قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۵۰ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

مقداری از خنده هایت را


در جیب هایم نگه داشته ام


علاج درد جمعه خنده های توست ....😊

..........

ای کرده تو مهمانم

در پیش درآ جانم


زان روی که حیرانم

من خانه نمی ‌دانم


ای گشته زِ تو واله

هم شهر و هم اهل دِه


کو خانه نشانم ده

من خانه نمی‌ دانم

مولانا

........

عمر 

من دیگر چون مردابی ست

راکد 

و ساکت و آرام و خمووووش

نه 

از او شعله کشد موج و شتاب

 نه 

در او نعره زند خشم و خروش 

اخوان_ثالث

........

.

زودتر از خورشید 

بیدار می شوم 

تا ساعتهای کمتری 

دلتنگت باشم ..


تا عکسِ ماهت 

منعکس شود درون 

حوض احوالم ..


عشق شب و روز، 

مذهب و نژاد 

و سن وسال سَرَش نمیشود ..

و عاشق همیشه 

عاشق است 

حتی وقتی چشم 

برهم می گذارد ..


و من دوباره 

برای دوست داشتنت 

بیدار می شوم 

تا خیالم راحت شود 

از بودنت ...

.........

جرعه جرعه شعر میریزم به فنجان دلَت


نیتم عشق است ومهمانی ندارم جزخودَت 

........

🌹

صبح 

با تو نجوا میکند

آواز خوش هر پگاهش را


اى خوب من ...

آواز خوان جنگل سبز دلم

آواز سر ده

تا به رویا و به یغما و به تاراجم دهى

تمام هستى من را ...

هما کشتگر

🌹

........

طی ‌شد شَبِ بی‌تو، ولی ای‌کاش بِدانی

اینجا سَحر از بعدِ تو هَمچون شَبِ‌تار است...


آه از دِلَم اِنگار که‌در قاعده‌ی عشق

بی‌مَعرفَتی خاصیَتِ جِنسِ نِگار است...

محمد_بزاز

........

آن کهنه درختم 

که تنم زخمی برف است

 

حیثیت این باغ منم، 

خار و خسی نیست 


امروز که محتاج توام، 

جای تو خالی است

 

فردا که می‌آیی به سراغم 

نفسی نیست

هوشنگ_ابتهاج

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۶ ، ۲۳:۲۹
م.ر م.س

ای دل

که بی گُدار،

به آبی نمی‌زدی


بی قایقت میانه‌ی دریا چه می‌کنی؟!.

......

اگر شب ها

خبر یابی

ز درد ِ انتظار ِ من


ز خوابِ ناز

رو ناشُسته، آیی

در کنار ِ من...!

......

نمی‌شود

بنویسم به یادت افتادم


به قدر ثانیه حتی،

نرفتی از یادم ...

.......

من دنبال یک عشق رویایی نیستم یک دوست داشتن اسطوره ای نمی خواهم همین که بعضی از روزها دستم را بگیری و با من زیر باران قدم بزنی ٬ همین که در سرت فقط هوای من باشد 

گاهی نگرانت کند روزهای نبودنم  و به وقت دلتنگی در آغوش ات شانه هایم آرام  گیرد 

برایم کافیست!

من خوشبخت ترینم

........

هر شب ز بر شام همی تا به سحرگه


رخساره کنم سرخ ز خون جگر او را

انوری

.........

محبوب من 

چگونه فراموشت کنم 

وقتی هر شب 

در مرز خواب و بیداری 

میان دریای خیال 

با قایقی کاغذی 

برای 

دیدن روی ماهت 

در ژرف ترین نقطه خاطرات 

غرق می شوم !!


معصومه_قنبری(ترنم باران )

.........

میان تمام پرسه زدن های شبانه..!

چه صفایی دارد :

 

در حوالی تو ...!

در هوای تو ...!

در آغوش تو ...!

........

گاهی تنهایی ...


آواز غمگین پرنده‌ای است که ؛

هر روز جفتش را می خواند ...!

و نمی داند که آخرین ؛

بازمانده از نسل خویش است ...!

