قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۲۰۸ مطلب با موضوع «سروده های مانااز شاعران توانا» ثبت شده است

پناهی سمنانی:

انتظار از انتظارم سیر کرد

آن که می باید بیاید ،دیر کرد


حافظ:

باز آی و دل تنگ مرا مونس جان باش

وین سوخته را محرم اسرار نهان باش


پژمان بختیاری:

ای پری سیما بیا،ای خوش تر از رؤیا بیا

ای عبادتگاه عشق و آرزوی ما بیا


ادیب توسی:

به انتظار تو ای آفتاب صبح امید

نشسته شب همه شب تا سپیده منتظرم


شهریار:

تا کی در انتظار گذاری به زاری ام

باز آی بعد از این همه چشم انتظاری ام


شوریده شیرازی:

صدسال اگر چه جانی در آتشی بسوزد

خوش تر از آن که روزی در انتظار باشد


جمال الدین شهیدی:

ز انتظار تو جانم به لب رسید بیا

بیا که دیده زهجر تو شد سپید بیا


ضمیری اصفهانی:

تا بوده چشم عاشق در راه یار بوده

بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده


 غبار همدانی:

جانم به لب رسیده و چشمم به راه دوست

با مرگ و انتظار عجب در کشاکشم


کلیم کاشانی:

دیده را کردم سپید از انتظار ما مپرس

صبح ما را دیدی از شب های تار ما مپرس


نظامی گنجوی:

منتظران را به لب آمد نفس

ای ز تو فریاد،تو فریادرس


هدایت طبرستانی:

گر چه می دانم نمی آیی ولی هردم ز شوق

سوی در می آیم و هر سو نگاهی می کنم


لعبت والا:

گر چه چشم تو پی بردن دل هاست هنوز

دیده ی منتظرم غرق تمنّاست هنوز

خنده بر لب زده ام تا به تو نزدیک شوم

بخدا سینه پر از حسرت غم هاست هنوز



                         🌹🌹🌹منبع کانال دانشرام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۱۱:۵۹
م.ر م.س


حافظ:

روا مدار خدایا که در حریم وصالش

رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد


ابوسعید ابوالخیر:

از بیم رقیب ،طوف کویت نکنم

وز طعنه ی خلق گفت و گویت نکنم


حسین حجتی:

دوشم رسید مژده که امشب رقیب رفت

ساقی بریز باده که از من شکیب رفت


حضوری قمی:

رقیب از آرزوی این که از مرگم خبر یابد

به هرکس می رسد حال من بیمار می پرسد


سعدی:

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست

تا ندانند رقیبان که تو منظور منی


رفیعی کاشانی:

سگش را با رقیب از ساده لوحی آشنا کردم

کنون آن ها به هم یارند و من چون سگ پشیمانم


شاهی سبزواری:

به جز رقیب که در آرزوی مرگ من است

کسی زحال من ناتوان خبر نگرفت


 صابر همدانی:

یار رقیب دیده  سزایش ندیدن است

دندان کرم خورده  علاجش کشیدن است


وحشی بافقی:

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم

بی تابم و از غصّه ی این،خواب ندارم


هلالی جغتایی:

هجر بتان ناخوش است،سرزنش خلق نیز

دیدن روی رقیب از همه ناخوش تر است


شرف قزوینی:

سر گران با غیر و  با خود مهربان می خواهمت

پیش از این با من چه سان بودی چنان می خواهمت


اخوان ثالث:

تورا با غیر  می‌بینم صدایم در نمی آید

دلم می سوزد و کاری زدستم بر نمی آید


عبدالرفیع حقیقت:

یادم نمی رود بخدا زیر آن درخت

دستم گرفت و گفت که بیم از رقیب هست

فریاد شوق از دل خونین جهید و گفت 

بیم از رقیب نیست چو بامن حبیب هست



                         🌹🌹🌹منبع کانال دانشرام

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۰۸
م.ر م.س


سعدی:

ز محبّتت نخواهم که نظر کنم به رویت

که محبّ صادق آن است که پاکباز باشد


حافظ:

خلل پذیر بود هر بنا که می‌بینی

مگر بنای محبّت که خالی از خلل است


پژمان بختیاری:

ای دوست قصّه ای زمحبّت بگو که من

طفلم به طبع و طالب افسانه ام هنوز


ذوقی اردستانی:

