قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

     مهر آرام آرام جا پای شهریور می گذارد ، فصلی نو بر تاریخ زمان ورق می خورد و اقتدار رنگارنگ ترین فصل را بر گوش طبیعت جار می زند.

     پاییز نه فصل بی حاصلی ها که فصل رنگ ها و فصل کوچیدن هاست ؛ فصلی که هر روزش به صدها رنگ جلوه گر است و صدای کوچیدن ها بر گسترۀ هستی ، با آهنگِ جویباریِ ضربانِ باران در هم می آمیزد و آن را فصلی نو ، ناب و ناهمگون در عین همگونی معرفی می کند.

     پاییز « پادشاه فصل »هاست . فصلی که شوق آمدنش ، ذوق را جلا می دهد و در کمال ناباوری چه می شکفد هر ذوقی دراین فصل زرد و بی برگی.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۵ ، ۲۳:۳۵
م.ر م.س


پهلوانی عیاری جز برد و باخت دارد .

 شکست شما در برابر حریف ، با همۀ برتری هایی که داشتید ، از ارزش تان نمی کاهد . دوستتان داریم.


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۵ ، ۱۴:۱۴
م.ر م.س

آقای ... - که در دورۀ پهلوی کشتی کج کار می کرد- می گفت : « دهه شصت کت شلواری سفید با

لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید :

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۲۳:۰۲
م.ر م.س

کاشتن قبر !


امروز یکشنبه 94/10/6  برای خواندن فاتحه ، به گورستان شیخانبر رفتم . درخت های چندین سالۀ این آرامستان را به خاطراین که ریشه هایشان آرامگاه ها را خراب نکند ،قطع کرده بودند. گفتم لابد درخت ها را بریدند که قبر بکارند !

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۷
م.ر م.س

در گذشته ها به هزار و یک دلیل از جمله فقر ، نابرابری طبقۀ اجتماعی ، حفظ آبرو و... عشق ها کتمان می شد.

لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۵۲
م.ر م.س

بردی از یادم از پرویز خطیبی

بردی از یادم دادی بر بادم با یادت شادم

دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم

دل به تو دادم فتادم به بند ای گل بر اشک خونینم بخند

سوزم از سوز نگاهت هنوز چشم من باشد به راهت هنوز

چه شد آن همه پیمان که از آن لب خندان

بشنیدم و هرگز خبری نشد از آن


کی آیی به برم ای شمع سحرم

در بزمم نفسی بنشین تاج سحرم تا از جان گذرم

پا به سرم نه جان به تنم ده چون به سرآید عمر خبرم ده

نشسته بر دل غبارغم زانکه من در دیارغم گشته ام غمگسارغم

امید اهل وفا تویی رفته راه خطا تویی آفت جان ما تویی

بردی از یادم دادی بر بادم

با یادت شادم

دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم

دل به تو دادم فتادم به بند

ای گل بر اشک خونینم بخند

سوزم از سوز نگاهت هنوز

چشم من باشد به راهت هنوز



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۲۰
م.ر م.س

 

ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم

تو کعبه‌ای هر جا روم قصد مقامت می کنم
هر جا که هستی حاضری از دور در ما ناظری
شب خانه روشن می شود چون یاد نامت میکنم
گه همچو باز آشنا بر دست تو پر می زنم
گه چون کبوتر پرزنان آهنگ بامت می کنم
گر غایبی هر دم چرا آسیب بر دل می زنم
ور حاضری پس من چرا در سینه دامت می کنم
دوری به تن لیک از دلم اندر دل تو روزنیست
زان روزن دزدیده من چون مه پیامت می کنم
ای آفتاب از دور تو بر ما فرستی نور تو
ای جان هر مهجور تو جان را غلامت می کنم
من آینه دل را ز تو این جا صقالی می دهم
من گوش خود را دفتر لطف کلامت می کنم
در گوش تو در هوش تو و اندر دل پرجوش تو
این‌ها چه باشد تو منی وین وصف عامت میکنم
ای دل نه اندر ماجرا می گفت آن دلبر تو را
هر چند از تو کم شود از خود تمامت می کنم
ای چاره در من چاره گر حیران شو و نظاره گر
بنگر کز این جمله صور این دم کدامت می کنم
گه راست مانند الف گه کژ چو حرف مختلف
یک لحظه پخته می شوی یک لحظه خامت می کنم
گر سال‌ها ره می روی چون مهره‌ای در دست من
چیزی که رامش می کنی زان چیز رامت میکنم
ای شه حسام الدین حسن می گوی با جانان که من
جان را غلاف معرفت بهر حسامت می کنم

مولانا

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۱۹
م.ر م.س

شلــــق لق و ملق لق

انـــدر هـــــــوا معلق

نصفش حلال طاهر

نصفش حرام مطلق

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۵ ، ۲۲:۰۰
م.ر م.س

مرغک این باغم و آن باغ گلزار من است      مرغ آتش بارم و پر سوختن کار من است

استخوانــم نقــــره و اندر جــگر دارم طلا       هــر که این معنـــا بدانـــد پیــر او استاد من

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۵ ، ۲۱:۵۵
م.ر م.س

امروز چهارشنبه بیست و سوم تیر هزار و سیصد و نود و پنج برای خریدن مقداری شیرینی به شیرینی فروشی ... در گلباغ نماز رشت رفتم .

دختر جوانی داشت شیرینی می خرید ؛

لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید:

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۷:۲۷
م.ر م.س

گویند مرا چو زاد مادر

پستان به دهان گرفتن آموخت

شبها بر گاهواره من

بیدار نشست و خفتن آموخت

دستم بگرفت و پا به پا برد

تا شیوه راه رفتن آموخت

یک حرف و دو حرف بر زبانم

الفاظ نهاد و گفتن آموخت

لبخند نهاد بر لب من

بر غنچه گل شکفتن آموخت

پس هستی من ز هستی اوست

تا هستم و هست دارمش دوست

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۵ ، ۰۲:۱۷
م.ر م.س

در مناطق جنگلی و کوهستانی ، هنگامی که شغال فریاد می زند سگ نیز عوعو می کند ؛ می گویند : « در گذشته های دور  شغال همدم و نگهبان محیط زندگی افراد بود

لطفاً به ادامۀ مطلب رجوع کنید.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۵ ، ۱۴:۵۲
م.ر م.س