😔

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۵۸
م.ر م.س

دقت کرده ایی؟

اکثر شعر هایم را

عصرها مینویسم


حجم نبودنت

در پایانِ روز

جایی بین

روشنایی و تاریکی

سنگین تر است....

امیر_اخوان

........

رنگ ها را تو به جهان بخشیده ای

گر نبودی تو،

 بی گمان

سیاه و سفید می ماند این جهان ..

نزار_قبانى

........

و سهم من از آن همه عشق

بی صدا شکستن لای دفتر شعرهایم بود...

رضا_کریم_پور

.......

گاهی

وسط خنده ها

یک آن 

یک خالی ِ عمیق ِ بزرگ

آدم را می بلعد!

خالی ِ عمیق ِ بزرگ ِ نبودن ِ کسی...


معصومه_صابر

..........


بِنازم بر وفای گُل، کہ حتی بعدِ پژمُردن

زِ عطرش می توانےیافت، نِشانِ باغْبانش را


حسین فروتن

........

پیش بیا ، پیش بیا ، پیشتر

تا که بگویم غم دل بیشتر

دوست ترت دارم از هر چه دوست

ای تو به من از خود من خویش تر

دوست تر از آنکه بگویم چقدر

بیشتر از بیشتر از بیشتر

داغ تو را از همه داراترم

درد تو را از همه درویش تر

هیچ نریزد به جز از نام تو

بر رگ من گر بزنی نیشتر


قیصر امین پور

........

نازنینا! نظری کن

       منم این خسته راهت


شرر افکنده به جانم

       صنما! برق نگاهت


سحرم روی چو ماهت شب من زلف سیاهت


به خدا بی رخ و زلفت،نه بخسبم نه بخیزم

مولانا

........

من هیچ گاه 

عاشق تو 

نبوده و نیستم اما 

هر بار که 

به تو 

می اندیشم 

این احساس لعنتی 

مو به مو  ؛

حرف های دلم را

 به زبان می آورد !

معصومه_قنبری(ترنم باران )

........


خسته‌ام! سنگ نزن، هی نشکن روح مرا



شده‌ام عاشق یک آینـه ‌نشناس، چـرا؟

 مهدی_اخوان_ثالث

‎‌‌‎‌‎

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۳۸
م.ر م.س

دوستت می دارم و بیخود پنهانت می کنم


خَلق می_دانند و من  انکارِ  ایشان می کنم 

*

زن که باشى؛

نمیتوانی موقع غمت به خیابان بروی!

سیگاری آتش بزنی!

و دود شدن غمهایت را ببینی!

زن که باشى

غمت را پنهان میکنی 

پشت نقاب آرایشت!

و با رژ لبی قرمز!

خنده را برای لبهایت اجباری میکنی!

آنوقت همه فکر میکنند

نه دردی هست

نه غمی ..

و تنها نگرانیت

پاک شدنِ رژ لبت است!!

زن که باشى

مردانه باید غم بخوری.!

سیمین_بهبهانى

........

🌺دست بر زلفش زدم، شب بود، 

چشمش مست خواب

برقع از رویش گشودم  تا درآید آفتاب


گفتمش خورشید سر زد، ماهِ من بیدار شو

گفت تا من برنخیزم، کی برآید آفتاب؟!

 ‏شاطرعباس_صبوحی

........

مـــــرا تا خلــــــوت ایــــــوانش آورد


کنــــــار پیــــــچک گلـــــــدانش آورد


خوشآمد گفت، رفت و لحظه ای بعد


دو فنجان قهــوه ی چشـــمانش آورد

شهراد_میدرى

........

از روزی که 

عشق 

بدنبال نان 

در آغوش پیاده روها می گردد؛ 

تمام 

مترسک های شهر 

خریدار عاطفه شده اند !!!

**

من هیچ !

بیا و فکری 

به حال 

خرت و پرت های این خانه 

که مالک قلبشان 

شده ای بکن !

یا بیا و 

تا ابد 

کنارشان بمان 

یا تار و پودت را 

که در من 

تنیده شده 

از هم باز کن !