من رشته ی محبّت تو پاره می کنم 

شاید گره خورد به تو نزدیک تر شوم


شکوهی همدانی:

بلهوس گر لاف مهرت می زند باور مکن

ای سرت گردم محبّت را زبانی دیگرست


صائب تبریزی:

بی محبّت مگذران عمر عزیز خویش را

در بهاران عندلیب و در خزان پروانه باش


عبرت نائینی:

به جز بنای محبّت که دائم آبادست

خراب می کند ایّام هر بنایی را


صفایی نراقی(ملااحمد نراقی):

به جز بنای محبّت که تا ابد باقیست

شود خراب به گردون اگر برآری کاخ


 منیر طه:

خوش تر ز روزگار جنون روزگار نیست

نیکوتر از دیار محبّت ،دیار نیست


نظیری نیشابوری:

درس ادیب اگر بود زمزمه ی محبّتی 

جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را


ابوالحسن ورزی:

ای که با درد محبّت زندگانی می کنی

روزگارت خوش که عیش جاودانی می کنی


واقف هندی:

یارب چه چشمه ایست محبّت که من از آن

یک قطره نوش کردم و دریا گریستم


مولوی:

از محبّت نار، نوری می شود

وز محبّت دیو، حوری  می شود


ملک الشعرا بهار:

به جز متاع محبّت که در تمامت عمر

بدین متاع تجارت کنی زیان نکنی



                         🌹🌹🌹منبع کانال دانشرام

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۳
م.ر م.س


انوار همدانی:

حاجی و طوف حرم،ما و سر کوی دوست

کعبه کجا،ما کجا،کعبه ی ما کوی دوست


صائب تبریزی:

همچو آن رهرو که خواب آلوده از منزل گذشت

کعبه را گم کرد هر کس بی خبر از دل گذشت


خواجوی کرمانی:

زآتشکده و کعبه غرض سوز و نیاز است

وآنجا که نیاز است چه حاجت به نماز است


حافظ:

جلوه بر من مفروش ای ملک الحاج که تو

خانه می بینی و من  خانه خدا می بینم


سعدی:

سفر قبله درازست و مجاور با دوست

روی در قبله ی معنی به بیابان نرود


جامی:

به کعبه رفتم و  زآن جا هوای کوی تو کردم

جمال کعبه تماشا به یاد روی تو کردم


عرفی شیرازی:

هرگز مگو که کعبه و بتخانه خوش تر است

هر جا که هست جلوه ی جانانه خوش تر است


 عین القضات همدانی:

در بتکده گر نشان ز معشوقه ی ماست

رفتن به طواف کعبه از عقل خطاست


مولوی:

ای قوم به حج رفته کجایید،کجا یید؟

معشوق همین جاست بیایید ،بیایید


قاسم انوار:

از مسجد و میخانه وز کعبه و بتخانه

مقصود خدا عشق است باقی همه افسانه


ریاضی یزدی:

ما جز خدای هیچ ندیدیم گرچه، روی

گاهی به کعبه، گاه به بتخانه داشتیم


اهلی شیرازی:

زاهد به ره کعبه رود کاین ره دین است

خوش می رود امّا ره مقصود نه این است


ظفر کرمانی:

تو و خار مغیلان زاهدا و طی منزل ها

من و راه خرابات و طواف کعبه ی دل ها



                         🌹🌹🌹منبع کانال دانشرام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۷:۳۷
م.ر م.س


سعدی:

نگاه من به تو و دیگران به خود مشغول

معاشران زمی و عارفان زساقی مست


حافظ:

در نظربازی ما بی خبران حیرانند

من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند


پژمان بختیاری:

با نگاهی قصه ها گویند از آنک

یک نگاه از صد زبان گویاتر است


جامی:

ریزد هوس از  چشم سیاهی که تو داری

لبریز تمنّاست نگاهی که تو داری


کاظم پزشکی:

به رخ سیاه چشمان نگه ار بود گناهی

بگذار تا گناهی بکنیم گاه گاهی


سیمین بهبهانی:

نهان در خود چه داری ای نگاه آتشین امشب

که پرهیز و حیا را برق سوزان تو می سوزد


مهدی سهیلی:

تا صد سخن به نیم نگه بازگویمت

ناز آفرین من به نگاهم نگاه کن


 صائب تبریزی:

