قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲۰۸ مطلب با موضوع «سروده های مانااز شاعران توانا» ثبت شده است

.


یک شب

با اشک چمدانش را بست

و خواست که برود.

جلوی رفتنش را گرفتم.

از آن روز،

سال ها هم گذشت و با هم زندگی کردیم.

ولی هر بار نگاه‌های سردتر از قبلش،

بیشتر به من می‌فهماند

که او همان شب

با اینکه از خانه ام نرفت،

ولی از من رفته بود.

او از عشق رفته بود.

........

خوب که فکر می کنم....

                        میبینم....

از اینهمه شعر چیزی عایدم نیست!

دردم را....

               عشقم را.....

                           حرفم را.....

                                       هنوز نمی خوانی!


نگاهت می کنم..

که چشم ها صادقانه تر از زبان سخن می گویند 

    و اشک....

زیباترین شعر هستی ست!

                           نگاهم کن....

        میبینی؟

                              چقدر دوستت دارم!


........

خشت به خشت 

دیوارِ فراموش کردنت را می چینم


یک هو میایی 

و 

عزیزم خطابم می کنی ؟؟

هوار می شود دیوار فراموشی ام ...


نگو ..

مرا عزیزم خطاب نکن ..

دلم را نلرزان ..

دلم که تکه کلام نمیفهمد ..!!

چه می داند که تو ،

جوجه رنگی های سر چهار راه 

را هم عزیزم‌خطاب میکنی ..

دلم که ،

تکه کلام نمیفهمد چیست ...!

........

آسمان, من تشنه ام یک جرعه بارانم بده

یا مرا  آتش بزن  یا  دستِ  طوفانم  بده


آسمان,  من خسته ام از زخمهایِ پیکرم

یا   بمیرانم   مرا  یا  اینکه  درمانم  بده


چیستم من آسمان یک روحِ زندانی شده؟

یا  قفس را  باز کن یا شوق عصیانم بده


دست هایم  را  بگیر و از  زمینم  دور کن

رویِ  بامت  آسمان  مأوا  و  اسکانم  بده


رازهای  بی کرانت  را   برایم   فاش   کن

پاسخی  از  سّر این گردون و گردانم بده


من کویری بی رمق ,تشنه,خراب و ناتوان

مثل  ابری  کن  مرا  دستور و فرمانم بده


من  به ادیان  زمینی  سخت  ناباور  شدم

باوری  از  جنس  دیگر  دست ایمانم  بده


آسمان, در چشم من  پیوند داری  با خدا

یا به حرفم گوش کن یا اینکه پایانم بده

امیر_اخوان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۰۲:۰۲
م.ر م.س

هوا بد است


تو با کدام باد می روی؟


چه ابر تیره ای


گرفته سینه تو را


که با هزار سال


بارش شبانه روز هم


دل تو وا نمی شود...

هوشنگ ـــ ابتهاج

........

ای رفته ز دل، راست بگو!‌ بهرچه امشب

 با خاطره‌ها آمده ای باز به سویم؟


گر آمده‌ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نیم او مرده و من سایه ی اویم

سیمین_بهبهانی

.......

دلمٖ بدون تو غمگین و با تو افسرده است


چه کرده‌ای که ز بود و نبودت آزرده است

فاضل_نظری

.........


افکارم را

زیر و رو میکنم!

به دنبالِ

کلمات جدید برای اشعارم هستم...

اما 

هیچ کلمه ای جز "تو" در 

در گوشه گوشه 

افکارم

یافت نمیشود....

........

ساز هم با نفس گرم تو آوازی داشت 


بی تو دیگر سر ساز و دل آوازم نیست

هوشنگ_ابتهاج

........

تنگ آب از روزهای قبل

خالی تر شده


زندگی در دوستی با مرگ


عالی ترشده


هر نگاهی می تواند خلوتم را

بشکند


کوزه تنهایی روحم سفالی تر شده...


آخرین لبخند او هم غرق 


خواهد شد در آب...


ماه در مرداب این شبها


هلالی ترشده


گفت تا کی صبر باید کرد؟


گفتم چاره چیست؟


دیدم این پاسخ از آن پرسش


سوالی تر شده...!


زندگی را در خواب می دانستم


اما بعد از آن


تازه می بینم حقیقت ها


خیالی تر شده...