**

نه ...-

اصلا خودت بگو ؛

توی این هوای گرم لعنتی 

کدام دیوانه 

جز من 

ساعتها 

سرش را کج می کند و 

کنار پنجره 

به انتظار آمدنت 

می نشیند 

تا از همان بالا 

عطر نفس هایت را 

یکجا در آغوش بگیرد !؟

معصومه_قنبری(ترنم باران )

..........


‏به سراپای تو ای سرو سهی  قامتِ من

کز تو فارغ سرِ مویی به سراپایم نیست


تو تماشاگهِ خلقی و  من از  بادۀ شوق

مستم آنگونه که یارایِ  تماشایم نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۳۱
م.ر م.س

‌‌


سیه چشمی،

به کار عشق استاد،

به من درس محبت یاد می داد!


مرا از یاد برد آخر،

ولی من!

بجز او، 

عالمی را بردم از یاد!

*

از دلم


تا لب ایوان شما

راهی نیست؛


نیمه جانی ست در این فاصله،

قربان شما...

فریدون_مشیری

🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸


کیوسک های تلفن را 

جمع کردند

و دوستت دارم ها را

به انبار بردند

با موبایل عشق رد و بدل نمی شود

و دو زاری هیچ کس نمی افتد...

آذر_عاصمی

.........

-این خاطرات لعنتی بعد از تو بی‌رحمند

زانو زدن کنج خیابان را نمی‌فهمند

نمی فهمند...

پویا_جمشیدی

.........

"تــــو" ناب ترین واژه یِ اعلای زمانی


"تو" خوب ترین عشقِ منی حضرتِ جانی...

امیرعباس_خالقوردی

........

و سهم من از آن همه عشق

بی صدا شکستن لای دفتر شعرهایم بود...

رضا_کریم_پور

.........


می شود آنقدر 

حریصانه 

زل بزنی توی 

چشم هایم که 

من از خجالت سرخ شوم و 

بگویم 

از شما بعید است 

چه خبر است 

مگر آدم ندیده اید ؟!

و تو آرام 

لبخند بزنی و 

بگویی :

دیده ام ...اما فقط 

آرامشکده 

چشمان تو 

تمام ثانیه های مرا 

ختم به خیر می کند !

معصومه_قنبری(ترنم باران )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۲۵
م.ر م.س

برکه‌ای گفت به خود، ماه به من خیره شده است

ماه خندید که من چشم به خود دوخته‌ام

فاضل نظری

........

هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم

پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم

تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی

و من دریاچه ی اشکی که دایم رو به طغیانم

بزن نی ، باز غوغا کن ، بزن دف ، شور بر پا کن

به هر سوزی بگریانم ، به هر سازی برقصانم

ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم

تو آرامی ، من آرامم ، پریشانی ، پریشانم

اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود

که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم

........

گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش!

سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش

زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست!

رفتنت یعنی مصیبت، زجر یعنی باورش

یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب

وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش

حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که

خسته از تکلیف شب، خوابیده روی دفترش

جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها

یک طرف سیگار و من، یاد تو سمت دیگرش

مرگ انسان در جهان گاهاً نبود نبض نیست

مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش

علی صفری

.........

🍂🍀🌿🍃





بعضی کارها 

از شنبــــ🍃ــه 

شروع نمیشود ، 

فقط هرشنبــه 

تمدید میشـــود 

مثلِ دوست داشتَنَت ...

شهرزاد_پاییزی

🍂🌿🍀🍃

می سرایم "تو" و چشمان "تو" را

نه سپیدی...

نه غزل...

تویی آن شعر دل انگیز و بلند... 

که پر از مثنوی بارانی...

منم آن شاعر بی دل

که فقط...

برق چشمان تو را می بیند...

سبک من عاشقی و قافیه ام دلتنگی ست...

منم آن مست و پریشان نگاهت...

که دلم

"تو" و "احساس تو" را می خواهد..

........