اظهار عشق را به سخن احتیاج نیست

چندان که شد نگه به نگه آشنا،بس است


ابوالحسن ورزی:

نگهم پیش نگاهت به سخن می آید

من چرا راز دل خود ز تو پنهان دارم


نیاز کرمانی:

بگشا ز خواب ناز دو چشم سیاه را

در جام من بریز شراب نگاه را


احمد گلچین معانی:

نگهش سوی دگر بود و نگاهش کردم 

دیده، روشن به صفای رخ ماهش کردم


محمود قاجار:

چه آشنا نگهی داری ای رمیده غزال

خدا نگاه تورا با کس آشنا نکند


کاظم رجوی:

آن شب که نگه بر نگهش دوخته بودم

از دیده ی وی راز دل آموخته بودم

با یک نگه از دیده ی من ریخت به دامن

گنجی که به عمری به دل اندوخته بودم



                         🌹🌹🌹منبع کانال دانشرام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۶ ، ۱۶:۲۲
م.ر م.س


سعدی:

شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد

تو بیا کز اوّل شب در صبح باز باشد


صائب تبریزی:

تورا چه غم که شب ما دراز می گذرد

که روزگار تو در خواب ناز می گذرد


ابوسعید ابوالخیر:

شب خیز که عاشقان به شب راز کنند

گرد در  و بام دوست پرواز کنند


امیر خسرو دهلوی:

خوش آن شب ها که با وی بودمی گه مست و گه سرخوش

جهانم می شود تاریک چون یاد آرم آن شب ها


ایرج میرزا:

دیگران سرمست در آغوش جانان خفته اند

آن که بیدار است هرشب مرغ شبگیر است و من


باستانی پاریزی:

باز شب آمد و شد اوّل بیداری ها

من و سودای دل و فکر گرفتاری ها


سیمین بهبهانی:

ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت

گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا


 رهی معیری:

چه رفته است که امشب سحر نمی آید

شب فراق به پایان مگر  نمی آید


شاطر عباس صبوحی:

مکن دریغ زمن ساقیا شراب امشب

از آن که ز آتش خود گشته ام کباب امشب


عماد تربتی:

امشب منم و جام می و یار ای شب

تعجیل مکن به صبح ،زنهار  ای شب


عماد خراسانی:

امشب ندانم ای بت زیبا چه می کنی

ما بی تو خون خوریم ،تو بی ما چه می کنی


کلیم کاشانی:

چه بگویم که شبم بی تو چه سان می گذرد

صبحم از تیرگی شب ز صفا می افتد


نیاز کرمانی:

قدم نهاده مگر ماه بر زمین امشب

که روشن است مرا بزم این چنین امشب

                         🌹🌹🌹منبع کانال دانشرام

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۱
م.ر م.س

:

صبح

اشتیاق کوچه ایست

که از پنجره اش 

تو میگویی 

               سلام . . . .

حمید رها

❤️❤️🌹🌹

همین‌که باد، لباس تو را تکان می‌داد

به من قصیده‌ی موی تو را نشان می‌داد


لبت شبیه شرابِ دوساله می‌خندید

و خونِ تازه به رگ‌های استکان می‌داد


تنت تلألوِ خورشید بود و لبخندت،

به غنچه‌های لباسِ تو داشت جان می‌داد


برای موی تو شعری بلند می‌گفتم،

اگر که روسری‌یت ذره‌یی امان می‌داد

□  

«زن جوان غزلی با ردیفِ آمد بود*»

که داشت آمدنش کار دستمان می‌داد


تنش به روشنیِ پشتِ پرده می‌مانست

همیشه پیرهنش بویِ آسمان می‌داد


برای یک غزل عاشقانه محشر بود 

هزار سوژه به اشعارِ این و آن می‌داد


بدون واهمه در شعرمان قدم می‌زد

و با قدم‌زدنش وزن یادمان می داد

❤️❤️🌹🌹

کاش آن آینه ای بودم من

که به هر صبح تو را می دیدم

می کشیدم همه اندام تو را در آغوش

سرو اندام تو

با آن همه پیچ

آن همه تاب

آنگه از باغ تنت می چیدم

گل صد بوسه ی ناب... 

حمید_مصدق

🌺🌹🌺

صبح ها ، گیج و گنگم ...