ماهی کم طاقتم یک روز دیگر


صبر کن...!


تنگ آب از روزهای قبل


خالی تر شده...!

فاضل ــ نظری

........

هـرچه خواندم نامه هایت را نیفتاد اتفاق

می روم تا هیزمی دیگر بریزم در اجاق 


بی سبب دست تمنا تا درختان می بری

سیب ها دیگر به افتادن ندارند اشتیاق 


رفتنت چون بودنت تکـــرار رنج زندگی است

مثل جای خالی ساعت به دیوار اتاق

 

از دو رویی تلخ تر در کام اهل عشق نیست

تا دلت با من دو رنگی کـــرد... شیرین شد فراق 

فاضل_نظری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۵۸
م.ر م.س


من تمام شعرهایم را 

در وصف نیامدنت سروده ام!

و...

اگر یک روز ناگهان

 ناباورانه سر برسی!!!

دست خالی ...

حیرت زده...

از شاعر بودن 

استعفا خواهم داد !

نقاش میشوم...!

و نقش پرواز را

بر میله های تمام قفسهای دنیا

خواهم کشید...

.......

موهایت را


هر کسی می تواند ببافد


اما


روزی خواهی فهمید


دیگر


هیچکس مثل من


با موهایت


شعر نخواهد بافت

مصطفی زاهدی

.........

تمامِ ساز‌هایِ دنیا برایِ دل من می نوازند


مثلِ تمامِ یاس‌هایِ دنیا که به خاطرِ من گل می‌‌کنند


مثلِ تمام اشعارِ عاشقانه‌ که سروده می‌‌شوند


مثلِ بهار که به عشق من می‌‌آید


مثلِ زمستان که به التماسِ من می‌‌رود


مثل شب بو ها


که عطرشان با شب می‌‌آید


با شب و مهتاب ، برایِ من


همین بهار


یک شبِ مهتاب


مردمانِ زیادی ساز‌هایشان را بر می‌دارند


زیباترین آهنگ‌ها را می‌‌نوازند


تا من عاشقانه‌‌ترین شعرم را برایت بخوانم


تا تو مستِ عطرِ شب بو ها


تا تو عاشق یک دسته گلِ یاس شوی


و تو خواهی‌ دید


که تمامِ دنیا بیدار مانده است


تا به آغوشم بیایی


و من دیوانه وار بگویم


دوستت دارم

نیکی فیروزکوهی

........

به خودم قول داده بودم 


این شنبه که آمد


فراموشت کنم


اما تمامم در جمعه جاماند ... 


بیا منطقی تر فکر کنیم


توبه ی گرگ 


مرگ است دیگر مگر نه؟

.........

به چه مشغول کنم دیده و دل را که مدام

دل تو را می طلبد ، دیده تو را می جوید

صائب_تبریزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۱۰:۱۵
م.ر م.س

روزها، پر و خالی می‌شوند

مثل فنجان‌های چای

در کافه‌های بعدازظهر

اما

هیچ اتفاق خاصی نمی‌افتد

این که مثلا

تو ناگهان

در آن سوی میز نشسته باشی

گاهی، فنجانی

روی کاشی ها می‌افتد

حواس ما را پرت می‌کند.

رسول_یونان

..........

دوستت دارم 

که می گویی 

به من

بی اختیار 


گوشهایم می شود 

سنگین که تکرارش کنی

حسین_مرادی

........

تو می‌دانی

حتی اگر کنارم نشسته باشی

باز هم دلتنگ توام! 


حالا ببین نبودنت با من چه می‌کند …

عباس_معروفی

...........

مگر نسیم سحر بوی زلف یارمنست

که راحت دل رنجور بی قرار منست


به خواب در نرود چشم بخت من همه عمر

گرش به خواب ببینم که درکنار منست...

سعدی  🌹

........

من از سرمایه ی عالم‌همین یک


"قلب"را دارم



اگر چیزی دگر مانده است،


آن را هم هدر گردان...


فاضل ــ نظری

.........

ناخن 

به


جگر چند زنم آه که عشقت


سازی


به

کفم داد که ننواخته بودم...