هزاران بار خوردم چوب عشق و باز بیمارم

نمیدانم که من دیوانه هستم یا که بیکارم

که عاشق می شوم هر بار و می ریسند جانم را

ومن یک بار دیگر در پی این  نا به هنجارم

همین که می کشم بیرون خودم را گیر می افتم

دوباره زلزله می آید و من زیر آوارم

تو ای آشفته گیسویی که افتادی زچشمانم

برو از فکر من بیرون پریشان است افکارم

غزل دیگر نمی گویم که یاد عشق می افتم

 دگر از هر چه دل هر آنچه  دلدار است بیزارم

........

بزن پلڪے بہ هم گاهے ببین من زندہ ام یا نہ

شڪستے قاب چشمم را ببین جان ڪندہ ام یا نہ

نشستہ روے این میز و عذابم را نمے بینے

تو را تا اوج این قصہ خودم آوردہ ام یا نہ

بہ این لبخند زیباے تو معصومانہ مے خندم

خبر دارے تو از آہ پس از هر خندہ ام یا نہ

قلم را دست مے گیرم، خجالت مے ڪشم از تو

تو مے فهمے ڪہ از عطر تنت آڪندہ ام یا نہ

خودت رابردے و رفتے ...من اما عاشقت ماندم

حسابم ڪن همین حالا ببین بازندہ ام یا نہ

نگاهے ڪن بہ بالا و بگو در گوش من آیا

ڪسے مے دید از بالا ڪہ من هم بندہ ام یا نہ؟


حسین آهنے

.........

چه غریبانه نشستم سر راهت که بـیایی

چه غریبانه غریبانه نوشتم کـه کـجـایی

چه صمیمانه نوشتم که تویی ذوق زبـانم

و تو انگار نه انگار که هم صحبت مایـی

چه یتیمانه نشستم و نوشتم که مرو یار

و تو رفتی و من و برزخ این فصل جدایی

پشت پای تو همه باور و ایمان دلم ریخت

و قسم میخورم این صحبت خودرا به خدایی

به خدایی که میان من و تو فاصله انداخت

چه خدایی که فقط باب دلش هست جدایی

شـاعران غربت غم بار مرا شعر کنید

بنویسیداز این زندگی تـلخ از این تنهایى

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۹
م.ر م.س

خنده بیگانگان دیدم نگفتم درد دل

آشنایا با تو گویم گریه دارد حال من

با تو بودم ای پری روزی که عقل از من گریخت

گر تو هم از من گریزی وای بر احوال من

شهریار

.........

ما که این همه برای عشق

آه و ناله ی دروغ می کنیم

راستی چرا

در رثای بی شمار عاشقان

که بی دریغ

خون خویش را نثار عشق می کنند

از نثار یک دریغ هم

دریغ می کنیم

قیصر امین پور

.......

زندگی ڪن

مهربانم، ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ

ﺭﻭﻧﻖِ ﻋﻤﺮِ ﺟﻬﺎﻥ ، ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺎﺣﯽ ﮔﺬﺭﺍﺳت

ﺩﻝ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ شکند 

ﮔﻞ ﺍﮔﺮ ﻣﯽ میرد

ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ

ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ﺗﻮﺳﺖ

نازنینم ﺳﺨﺖ ﻧﮕﯿﺮ

ﺯﻧﺪﮔﯽ کوچ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ 

ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ڪوتاهی

........

خنده بر لب   میزنم  تا کس نداند راز من 



ورنه این‌دنیا که ما دیدیم،خندیدن نداشت 

صائب_تبریزی

........

او رفت و‌ صبر رفت ،

و‌ تحمل تمام شد ...!


از هم گسست ،

سلسله‌ی اختیار ما ...!


گفت از تو یاد میکنم ،

اما وفا نکرد..!


یادش به خیر ،

یارِ فراموشکارِ ما..!

مهدی_اخوان_ثالث

........

که بَرَد از من بی‌دل بر جانان خبری؟

یا که آرد ز نسیم، سر کویش اثری؟



ای صبا، صبح دمی بر سرِ، کویش بگذر

تا معطر شود آفاق ز تو، هر سحری...

 عراقی

........