نه از خوابِ زیاد ...

از اینکه تمام شب منتظرت بودم 

و 

باز

نیامدی ...

مهسا_امیری_راد

❤️❤️🌹🌹

صدای دریا

از خواب بیدارمان کرد

با سر و رویی پوشیده از خزه

پشت میز صبحانه نشستیم و

فقط آه کشیدیم.


برای یک بار هم که شده

نشد

خوابهای خوب را تا آخر ببینم


❤️❤️🌹🌹

زِ تمام بودنی ها


 تو فقط از آنِ من باش


که به غیرِ با تو بودن 


دلم آرزو ندارد

حسین_منزوی

❤️❤️🌹🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۴۳
م.ر م.س

به شب سلام

که بی تو رفیق راه من است


سیاه چادرش امشب،

پناهگاه من است


به شب که

آینه ی غربت مکدر من


به شب که

نیمه ی تنهایی سیاه من است

حسین_منزوی

........

در شبان غم تنهایی خویش


عابد چشم سخن گوی توأم

حمید_مصدق😔

........

هر شب 

زیر سقف خیال 

حریر نازک تنت 

چنان وسوسه ام میکند 

که تا سحر

جام به دست آوای عاشقانه سر میدهم !

**

نه تو خودت بگو !

اگر شب نبود 

 زیر نور کدام مهتاب

 فرشته تر میشدی 

تا من 

کنار پنجره 

در وادی سکوت 

در حسرت به آغوش کشیدنت پرپر بزنم !

**

نگاهت را 

روی لب هایم بریز !

بگذار

از چشمهایت 

چنان شعری بسرایم که 

هیچ شاعری 

قادر به تفسیر آن نباشد !

**

دیوانه منم !

وقتی 

زورق خیالم در تلاطم آغوشت 

چنان غرق شد که_

هیچ موجی 

قدرت بازگردانش به ساحل را نداشت !

**

هر روز صبح 

عطر گلهای باغچه تنت 

خرت و پرت های خانه را 

چنان مست میکند 

که مدام 

زیر گوش هم 

نجوای عاشقانه سر 

معصومه_قنبری(ترنم باران )

...........

می نوازم سازِ

               تنهایی

                 خود را با دلم


گوش کن

      این قطعه

           از چشم تو

                مانده یادگار....

امیر_اخوان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۳۳
م.ر م.س

به چشم هایت بگو 

اینقدر 

سر به سر دل دیوانه من نگذارند !

من این روزها 

آنقدر مستم که فقط 

مردادی ترین فصل آغوشت 

آرامم می کند آ

معصومه_قنبری

.........

در عشق تو، دل داده ز دستم خوانند

در هجر تو، دیوانه و مستم خوانند


پیش رخ تو سجده نمی‌یارم کرد

زآن بیم که خورشیدْ پرستم خوانند.

ملک_صدرالدین

........

هنوز از شنبه می ترسم 


هنوز از درس بیزارم ؛ 


خدا لعنت کند مشقی 


که بی عشق تو میخواندم !

مهدی_آسترکی

.........

.

باید باور کرد که خیلی چیزها

در زندگی ''نمیشود''

و ''نمیشود'' های کوچک

یک ''نمیشود'' بزرگ را رقم میزنند


مثلا

''نمیشود''

که هر روز پروفایلت راچک نکنم 


''نمیشود''

 که متلک های نوشته در پروفایلت را

به خودم نگیرم


''نمیشود''

 که بی توجه باشم به تمام 

دلتنگی ها تو 


''نمیشود''

 که باهربار شنیدن اسمت 

حتی به تشابه

دلم برای نبودنت نگیرد


''نمیشود''

که تو هم برایم 

یکی باشی مثل دیگران


''نمیشود''

که باشی و بغض نکنم

که نمیشود جمعه عصررامهمانت کنم

به یک فنجان قهوه


همه این ''نمیشود'' ها جمع 

خواهند شد

و''نمیشود'' درزندگی ام باشی

را پدید می آورند 


ولی یک ''نمیشود'' ی هم از همه 

این نمیشود ها

غم انگیز تر است

همین که ''نمیشود'' باورکنم

او سهم من نیست...

........

.

هیچ کس با من نیست !


مانده ام تا به چه اندیشه کنم !


مانده ام در قفس تنهایی !


