خال هندوی توشدباعث گمراهی ما
دل بیچاره چه تقصیروگناهی دارد؟
........
توزندانبان من بودی ومن زندانیت ٬اما
اگرنیکوبیندیشی توهم زندان من بودی
........
@OstadFazelNazari
بیقرار توام و در دل تنگم گلههاست
آه! بیتاب شدن عادت کمحوصلههاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی و بین من و تو فاصلههاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد؟
«بال» وقتی قفس پر زدن چلچلههاست
بیتو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزلههاست
باز میپرسمت از مسئلۀ دوری و عشق
و سکوت تو جواب همۀ مسئلههاست
فاضل_نظری
..........
گفتمش:
"فانوس ماه
میدهد از چشم بیداری نشان"
گفت:
"اما در شبی این گونه گنگ
هیچ آوایی نمیآید به گوش"
هوشنگ_ابتهاج
........
باشعر
جان می گیرم
و
تبسم مهر خواهم شد
کنار اقاقی ها
آمیخته به عشقی سرشار.
مرا میان شعرهایت
تلاوت کن
من با شعر
آفریده می شوم.
من
بانوی شعرهای عاشقانه ام.
........
تو را دوست دارم
بی هیچ صحبتی
همیشه که نباید حرف زد
.......
✍گاهـــــے حـرڣ هـا ۅزن ندارنـــــد
✍ریتـــــم نـدارنـد
✍آهنـــــگ نـــــدارنـد
✍امـا خـــــۅب گـــــۅش کـن
✍درد دارنـــــد
💫🍃💞
دوباره موقع پخش اذان شد
دلم لرزید و فروردین خزان شد
نباشد کفر اگر ، گویم که امشب
به یاد قبله ام اشکم روان شد
احمد_آزاد
.........
تو میتوانی همهی گُل ها را بچینی!
ولی هیچکس نمیتواند جلوی آمدنِ بهار را بگیرد
پابلو_نرودا
........
این روزها
هستـی و نیستـی
و میان بیحواسیهای معلقم
قدم می زنی
تو را می گردم
در میان تمام کسانی که شبیه تو نیستند
و سراغ تو را
از شلوغ ترین خیابان های شهر میگیرم
نیستی که نیستی
و من
بی حواس ترین زن دنیا
که هر چه می کنم
حواسم از تو
پرت نمیشود که نمیشود
فروغ_فرخزاد
........
و سایهای
که باغ به باغ ِخیالم
سرک میکشد..!!
سر آن دارد...
تا تو ، از شاخهء ترد ذهنم
مصرعی نچینی...!
که بخوانی :
عشق ، زیباترین بهارِ بارانی ست....!
گویا_فیروزکوهی
........
در کتاب چار فصل زندگی
صفحهها پشت سر هم میروند
هر یک از این صفحهها، یک لحظهاند
لحظهها با شادی و غم میروند
آفتاب و ماه، یک خط در میان
گاه پیدا، گاه پنهان میشوند
شادی و غم نیز هر یک، لحظهای
بر سر این سفره مهمان میشوند
گاه اوج خندۀ ما گریه است
گاه اوج گریۀ ما خنده است
گریه، دل را آبیاری میکند
خنده، یعنی اینکه دلها زنده است
زندگی، ترکیب شادی با غم است
دوست میدارم من این پیوند را
گر چه میگویند: شادی بهتر است
دوست دارم گریه با لبخند را
🌾🌹🍃
قیصر_امین_پور
........
گل می رود از بُستان بلبل ز چه خاموشی
وقت است که دل زین غم بخراشی و بخروشی
ای مرغ بنال ای مرغ آمد گَهِ نالیدن
گل مسپرَد ما را دیگر به فراموشی
آه ای دلِ نا خرسند در حسرتِ یک لبخند
خونِ جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
می سوزم و می خندم ، خشنودم و خرسندم
تا سوختنم چون شمع می خواهی و می کوشی
تو آبی و من آتش وصلِ تو نمی خواهم
این سوختنم خوشتر از سردی و خاموشی...
هوشنگ_ابتهاج
.........
یک تو آزردی مرا و
یک جهان
شادم نکرد ؛
حمید_رها
........
حکایت از چه کنم سینه سینه درد اینجاست
هزار شعله ی سوزان و آه سرد اینجاست
نگاه کن که ز هر بیشه در قفس شیری ست
بلوچ و کرد و لر و ترک و گیله مرد اینجاست
بیا که مسئله بودن و نبودن نیست
حدیث عهد و وفا می رود نبرد اینجاست
بهار آن سوی دیوار ماند و یاد خوشش
هنوز با غم این برگ های زرد اینجاست
به روزگار شبی بی سحر نخواهد ماند
چو چشم باز کنی صبح شب نورد اینجاست
جدایی از زن و فرزند #سایه جان! سهل است
تو را ز خویش جدا می کنند، درد اینجاست...