تو را دوست دارم 

چونان عصر بلند بهاری 

گرم ،مطبوع ،دل پذیر 

تو را دوست دارم 

چونان عطر قهوه ی تلخ قاجاری 

گس،ممتد،ماندگار 

تو را دوست دارم 

چونان خواب شیرین بعد  از ظهر تابستانی 

داغ،دلچسب،خمور 

تورا دوست دارم 

چونان عشق کودکانه ای به شنیدن صدای لالایی 

آرام،آرام،آرام...

تو را دوست دارم 


 آرزویزدانى_ر_ه_ا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۱:۱۴
م.ر م.س

دوست داشتن کسی که...

معنی دوست داشتنت را نفهمد

درست مثل توضیح دادن قانون نسبیت

برای مادر بزرگت است

تو چانه میزنی و او بافتنی اش را می بافد …

آلبرت_انیشتین؟؟

........

چشمم 

چو به 

چشم خویش چشم تو بدید

بی چشم 

تـــو 

خواب چشم از چشم رمید

ای 

چشم 

همه چشم به چشمت روشن

چون 

چشم 

تو چشم من دگر چشم ندید

مهستی_گنجوی

.......

بیا فشرده تر از خوشه های انگورت

بغل بگیر مرا با تمام منظورت!

بغل بگیر چنان که صدای امواجم

رسد به گوش اهالی ساحل دورت

مرا حساب کن از آن هزارها ماهی

که حاضرند بمیرند در دل تورت

تو آن درخت اناری که می مکد هر روز

زساقـه شهد سلیمانی تو را مورت

تو شاهزاده ای از پارس – نامت ایراندخت-

و من نواده ای از تیرگان شاپورت

بگو پیاله بیارد طبق طبق خیام 

به پاس خنده ی عطاری نشابورت

برهنه می شوم و رو به قبله ات بی جان 

بیاورد اگر عطار سدر و کافورت

تو اسب سرکش عشقی و دوست دارم من 

علف شوم به تمنای سبز آخورت!

به قطره ای که مکیده ست از تنت ای گل

عسل شده ست سراپا تمام زنبورت

به یاد خاطره هامان دوباره برپا کن 

بساط بوسه و لبخند و مجلس سورت

عنان روسـری ات را به دست باد بده

بپاش روی من از نغمه های پرشورت

میان خلوت آغوش مـن توقف کن

که بوسه ای بنشانم به گیسوی بورت...

که کرده است در این قحطسالی گنجشک

به قتل فاجـعه آمیز بوسه مجبورت

چنان مباش که فردا مورخان جهان 

گهی سزار بخوانند و گاه تیمورت

شده ست چنگ من –ای ماه- از قفس سرشار

ببین چه آمده بر این پلنگ مغرورت!

محمدرضا حسینی مود

.......

یک نَفَسٖی عنان بکـش تیز مـرو ز  پیش من 

تا بفـروزد ایـن دلـم تـا بـه تـو سیـر بنگرم 

مولانا

........

این روزها

چه تار  می‌افتد 

عکس مان

نور نیست...؟

فاصله زیاد است... ؟


یا که ما

تیـــره هستیم

با هم ...!

نوشین_جمشیدی

........

تازگی ها چقدر دلم 

زودِ زود تنگِ بودنت می شود .

اصلا 

این روزها دلم

بال می خواهد که تا آن ور دنیا

برایت پرواز کنم ...

محمد_مقیمی

........

فراق یار که پیش تو کاه برگی نیست 

               

بیا و بر دل من بین  که کوه الوند است ...

حضرت_سعدی

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۱:۰۹
م.ر م.س

به مرگ چاره نجستمٖ که در جهان مانم


به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم 

شهریار

.......