سلیم ــ طهرانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۰۷
م.ر م.س

یک قدم سویم بیایی ، سوی تو پر می کشم

طرح پـروازم به ســویت را کبــوتر می کشم


باز دل دل می کنی تا تشنه ی عشقت کنی

من شراب عشق را با جام تو سر می کشم


نقش لبخند تو در چشمان من جا مانده است

صــورت ماه تــو را از ماه بهتــر می کشـم


کوهی از دردم ،بگویی دوستم داری عزیز

من به صد بار انعکاسش را مکرر میکشم 


اندکی از درد دوری اندکی از درد عشق

از تو و دنیای بی مهری برابر می کشم


صبح با یادت چه بی تابم شبـم بی تاب تر

روز ، تا شب بارغمهایم چه محشر میکشم

 احمد_سلمانی

.........

🌊🐳


خبرت هست که در ساحلِ نزدیک شما

خودکشی کرده نهنگی تنها؟

بی ندامت به زمین میکوبید

دست و پایی که نداشت!


دل به دریا زده بود؟

نه گمانم که دلش را زده بود

آب دریای بزرگ


هوس غوطه خوری در وسطِ تُنگِ دلت داشت دلم


من به ساحل زدم و یادم نیست

قبل از آنی که هوایی بشوم

به چه اندازه دلم روشن بود


دیر فهمیده ای انگار دلم

خیلی دیر


در دلش جا نشدی!


🌊🐬

عرفان پاکزاد

........

تو وقتی میبینی که من افسرده ام نباید بگذری،

سکوت کنی،

یا فقط همدری کنی!

بنا کننده شادی های من باش!

مگر چقدر وقت داریم؟!

یک قطره ایم که 

می چکیم در تن کویر و تمام می شویم...

 نادر ابراهیمی

........

عشق را در کشور ما آبرویی دیگر است



یوسف اینجا بر سر راه زلیخا میرود

صائب_تبریزی

.......

صبح‌ها وقتی خورشید در می‌آید

متولد بشویم

هیجان‌ها را

پرواز دهیم

روی ادراک ‚ فضا ‚ رنگ صدا

پنجره گل نم بزنیم


آسمان را بنشانیم

میان دو هجای هستی

ریه را از ابدیت پر و خالی بکنیم..


کار ما شاید این است

که میان گل نیلوفر و قرن

پی آواز حقیقت بدویم..

سهراب_سپهری✨🌺

🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌸

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۰۱:۰۲
م.ر م.س

هرچه گفتیم جملگی از عشق خاست

جز حدیث عشق گفتن دل نخواست

حشمت این عشق از فرزانگی است

عشق بی فرزانگی دیوانگی است

هوشنگ_ابتهاج

.........

من ماه میبینم هنوز

این کورسوىِ روشنو


اینقدر سوسو میزنم 

شاید یه شب دیدى منو...

روزبه_بمانی

.......

.

پریشانم شبیه زلفهای وحشـــى ات در باد

شبیه پیکر ایران پس از فتحش به دست ماد 

غــــرورم جای خود اماچنین انکار ممکن نیست 

که این کشور پس از عاشقشدن در دست تو افتاد

آریا_صلاحی

.......

وقتی آدم 

نمی نویسد

یا پُر از

 حرف است

یا چیزی

 برای گفتن ندارد

پُر از حرفم اما

چیزی

 برای گفتن ندارم.. 

........

باید تمامِ

مَردمِ دنیا "بنان" شوند

از بس تو را

"الهه ی ناز" 

آفریده اند ...!

........

هر تار زلف جانان ، باشد شب درازی

کو آن کسی که گوید یک شب هزار شب نیست

حلوایی_شیرازی

........

شبی با دل به هجران تو ای سلطان ملک دل

میان گریه می گفتم که کو ای ملک سلطانت


چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو

به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت

شهریار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۵۸
م.ر م.س

از تو برکندن دل ممکن اگر


بود مرا


به تمنای تو کی این همه جان

می کندم؟

ثنایی ــ هروی

.........

برام شعر بفرست، حتی شعرهایی‌که

عاشقانِ دیگرت برای تو

می‌فرستند می‌خواهم بدانم دیگران‌که

دچار تو می‌شوند تا کجای شعر

پیش می‌روند، تا کجای عشق...؟

افشین‌یداللهی

........

دور ازتو چنانم...


که غم غربتم امشب


حتی به غزلهای غریبانه

نگنجد...

حسین منزوی

........

.

