می گویند: شخصی همسرش را از دست داد و پس از مدّتی نگهداری از دختر خردسالش
برایش دشوار شد و تن به ازدواج مجدد داد .
لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید :
می گویند: شخصی همسرش را از دست داد و پس از مدّتی نگهداری از دختر خردسالش
برایش دشوار شد و تن به ازدواج مجدد داد .
لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید :
شخصی اموالی بسیار داشت و همه را برای تک پسرش به ارث گذاشت . پسر که به مال و منال هنگفت و بی زحمتی دست یافته بود ، دست اسراف بر اموال گشود و در مدّتی کوتاه همه را صرف عیش و نوش کرد و قمار .
لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.
می گویند: نوعروسی پس از مراسم ازدواج – مطابق رسم گذشته - به منزل
پدر شوهر نقل مکان می کند و در اتاقی ساکن می شود .
لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.
می گویند سر شبی چند تا رفیق دور هم جمع بودند و یکی شرط گذاشت که اگر کسی تا سحر بگوید « دبه یکی دبه دو » به او یک عبا به همراه قبا و کلاه جایزه می دهم و اگر موفق نشد جوایز این شرط را از او می گیرم.
لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.
آمد خبر از عرش وداع رمضان است عید است به یاران خبــر عید مبارک
رباعیات خیام با برگردان انگلیسی
1
این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت چــون آب به جویبار و چـــون باد به دشت
هـــرگـز غـــم دو روز مــرا یاد نگشت روزی که نیامده است و روزی که گذشت
Into this universe, and why not knowing ,
Nor whence, like water willy-nilly flowing,
And out of it , as wind along the waste,
I know not whither , willy –nilly blowing.
.......................................................................................................................................................................................
2
گویند کسان بهشت با حور خوش است من می گویم که آب انگور خوش است
این نقــد بگیر و دست از آن نسیه بدار کــآواز دُهُل شنیدن از دور خوش است
How sweet is mortal sovranty ! think some:
Others- how blest the paradise to come !
Ah take the cash in hand and waive the rest .
Oh the brave music of a distant drum !
..................................................................................................................................................................................
3
یک چنــد به کودکی به استاد شدیم یک چند ز استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک درآمــدیم و بــر باد شدیم
With them the seed of wisdom did I sow
And with – my own hand labour'd it to grow:
And this was all the harvest that I reap'd-
.................................................................................................................................................................................
خداوند داناست.
یک پدر بخشندۀ آب و گل است یک پدر روشنگر جان و تن است
لیک اگر پرسی کدامین برترین آن که دین آمـــوزد و علم و یقیـن
اگر ساز وجودمان کوک باشد و تارهای احساسمان سالم ، لرزش های پیاپی این تارها را در برابر عظمت دو ستون زندگی نمی توان انکار کرد ؛ کوشش های بی مزد و منّت پدر و مادر و تلاش های بی بدیل معلّم.
بی شک شوری که از یادکرد پدر و مادر و تکریم معلّم پدید می آید دریای جان ها را موّاج می کند و با زدودن پلیدی ها ، جان را پاکی می بخشد.
ای معلّم ، به بهانۀ نامگذاری روزت ،از اعماق وجودم فریاد برمی آورم : اینک که مس وجودم به کیمیای وجودت زر شده ، اکنون که آینده ام به کلامت ، به رفتارت و به ایثارت پیوند خورده ، جا دارد فروتنانه سر تعظیم بر درگاهت فرودآورم و آن چه را شایستۀ مقام توست برای تو و نام نامی ات از درگاه بی منّت خداوند مسئلت نمایم و با زبانی که الکن از بیان احساساتم است بگویم :« کوشش هایت را ارج می نهم و آن چه را که خوب است برای تو ای خوب ترین می خواهم . » دوستت دارم معلّم !

شکر خدا که نام علی در اذان ماست ما شیعه ایم و حبّ علی هم ازآن ماست
ما شیعه زاده ایم و خـدا را هزار شکر این شیعه زادگـــی شرف خاندان ماست