پر می کشی و وایٖ به حال پرنده ایی


کز پشت میله ی قفسی عاشقت شدست


آیینه ایی و اه که هرگز برای تو


فرقی نمی کند چه کسی عاشقت شدست

**

با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم

به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

می شنیدیم صدای قدمش را اما

پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

زندگی سرخی سیبی ست که افتاده به خاک

به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم

آخرین منزل ما کوچه سرگردانی است

دربه در در پی گم کردن مقصد رفتیم

مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم

دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم

فاضل فاضلی

🍃🍃🌷

قطره قطره به هوای چه کسی لبریزم

شمعِ سوزانم و از شعله نمی پرهیزم

حال توفانی من معرکه ی روزِ جزاست

فصلِ بی حاصلی ام، سالِ پر از پاییزم

شاخه ام دسته ی طغیان تبر شد، هیهات

آه ، لعنت به من و  دامنِ دشمن خیزم

هر که را چشمه ی چشمم چو نهالی پرورد

رفت ... دل ماند و همین باغ و برِ ناچیزم

قامتِ سروِ تو چون دارِ اناالحق شد و من

عاقبت مضطرب از پای تو بر می خیزم

کمال حسینیان

🍃🍃🌷🌷🍃🍃


   دلبرا بی تو بغل را چه کنم ؟


بی لبت قند و عسل را چه کنم ؟


گر نپیچد نفسِ بودنِ تو


من حسودانِ محل را چه کنم ؟

🍃🌸 

چــه شیرین اســـــت

طعــم پیامکی کــه میگـــوید:


کجایی؟

ناشناس

.......

آرام دوستت دارم

آرام و بی ازار

آنقدر که صدای ترک خوردن احساسم را نشنوی

مرا عطر حضور تو کافیست

تو را بو میکشم

و با عطر احساست یک عمر زندگی می کنم

امیرعباس_خالقوردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۱:۰۱
م.ر م.س

تو دورى از برم دل در برم نیست

هواى دیگرى اندر سرم نیست


به جان دلبرم کز هر دو عالم

تمناى دگر جز دلبرم نیست

باباطاهر

.......

بگذار سر به سینه‌ی من در سکوت، دوست

گاهی همین قشنگ‌ترین شکل گفت‌وگوست

بگذار دست‌های تو با گیسوان من

سربسته باز شرح دهند آن‌چه موبه‌موست

دلواپس قضاوت مردم نباش، عشق

چیزی که دیر می‌برد از آدم آبروست

آزار می‌رسانم اگر خشمگین نشو

از دوستان هرآن‌چه به هم می‌رسد، نکوست

من را مجال دل‌خوشی بیشتر نداد

ابری که آفتاب دمی در کنار اوست

آغوش وا کن ابر! مرا در بغل بگیر

بارانی‌ام شبیه بهاری که پیش روست

مژگان عباسلو

.......

گاهی فقط یک ابر می‌فهمد هوایم را

یک روح سرگردان، سرای ناکجایم را

یک باغبان در خشکسالی‌های پی‌در‌پی

یک گوش کر، فریادهای بی‌صدایم را

دردم شبیه دردهای پیش از اینم نیست

گم کرده‌ام انگار در قلبم خدایم را

می‌ترسم از تصویر آیینه که در چشمش

دیوانه‌ای دیگر بگیرد باز جایم را

مثل خوره این زخمها بر روحم افتاده*

درهم تنیده تار رخوت انزوایم را

من گرم رویای خودم بودم نمی‌دیدم

کابوس‌های منتظر در خوابهایم را

رفتم به سمت آرزوهای مه‌آلودم

آنقدر که دیگر ندیدم رد ‌پایم را

پوریا شیرانی

........

‍ کودکیمان را

در کوچه های زمان

گم کردیم

و مهربانیمان را در میان

سنگ و آجر آرزوهای بزرگسالی

جا گذاشتیم

جهان امروز

به دلهای مهربان و کودکانه

نیاز بیشتری دارد..!

.......

پای بر چشمم گذار، ای بهترین مهمان عشق

تا به یٌمن مقدمت، بر گسترانم خوان عشق

این تن یخ کرده ی دلمرده را ، جانی ببخش

با حضور گرمت ، ای خورشید تابستان عشق

گرچه قابل نیست، اما در میان سینه ام

خانه ای سازم برایت،از گل و سیمان عشق

زیر پامان یک گلیم پاره از جنس غرور،،،

پیش رومان سفره ای از آب عشق و نان عشق

مصرعی از قلب تو، با مصرعی از قلب من،،،

شاه بیتی می شود – بی مثل – در دیوان عشق

کاش ! این رود خیالاتم ، به دریا می رسید

تا بیاشوباند این خواب مرا طوفان عشق

علی محمدمحمدی

.......