مرا دوست بدار 

من از عشق توست که می رویم 

من از عشق توست که جان می گیرم 

مرا بیشتر دوست بدار  


بگذار عشق تو،  مرهم زخمهای من باشد 


مرا بیشتر دوست بدار  

بگذار فرشتگان مهربانی 

نام تو را بر بالهای آرزوهایم حک کنند

 

بگذار رود از تو جاری شود 

 چشمه از تو ، جوشان 


بگذار مرا خیال تو،  باران کند 

تا ببارم و جاری شوم از تو 

تا پرندگان نام مرا بخوانند 

چونان مجنون 

مرا شعر سازند بر لبان تو 

و گلها بشکفند...

مرا 

بیشتر 

دوست بدار.... 

........

بیا دلتنگی را برایت هجی کنم 

دلتنگ که باشی حتی با دیدنش هم حالت خوب نمی شود چرا باید اینقدر دیر میکرد 

تا دلتنگش شوم 

دلتنگ که باشی غروب که میشود جان میدهی

فرقى ندارد چه روزى باشد 

اما غروب جمعه ها بغضش تلخ تر است  

دلتنگ که باشی آلبوم خاطرات را اگر باز کنی کارت تمام است 

دلتنگ که باشی میروی سراغ عروسک کودکی هایت و های های گریه میکنی 

خودت هم نمیدانى چرا 

این وسط عروسک ها چه نقشى دارند 

دلتنگ که باشی تمام خیابان ها برایت بن بست میشود 

دلتنگ که باشی مرغ عشقی میشوی در قفس که درش باز است اما فرار نمیکنی 

دلتنگ که باشی نه شعر حالت را خوب می کند نه ترانه 

دلتنگی درمانش فقط این است که مواظب باشی دلتنگ نشوی 

.......

بگذار اگر اینبار سر از خاک برآرم

بر شانه ‌ی تنهایی خود سر بگذارم

از حاصل عمر به ‌هدر رفته ‌ام ای ‌دوست

ناراضی‌ ام، امّا گله‌ ای از تو ندارم

در سینه‌ ام آویخته دستی قفسی را

تا حبس نفس‌ های خودم را بشمارم

از غربت‌ام آنقدر بگویم که پس‌ از تو

حتّی ننشسته ‌ست غباری به مزارم

ای کشتی جان! حوصله کن می‌رسد آن‌ روز

روزی که تو را نیز به دریا بسپارم

نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت

یک‌ بار به پیراهن تو بوسه بکارم

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار

تا دست خداحافظی ‌اش را بفشارم...

فاضل_نظرى

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۸
م.ر م.س

نشانی آغوشت را 

به من بده !

بگذار 

انتهای همین کوچه بن بست 

چنان ببوسمت که_

عشق با 

گونه های گل انداخته 

زمزمه های ما را 

برای مردم شهر تفسیر کند !

معصومه_قنبری(ترنم باران )

........

جان دلم...

وقت هایی که دلتنگ تو میشوم

به تو و خاطراتت فکر میکنم

لبخند دلنشینی روی لبهایم می اید

چشمانم برق میزند

اما

اما کمی بعد که به خودم می ایم

وقتی میبینم دیگر ندارمت...

اشک...

اشک.......

اشک میریزم...

........

دوست دارم بپاشمت روی زمین وسیعی

هی باران ببارد باران ببارد

هی تکثیر شوی!


یک صحرا"تو"

داشته باشم 

فصل درو شود

بچینمت یکی یکی

میان دامن گلدارم بریزمت.....

وبهار از حسادت تب کند!

تابستان سینه پهلو کند

زمستان بمیرد

دوباره بکارمت

سبز شوی

دوباره

دوباره.....

........

سر میگذارد امشب


قلبم به شانه ی دوست


مهمان کبوتر دل


در آشیانه ی اوست


ناصر ــ پروانی

.......

سخت است قلم باشی و


دلتنگ  نباشی


باتیغ مدارا کنی و سنگ

نباشی


سخت است دلت را بتراشند

وبخندی...


هی با تو بجنگند وتو در جنگ

نباشی...

نغمه ــ مستشار نظامی

......

می کُشد آخر مرا حس بلا تکلیفی ام...


هی به دستت پس،  به پا پیشم


مکش، کُشتی مرا !!

یاسر ــ نوروزی کما

.......

ببا و حوالی لب هایت 

جایی برای 

بوسه های من خالی کن !

