.ر م.س

جانِ دل ؛

باور کن من هم دوست دارم جمعه ها

آرامتر نفس بکشم ...

چای زعفران دم کنم با چند دانه هِل

و با خیالی آسوده

تکیه کنم به دیوارِ خیالت ...

فکر کنم ، فکر کنم ، فکر کنم ....

و لا به لایِ دریایِ دلتنگی هایم ،

ناگهان بیایی و بگویی :

هفته بدونِ منِ سختی بود جانم !

جمعه‌مان بخیر ...

 سیدطه_صداقت

.....

شنبه‌ها

همین که 

یادم می‌آید رفته‌ای

تا آخرِ هفته

حالم بلاتکلیف می‌ماند

نه خوب می‌شود

نه خوب می‌شود...!

..

آدم

اگر عاشق باشد

برای دوست داشتنش

دلیل نمی‌آورد

چرتکه نمی‌اندازد

حدومرز نمی‌گذارد!

آدم

اگر عاشق باشد

تمام قد دل میدهد،،،

لیلا_مقربی

.....

بیا خاص باشیم

بیا وسط یک جمع دوستانه 

چشم ها را گرد کنیم

من ابروی راستم را که بالا انداختم

تو چشمهایت را کمی غمگین کنی!

و هیچ کس نداند

که من 

پرسیده ام دورت بگردم؟؟

حامد_نیازی

.....

دلم برایت تنگ شده است

و وقتی که میگویم تنگ 

نه مثل تنگیِ پیراهن

دلتنگیِ من

مانند کشتی ای است 

که بجای اقیانوس و دریا

او را در حوض خانه انداخته اند…!

وحید_‌عیسوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ بهمن ۹۷ ، ۱۱:۳۵
م.ر م.س

فرقی نمیکند

سردترین ماه سال باشد

یا گرم‌ترین،،،

جمعه‌ها

هوای نداشتنت سخت است...!

..

.


واژه هایم 

دستِ توست ..

باشی سپید می شوند ..

بخندی سیب می چینند ..

اخم کنی آشفته حال ..

به آغوش که می رسند

گونه هاشان داغ 

جان به لب می شوند .. 

فقط نرو

که هیچ واژه ای 

برای این محال

برابری نمی کند ...

لیلا_مقربی

.......

احساس خوبی به آدما دست میده

وقتی میشنوی یکی میگه

"مواظب خودت باش" 

اما احساس خیلی بهتری بهت دست میده

وقتی میشنوی یکی میگه

"خودم مواظبتم...!"

احمد_حلت

.....

بی برگ و برم مثل خـزانی که نگو

خاکسترم و شعله به جانی که نگو

انگــار هـــزار ســـال دوریـم از هم

دلتنــــگ تو هستم آنچنانی که نگو

..

عطر غزل و چای دم خوشبختی


شهدانه ی خرمای بم خوشبختی


صبح آمده از پنجره لبخند بزن


دلخوش به هوای نم نم خوشبختی

شهراد_میدری

.....


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۷ ، ۱۹:۳۸
م.ر م.س

تا رسیدن به چشمهای روشن تو

از یلدا می گذرم...

ورق بزن

- دفتر خاطرات دلت را...


گویا_فیروزکوه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۷ ، ۲۱:۳۵
م.ر م.س

عشق ما

ترجمان بهشت است

به دوزخی که جهانش می خوانیم

عشق ما 

غریو عصیان است


با من نیا !

مرا ببر 

از دامنه شوم شب

که هزار خورشید فشفشه

با نگاه تو است ...

یغما_گلرویی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۹
م.ر م.س

بیا...

دنیا نمی ارزد 

به این پرهیز و این دوری 


فروغ_فرخزاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۶
م.ر م.س

می ترسم

فرو بریزد این بام

که بر آن ایستاده ام

و ترا آواز می دهم....

کاش !!

برودت ِ تردید

بر شاخسار ِ خیالت

لانه نسازد

تا تو ، هَزار آوایم را

در باغ کوچه های برفئ عصر بشنوی....

یک نگاه

سنگ خورده پرنده ی در مرا

قفسگیر ِ دل ِ تنگت کن

که از شاخه ی برودت زده

 از بام ِ قندیل به هِرّه بسته 

- می ترسم.....!!!!.....


گویا_فیروزکوهی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۵
م.ر م.س