هر که سٖودای تو دارد چه غم از هر که جهانش 


نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش 

سعدی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۶ ، ۰۰:۵۵
م.ر م.س

آنکه مست آمدودستى به دلِ مازدورفت

درِاین خانه ندانم به چه سودا زدو رفت 


خواست تنهایى  ما رابه رخ ما   بکشد

طعنه اى بردراین خانه ی تنهازد ورفت

........

روزش مـهم نیست

همه چیز به خنده ی اول صبحت

بستـگی دارد

کافیـست بخـندی

تا تمام روز را در آسمان قدم بزنم

امتحـان کن ...

علی_قاضی_نظام

........

دل داده ام بر باد، بر هرچه باداباد

مجنون تر از لیلى، شیرین تر از فرهاد

اى عشق از آتش اصل و نسب دارى

از تیره دودى، از دودمان باد

آب از تو طوفان شد، خاک از تو خاکستر

از بوى تو آتش، در جان باد افتاد

هر قصر بى شیرین، چون بیستون ویران

هر کوه بى فرهاد، کاهى به دست باد

هفتاد پشت ما از نسل غم بودند

ارث پدر ما را، اندوه مادرزاد

از خاک ما در باد، بوى تو مى آید

تنها تو مى مانى، ما مى رویم از یاد

قیصر_امین_پور

........

🍃🌺


دو چشمم خیره بر در بود شاید باز برگردی





چه درصدها که من با احتمالت زندگی کردم!

شهراد_میدری 


🍃🌺

باز با ما سری از ناز گران دارد یار



          نڪند باز دلے با دگران دارد یار

   شـــــــــهریار

.........

تو زخم مى زنى و شیوه ات لطافت نیست 

بگو ، جواب محبّت مگر محبّت نیست ؟ 


نگو به تلخى این اتفاق عادت کن

که عشق حادثه اى مبتلا به عادت نیست


درون آینه غیر از خودت چه مى بینى ؟

تو هم شبیه منى هیچکس کنارت نیست


پر از گلایه ام اما به جبر خندانم

همیشه واقعیت ناشى از حقیقت نیست


برو سفر بسلامت ولى بدان از عشق

اگر که خیر ندیدى بدون علت نیست


فقط اجازه بده در نبودنت شب ها

کمى به فکر تو باشم اگر جسارت نیست


سیدتقی_سیدی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۸:۳۹
م.ر م.س

بازم بیا خاطره‌ها را سفر کنیم

از هر چه غیر دوست به کلی حذر کنیم

در قلب ما رسیده دو سیب  قشنگ و سرخ

حالا  بیا از گل و بستان گذر کنیم

........

دیدارت در میان پلی‌از دست‌ها

نابترین شعر بی‌واژه است

مرا سرشار غزلهای نابت کن.

.........

مشک ریزان می‌جهد، باد صبا از کوی دوست

شاخه‌ای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست


دوست می‌دارم نسیم صبح، را کو در هوا

تا نفس می‌‌آیدش، جان می‌دهد بر بوی دوست

سلمان_ساوجی

........

صبح؛

اشتیاقِ کـوچه اى ست

که از پنجره اش،

تو میگـویى سلام ...

حمید_رها

........

این که هر طایفه ای قبله خاصی دارند


نیست بیجا، سببش جلوه هر جایی توست....

صائب_تبریزی

........

#شنبه یعنی در میان هفت سین هفته ام .....



ناگهان خورشید مهرت در دلم غُوغا کند ....

پوریا_کشاورز

........


به قد یک هم زدن چای بیا حالم را در هم بریز 

تا شیرینت شوم....

شیرین‌_رازدشت

........

*

                  تو ...!


  همان قهوه ى تلخِ سرِ صبحی ....


                  و من ....


       دلبسته به شیرین ترین ....


           تلخیِ دنیا....!!!!

نجمه_سادات_قلندرى



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۶ ، ۱۸:۳۲
م.ر م.س