جوری که بی تو 

بدمستی های شبانه را 

تاب نیاورم !

معصومه_قنبری(ترنم باران )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۴۹
م.ر م.س

بیا قرار‌ بُگذاریم

هر شب

راس ساعتِ عاشقی

با قرارِ بیداریِ مان

بی قرار‌کنیم دنیا را

تو عاشقانه نگاهم کنی

تا من شعرهایم را بزنَم زیرِ بغلم

تو نَفَس باشی 

تا من زندگی کنم

تو رویای تعبیر شده‌ام باشی!

تا من عاشقانه شاعری کنم

بیا قرار بُگذاریم

هر شب

دنیا را بی خواب ‌کنیم!

تا عاشقیِ مان را تماشا کند!

........

‍ زهر ِ مار و دوستش داری، ولم کن لعنتی!

درد و شب تا صبح بیداری، ولم کن لعنتی!


بعد از این دیگر نبینم تب کنی با یاد ِ او

خسته هستم از پرستاری، ولم کن لعنتی!


قهوه اش کم ترکمن چای ِ تو را بر باد داد؟

کوفت و چشمان ِ قاجاری! ولم کن لعنتی!


کور بودی و ندیدی بر سرش تور ِ سپید؟

رفته از یاد ِ تو انگاری، ولم کن لعنتی!


کم نشستی گریه کردی خش به خش با برگها

پشت ِ آن ماشین ِ گلکاری؟ ولم کن لعنتی!


جز دو چشم ِ خیس ِ پُر حسرت که از تو دور شد

شد چه سهمت از وفاداری؟ ولم کن لعنتی!


باز بغ کردی نشستی گوشه ای با خاطرات

همصدا با چاردیواری؟ ولم کن لعنتی!


مرگ و دلتنگی! نکش این قدر آه از پشت ِ آه

مرده شوی ِ زیر سیگاری، ولم کن لعنتی!


"خسته ام من، مثل ِ مرغ ِ بال و پر.." دیگر بس است

خسته ام از بغض ِ "یسّاری" ، ولم کن لعنتی!


من رفیق ِ دردهای ِ هر شب ِ تو نیستم

بیخیالم شو چه اصراری؟ ولم کن لعنتی!


شاعر ِ دیوانه! پا بردار از روی ِ دلم

کم کن از دوش ِ جهان باری، ولم کن لعنتی!


آینه بشکن زد و گفت عاشقش هستی هنوز؟

شاهرگ با گریه گفت: "آری.. ولم کن لعنتی"!

شهراد_میدری 

.........

@selseleyemoyedost



حافظ غزل نمی نوشت

اگر تو نبودی 

و مولوی، در همان

 مثنوی منجمد می شد!

گلستان سعدی می پژمرد

خیام، رباعی را نمی شناخت

و باباطاهر، دوبیتی های 

سوزناکش را...


نیما تمام عمرش را 

به نوشتن قصیده می گذراند

اگر تو نبودی؛

و شاملو 

آیدا را پیدا نمی کرد


تو 

دختر همسایه نصرت رحمانی 

بودی

مشیری بی تو 

از آن کوچه گذشت 

و سیبی که 

حمید مصدق چید 

از دستان تو به خاک افتاد


تو 

فرشته ی الهام تمام شاعران بودی

مخاطب همه ی 

شعرهای عاشقانه!

یک روز لیلی نام گرفتی 

یک روز شیرین 

روز دیگر زهره...


در شعرهای من اما

نام تو نامرئی ست

عاشقانه ای برایت خواهم نوشت

که با صدا زدن نامت

تمام زنان فارسی زبان 

برگردند..!

یغما_گلرویی

⭕️🌸

شعار و ناسزا چــــرا "تــو" اشتباه کرده ای

تمام عــــمر رفــته را تویی تــــباه کرده ای


به آسمان نـــگاه کن به ظرف آب خـیره ای

از عکس ماه کاسه ات خیال مــاه کرده ای


چقدر یوسف آمد و چـقدر چــــاه کنده ای

چـقدر با بـرادری به قــــعر چــــاه کرده ای


کریه مانده صورتت نـگاه تو به روبروست

به جای آیـنه فــــقط به ما نــــگاه کرده ای


به بند می کشی بکش عذاب می کنی بکن

بساط تخت سلطنت به جای شـاه کرده ای


بهشت مال تــو بــــرو جهــــنّمش برای من

همین جهــــنّمی که تو نـمد کـــلاه کرده ای


ترانه پشت میله ها لبان فـــرّخی کجاست

لبی که دوختی منم تو رو سیـــاه کرده ای

علی__نیاکوئی_لنگرودی 🍁

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۵۲
م.ر م.س

از دیده بر آنم همه را جز تو برانم

پاکیزه کنم پیش رُخت آینه ها را..