هوشنگ_ابتهاج
........
روی دیوار سکوتم نقشی از فریاد بود
هر چه را که مینوشتم آتشی در باد بود
عمر بی بی حاصل گذشت و تازه من فهمیدم
پایه های زندگانی سست و بی بنیاد بود
م_شریف
.........
پنج شنبه ها به نیت دیدار چشم تو
جانم به کف گرفته و خیرات میکنم ...
صادق_هوشیار
.........
دروغ گفته ام اگر بگویم
جهان به زیبایی قصه های کودکی ست
پینوکیو یک روز آدم می شود ،
کفش بلور
همیشه با سایز پای سیندرلا جور در می آید،
دروغ گفته ام اگر بگویمت :ِ
که در همین دم
دختری سیزده ساله
تنش را چوب حراج نمی زند در کنار خیابان ...
و مردی تبخیر نمی کند
واپسین نفس خود را
بر تکه ای زرورق....
ما در گرد بادی از زخم زندگی می کنیم ...
و وزنه های حقیقت به پای رویاهامان
زنجیر شده اند ...
اما زندگی آدامسی نیست که با بی مزه شدن
بتوانیم بر سنگ فرش خیابان تفش کنیم....!
ما موظف به نیلوفر آبی بودنیم...
چه در مرداب لجن بسته ،
چه در آبنمای یک پارک....
باید گل کنیم و عطر بپاشیم
ورنه عفونت ، جهان را ویران خواهد کرد.....
یغما_گلرویی
........
@boostansheroadab
چون باد می روی و به خاکم فکنده ای
آری برو که خانه ز بنیاد کنده ای
هوشنگ_ابتهاج
.........
مثل یک پنجره که زل زده تا ماهش را..
عاشقی قسمت ما کرده فقط آهش را
حسرت دیدنت از دور برایم کافیست
کم نکن از دل من لذت کوتاهش را
من که خوشبختی از این عمر ندیدم، ای کاش
شانه های تو نشانم بدهد راهش را
جرم من باش در این شب که خودش می بخشد
پیش از مدعیان، بنده گمراهش را
مهربان است خدایی که مقدر کرده
عشق کافر بکند مومن درگاهش را
این سکوتی که قسم خورده زمینم بزند
کاش پنهان بکند ناله جانکاهش را
همه گفتند دعا وقت سحر می گیرد
آه از این شب که "ندیدیم سحرگاهش" را
سهمم از دیدن عکس تو فقط حسرت شد
مثل یک پنجره که زل زده تا ماهش را...
علی_صفری
.........
...و سایه ای
که باغ به باغ ِخیالم
- سرک می کشد..!!
سر آن دارد...
تا تو ، از شاخهء ترد ذهنم
مصرعی نچینی...!!!
که بخوانی :
- عشق ، زیباترین بهارِ بارانی ست....!!!!!....
گویا_فیروزکوهی
........
زندگی تکرار فرداهای ماست
می رسد روزی که فردا نیستیم
آنچه میماند فقط نقش نکوست
نقش ها میماند و ما نیستیم
🎀 🎀👈👈
پنجشنبه های خلوت اما، با شما را دوست دارم
حتی شلوغ هم باشد هر جا، با شما را دوست دارم
پیمان_شمس
........
چه رستاخیزی دارد
سکوت چشمهای تو
نگاهم کن ، نگاهم
که از کیفر عاشق شدن
در برزخگاه ناگزیر با تو
از سوختن در خود
عشق می ورزم
گویا_فیروز_کوهی
........
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد
در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
آه از دمی که تنها، با داغ او چو لاله
در خون نشسته باشم چون باد رفته باشد
امشب صدای تیشه از بیستون نیامد
شاید به خواب شیرین، فرهاد رفته باشد
خونش به تیغ حسرت یا رب حلال بادا
صیدی که از کمندت آزاد رفته باشد
از آه دردناکی سازم خبر دلت را
وقتی که کوه صبرم بر باد رفته باشد
رحم است بر اسیری کز گرد دام زلفت؟
با صد امیدواری ناشاد رفته باشد
شادم که از رقیبان دامن کشان گذشتی
گو مشت خاک ما هم، بر باد رفته باشد
پرشور از "حزین" است امروزکوه و صحرا
مجنون گذشته باشد فرهاد رفته باشد
حزین لاهیجی