در قفس میخوانم :


چه غریبانه شبی است


شب تنهایی من ...

سهراب_سپهری

..........

هر شب در خیالم

"عشق" را می بافتم 

به گِیسوانِ "بلندم "

چه ساده "کوتاه" کردی 

این خیالِ "شیرین" را....!

مژگان_بوربور

.......

.

تنهایی‌ام را

به کدام پنجره بگویم

که فردا صبح

چشم در چشم آفتاب رسوایم نکند!

دوست داشتنم را

به کدامین خیال گره بزنم

تا طناب دار بی کسی را دور گردنم نبافد!

و از دردهایم

برای کدام ابر بگویم

تا آبروی یک مرد را چند فصل نگه دارد!

خودت بگو

یک دریا چند

سال می تواند بغضش را

نگاه دارد

تا خوابش پریشان نشود

و یک شاعر چند شعر می تواند

دوام آورد

تا عشق

از آستین شعرهایش بیرون نزند!

تو بگو ...


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۶ ، ۰۰:۱۴
م.ر م.س

یک سیب جهان من وتو ریخت بهم


دنیای خوش عالم و آدم شده  غم


از چاله درآمده  به چاه  افتادیم


این بار امانت نشود هرگز  کم


محبوبه کبیریان

..........

عقابی تیــــز چنـــگالی مــــنم صیــــدی گرفتارت

شکـــوه قصــــر مغــــرورم خراب از دست آزارت


جدالی نابرابــــر بین مــــوج و ساحـلی سنـــــگی

ســر من مانــــده و سنگیــــنی و سختی دیوارت


هر از گــاهی نگــــاهی داخل آییــــنه کن شــــاید

ببینی از چـــه می گیــــرد زبــــانم وقت دیدارت


هر آن کس دیده من را گفته بیماری مگر شاعر..؟

نـمی بینی نمی گیــــری خبـــــر از حــــال بیمارت


دلم تنگ است می دانم نمانـــــده راه در پیشـــــم

بـــــجز آهی کشیـدن گـاه گـــــاه از دست رفتارت


قســــم خوردم که فـــال اصلا نگیــرم در نگاه تو

برو با تلــــخی چشمت بـــــرو با چشــــم قاجارت

علی_نیاکویی_لنگرودی 🍁

........

فقط خدا میداند که

چه دوستت دارم هایی؛

چه دلم برایت تنگ شده هایی؛

چه شب بخیر هایی ؛

 زیرِ آوارِ غرورِ لعنتی مان مانده،

و ما عینِ  خیالمان هم نیست که طرف مقابلمان در انتظارِ همین حرف های ساده ی زیر آوار جان میکَند...

سحر_رستگار

.......


اگر مرگم به نامردی نگیرد

مرا مهر تو در دل جاودانی است


وگر عمرم به ناکامی سرآید

ترا دارم که مرگم زندگانی است

فریدون_مشیری

..........

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت

روزی که کمترین سرود

بوسه است


و هر انسان

برای هر انسان

برادری ست

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل

افسانه ای است

و قلب

برای زندگی بس است...


احمد_شاملو 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۵۲
م.ر م.س

من به باغ گل سرخ

زیر آن ساقه تر

عطر را زمزمه کردم تاصبح

من به باغ گل سرخ

درتمام شب سرد!

روشنایی را خواندم با آب

 و سحر را به گل و سبزه بشارت دادم ..!

هوشنگ_ابتهاج

........

هر صبح به تو فکر می‌کنم ، 

با جای خالی‌ات حرف میزنم، 

تیترهای روزنامه را برایت می‌خوانم

و صبحانه را جای تو به خودم تعارف می‌کنم، 

از اتاق صدایت را می‌شنوم که:

«لباس‌هاتو اتو کردم و گذاشتم روی تخت.»

 لباس‌های چروک هر روزه‌ام را می‌پوشم

و با صدای بلند از تو که نیستی تشکر می‌کنم، 

عطر تلخ همیشگی را میزنم، 

در را آهسته می‌بندم و چهار قفله‌اش می‌کنم

که مبادا جای خالی‌ات از خانه‌ام فرار کند...

علی_سید_صالحی

🌺💐🌸🥀💐🌺

صبح امروز کسی گفت به من؛

 تو چقدر تنهایی! 