سیمین ـــ بهبهانی

🌹

.



نه که خدایی نکرده از یادم رفته باشی 

یا دیگر دوستت نداشته باشم 

نه! 


ولی بیا 


و اینبار تو بخواه و من نه بیاورم 


اینبار تو بخواه و من بگویم خدا نخواست 


تو بخواه و من بگویم قسمت نبود عزیزکم! 

بگو

 برای ماندنم چه میکردی که من نکردم؟! 

.......

تو رفته ای


که "عشق"من از سر به در کنی


من مانده ام


که "عشق" تو را تاج سر کنم...

*

بگذار سر به سینـه مـن تا بگویمـت

اندوه چیست؟عشق کدامست؟غم کجاست


بگذار تا بگویمت این مرغِ خسته جـان

عمـرى است در هواى تو از آشیان جداست


دلتنگـم آنچنـان که اگر ببینمت به کـام

خواهـم که جاودانـه بنالـم به دامنت


شایـد که جاودانـه بمانـى کنـارِ مـن

اى نازنیـن که هیچ وفـا نیست با منـت


بگذار تا ببوسمت اى نوشخندِ صبـح

بگذار تا بنوشمت اى چشمـه شراب


بیمار خنده هاى توام بیشتر بخند

خورشید آرزوىِ منى گرم تر بتاب

فریدون ــ مشیری

........

گر سر برود زسر هوایت نرود

تاثیر طلسم چشم هایت نرود

فرشی زدل شکسته انداخته ایم

آهسته بیا شیشه به پایت نرود    میلاد عرفان پور

.........

سه عقربه که سه تا خنجرند بعد 

ازتو


گلوی ثانیه را می درند بعد از تو


همین خطوط که بر حول خویش

می گردند


پر از دقایق هول آورند بعد از تو


و در نمایش این قتل عام

وحشتناک


تمام ثانیه ها بی سرند بعدازتو


شماره ها وسط این نمایش مرموز


بدون نقش؟ نه!بازیگرند بعد از تو


و با شمارش معکوس، هم زمان را،

هم


زمانه را به عقب می برند بعد ازتو


سه عقربه، که شبیه سه ضلع

برموداست


مثلث خطری دیگرند بعد ازتو


تمام قطب نماهای این مثلث شوم


بدون سمت، وبی محورند بعد از تو


ودر هوای مه آلود و گنگ ثانیه ها


دو چشم خیره بر این باورند بعد

ازتو


که روی صفحه ی ساعت، به جای

عقربه ها


سه مرد نعش مرا می برند بعد از

تو

مهدی ــ زارعی

.........

چه گرمی ،چه خوبی ، شرابی ؟ چه هستی ؟

بهاری ؟ گلی ؟ ماهتابی ؟ چه هستی ؟


چه هستیکه آتـــــش به جــانــم کشیـــــدى 

ســـــرودِ خوشــى ؟ شعرِ نابی ؟ چه هستی ؟

حسین_منزوى 

........


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۶ ، ۱۲:۴۳
م.ر م.س

در خاطره مهمانی مان یعنی عشق


تخــتی به غزلخوانی مان یعنی عشـق


ایوان و حیاط خیس و فواره ی حوض


آدیــنه ی ایرانـــی مان یعنی عشـق

شهراد_میدری

.........

.


وسط شعرهای حافظ چه می کنی !؟

با خیام هم پیاله می شوی که چه !

با مولوی می رقصی

سر می گذاری روی شانه های سعدی !

با شاملو 

این همه ایدا می شوی

حالا امدی وسط گریه هایم پیاده روی !؟

باران دیشب صدای ریزش تو را داشت.....

من خوب می دانم

و مثل مرگ روشن است

دوست داشتنت 

چیزی نیست که بشود نشنیده اش گرفت

همه جا از تو دارند حرف می زنند !

از ستون این خانه گرفته

تا 

میدانی که 

دستفروشی می کنم...

.......

صبح یعنی که: 

پس از این همه شبهای مدام

برسی

شانه زنی

بغض پریشان مرا...

معصومه_صابر

🌹

........

دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است

هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است


کى عید مى رسد که تکانى دهم به خویش؟

هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است

نجمه_زارع

........

جمعه 

رویای ناتمام زنیست 

که هرشب  

با لباس خواب حریر  

بدنبال عشق 

میان تمام ملافه های سپید را

 جستجو میکند !

معصومه_قنبری(ترنم باران )

.......


.




چشم باز کنم اول صبح 

با آن خستگی ناشی از خواب 

بعد بخواهم کش و قوسی بدهم به بدنم

بعد متوجه سری روی بازوانم بشوم

خوب دقت کنم بیینم "تو"  روی آنها خوابیده ای

موهایت را نوازش کنم، یک چشمت را باز کنی و آماده بیدار شدن شوی، ببوسمت و بگویم جان دلم بیدار شدی؟ و خوشحال باشم از بودن کنار تو... 

همه و همه اش تصویری از آینده ای نه چندان دوری است که به زودی اتفاق می افتد

دل آدم غنچ میرود حتی از تصورش! 

واقعیت را که دیگر خدا بخیر کند


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۷
م.ر م.س

زندگی چون ساعت شماطه دار کهنه ای

از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست


چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم

چای می نوشم ولی از اشک، فنجان پر شده ست

فاضل_نظری

........

🙏🍀🙏


دﻟﺨــٖﻮش ﮔـﺮﻣـﺎے ڪﺴـےﻧﯿﺴﺘﻢ

آﻣــﺪﻩ ام  ﺗﺎ  ﺗـﻮ  ﺑﺴـــــﻮزانی ام 


آﻣﺪﻩ ام  ﺑﺎ  ﻋــﻄــــــﺶ  ﺳــﺎﻟــها

ﺗﺎ ﺗﻮﮐﻤــےﻋــــﺸﻖ ﺑﻨﻮﺷــﺎنــی ام

محمد_علی_بهمنی

.......


‎‎‌‎‌🎼❤️

ای دیر به دست آمده، بس زود برفتی

آتش زدی اندر من و چون دود برفتی


آهنگ به جان ِمن دلسوخته کردی

چون در دل من عشق بیفزود، برفتی

انوری

.......

.

داشتم حرف میزدم که خوابش برد

صبح فرداش مدام عذرخواهى:

واى نفهمیدم اصلا کى خوابم برد

خسته بودم چشم هایم رفت...


ادامه میداد و نمیدانست 

براى یک مرد

عاشقانه ترین کارى که یک زن میتواند انجام دهد

همین خواب است؛


همین خواب که یعنى کنارت آرامم

همین خواب که یعنى صدایت خوب است

همین خواب که یعنى شب با تو برایم

تمام و روز با تو آغاز خواهد شد.

همین خواب ها هستند که به مرد میفهمانند

یک زن چقدر دوستش دارد،


همین خواب ها که زن گاهى

به جاى گفـتن دوستت دارم" انجام میدهد

........

تو فقط بگو دوستت دارم !

من قول میدهم 

با هر طعمی که تو دوست داشته باشی 

آنقدر ببوسمت که _

لای نفس هایم 

شیرین زبانی را فراموش کنی !

معصومه_قنبری(ترنم باران )

........

.



-حس کن مرا؛

که دست برده داخل گیست.

حس کن مرا؛

بر لکه‌های بالش خیست.

حس کن مرا؛

در «دوستت دارم» در ِگوشت.

حس کن مرا؛

در شیطنت‌هایم در آغوشت!


حس کن مـــــرا؛

در آخریـــن سطر از تشنج‌هام…

حس کن مرا؛

حس کن مرا... که مثل تو تنهام! 


حس کن مرا و ذوب شو در داغی دستم 

بگذار تا دنیا بداند «هستی» و «هستم».

........

کنارم بمان

می خواهم بوسه بارانت کنم !

آن قدررررر که شب 

با ملودی 

بوسه های گل بوی ِ ما 

از خواب برخیزد و 

ترانهء عشق سر دهد !

معصومه_قنبری(ترنم باران )


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۶ ، ۰۰:۰۱
م.ر م.س