گفتمش در پاسخ:

تو چقدر حساسی... تن من گر تنهاست،

دل من با دلهاست،

دوستانی دارم

بهتر از برگ درخت

که دعایم گویند و دعاشان گویم،

یادشان دردل من،

قلبشان منزل من...!

صافى آب مرا یاد تو انداخت، رفیق!

تو دلت سبز،

لبت سرخ،

چراغت روشن!

چرخ روزیت همیشه چرخان!

نفست داغ،

تنت گرم،

دعایت با من!

سهراب_سپهرى

💐🌸🥀💐

.



‍ آری.. آری.. این پنجره بگشای

که صبح می درخشد پس این پرده تار

می رسد بانگ خروس

وز رخ آینه ام می سترد رنگ فسوس

بوسه ی مهر که در چشم من افشانده شراب

خنده ی روز که با اشک من آمیخته رنگ

دیگر این پنجره بگشای.

هوشنگ_ابتهاج

 ‍ ❤️

به جهنم کـه پیر می شوی دیوانه !

چروک ِ زیر چشمانت

همانقدر زیباست

که چین ِ روی دامنت...!

نیکی_فیروزکوهی


💟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۲۲:۱۶
م.ر م.س

باز در چهرهٔ خاموش خیال

خنده زد چشم گناه آموزت


باز من ماندم و در غربت دل

حسرت بوسهٔ هستی سوزت...

فروغ_فرخزاد

.........

گاه یک سلسله ویران شده از آتش آه

گاه یک کوه بهم می خورد از یک پر کاه


آه از احســاس زلیـخا که نفهمیـــد چــرا

یوسف از چاه درآمد خودش افتاد به چاه


هر چه از زهد نگه داشته باشی یک عمر

می رود از کف تو گاه به یک لحظه نگاه


شب ما ابری و بی ماه خدا می داند

برساند چه کسی بوسه ی مرداب به ماه


توبه کن توبه اگر هر چه گنه کار تری

مستجاب الدعوات است دل غرق گناه

علی_نیاکوئی_لنگرودی🍁

........

توهمنشین منی  به بساط  مهمانی 

شوم کناردیارت چو، ذبح قربانی


ندیده ام کسی مثل تو، مهربان

ونجیب

نخوانده ام به کتابی، امید وحیرانی


توشبنمی که نشسته به برگ گل، هرصبح 

تودرد آمدن  آفتاب رادانی


من ازتودرس گرفتم که زندگی زیباست

فقط عبور کنیم از دیارحیوانی


بیا کنار دلم ، نبض عشق رابشنو

ببین که نقطه ی عمرم شده ست عرفانی


به گریه های شبانه ی هجر من سوگند

که تو برای دل من همیشه می مانی


زاشک رفتن توچشم من ببین گردید

بسان جاده ی خیسی به فصل بارانی


بیا که غوره ی چشم من وتومٍی گردد

شراب سرخ قدیمی، به شام زندانی


تومیزبان منی درکنارسفره ی صبح

نمیروم ؛ مگرآنکه مرازخود رانی


مرابه کشتی بی نا خدا دراندازی

به شوق تست دلم در هوای طوفانی

محمدابراهیم پژوهش(صابر)

.......

محبوب ام !

تو را قسم به 

چشمان نجیب عشق 

هر کجا هستی باش ...

فقط -

نگاه هایت را 

طوری به من ببخش 

که از ؛

ستاره کلامت 

 ایوان سینه ام نور باران شود !

معصومه_قنبری(ترنم باران)

..........

شب است و ازسکوت دل انگیزش


تمام احساس به رقص می آید


ابهت شب انگار زمین وآسمان رابهم رسانیده..


این سکوت، 


آرامش رابه روح زخمی من تزریق میکند


پروانه_زنگنه

........

ﻣﻦ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ‌ﺟﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﻓﺖ

ﻭ ﻓﺮﻗﯽ ﻫﻢ ﻧﻤﯽ‌ﮐﻨﺪ

ﮐﻪ ﻓﺎﻧﻮﺳﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ ﯾﺎ ﻧﻪ؟

ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻣﯽ‌ﮔﺮﯾﺰﺩ 

ﺍﺯ ﮔﻢ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﯽ‌ﺗﺮﺳﺪ!

ﺭﺳﻮﻝ ﯾﻮﻧﺎﻥ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۶ ، ۲۰:۵۸
م.ر م.س