قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

۶۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۶ ثبت شده است


اسفند بی لبخند تو میل بهارم نیست

جز اشک تلخ و آه شب چیزی کنارم نیست


دل هر چه دارد می دهد تا بشنود از تو:

بابا .... دریغ این موهبت در اختیارم نیست


 تا همدم عطر  شریف مرقدت هستم

جز قاب لبخندت نشان از غمگسارم نیست


شیرینی و سرسبزی این عید زرد و سرد

جز دانه های تلخ چشم اشکبارم نیست


از لحظه های شاد فروردین گریزانم

هر چند از این زندگی حال فرارم نیست


بگذار آیینه بماند در غبار غم

وقتی نشانی از صفا در روزگارم نیست


این خانه ی خالی به یمن روح پاک تو

خالی ز لطف دایم پروردگارم نیست


یک آسمان مهتاب و مهر از مادرم دارم

تا بر سرم گسترده  جز اینم افتخارم نیست


#دکتر_عبدالرضا_مدرس_زاده


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۶ ، ۲۰:۵۵
م.ر م.س


♥♥♥تقدیم_به_مادران_پرکشیده❤️❤️❤️


بهار بی تو چه تلخ است و دل غمین مادر

مرا چه بهره از این فیض فرودین مادر


بهار آمد و روز تو هم ز راه رسید

منم که بی توام امروز غم نشین مادر


تویی که معجزه خنده و محبت را

سپرده بود به تو رب العالمین مادر


چقدر آینه بودی که هر چه سنگ زدند

نداشتی گره درد بر جبین مادر


صدای گرم‌و پر از مهربانی ات اکنون

میان جان‌و دلم هست پر طنین مادر


خدا مقام تو را برتر از ملایک داد

فرشته کی شود از عشق این چنین مادر


تمام خاطره هایت مرا نگه می داشت

دریغ کشته مرا روز آخرین مادر


به یاد عطرفشانیّ در نماز شبت

نشسته ام سر سجاده یقین مادر


برای هدیه ی در  روز مادر آوردم

گل دعا ز گلستان یا و سین مادر



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۶ ، ۱۹:۵۹
م.ر م.س


 ارغوان ریخته بر دکه خضراء چمن

همچنانست که بر تختهٔ دیبا دینار


این هنوز اول آزار جهان‌افروزست

باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار


شاخه ها دختر دوشیزهٔ باغ‌اند هنوز

باش تا حامله گردند به الوان ثمار


عقل حیران شود از خوشهٔ زرین عنب

فهم عاجز شود از حقهٔ یاقوت انار


بندهای رطب از نخل فرو آویزند

نخلبندان قضا و قدر شیرین کار


تا نه تاریک بود سایهٔ انبوه درخت

زیر هر برگ چراغی بنهند از گلنار


سیب را هر طرفی داده طبیعت رنگی

هم بر آن گونه که گلگونه کند روی نگار


شکل امرود تو گویی که ز شیرینی و لطف

کوزه‌ای چند نباتست معلق بر بار


هیچ در به نتوان گفت چو گفتی که به است

به از این فضل و کمالش نتوان کرد اظهار


حشو انجیر چو حلواگر استاد که او

حب خشخاش کند در عسل شهد به کار


آب در پای ترنج و به و بادام روان

همچو در زیر درختان بهشتی انهار


گو نظر باز کن و خلقت نارنج ببین

ای که باور نکنی فی‌الشجرالاخضر نار


#سعدی

..........


بامدادی که تفاوت نکند لیل و نهار

خوش بود دامن صحرا و تماشای بهار


صوفی از صومعه گو خیمه بزن بر گلزار

که نه وقتست که در خانه بخفتی بیکار


بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق

نه کم از بلبل مستی تو بنال ای هشیار


آفرینش همه تنبیه خداوند دلست

دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار


این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود

هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار


کوه و دریا و درختان همه در تسبیح‌اند

نه همه مستمعی فهم کنند این اسرار


خبرت هست که مرغان سحر می‌گویند

آخر ای خفته سر از خواب جهالت بردار


هر که امروز نبیند اثر قدرت او

غالب آنست که فرداش نبیند دیدار


تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش

حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار


که تواند که دهد میوهٔ الوان از چوب؟

یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار


وقت آنست که داماد گل از حجلهٔ غیب

به در آید که درختان همه کردند نثار


آدمی‌زاده اگر در طرب آید نه عجب

سرو در باغ به رقص آمده و بید و چنار


باش تا غنچهٔ سیراب دهن باز کند

بامدادان چو سر نافهٔ آهوی تتار


مژدگانی که گل از غنچه برون می‌آید

صد هزار اَقچه بریزند درختان بهار


باد گیسوی درختان چمن شانه کند

بوی نسرین و قرنفل بدمد در اقطار


ژاله بر لاله فرود آمده نزدیک سحر

راست چون عارض گلبوی عرق کردهٔ یار


باد بوی سمن آورد و گل و نرگس و بید

در دکان به چه رونق بگشاید عطار؟


خیری و خطمی و نیلوفر و بستان افروز

نقشهایی که درو خیره بماند ابصار . . . 


سعدی

..........


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۶ ، ۱۸:۵۱
م.ر م.س


رودکی:

آمد بهار خرّم بارنگ و بوی طیب

باصدهزار زینت و آرایش عجیب


سعدی:

خیز و غنیمت شمار جنبش باد بهار

ناله ی موزون مرغ،بوی خوش لاله زار


مولوی:

ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی

چیزی بیار مانی ،از یار ما چه دیدی


فرخی سیستانی:

ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید

کلید باغ مارا ده که فردامان به کار آید


حافظ:

بهار و گل ،طرب انگیز گشت و توبه شکن

به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن


رهی معیری:

بهار می گذرد خیز و دست دلبر گیر

به پای لاله و گل،دور عشرت از سر گیر


فریدون مشیری:

هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب


غمام همدانی:

زکوه و دشت نسیم بهار می آید

شمیم زندگی از هر کنار می آید


میرزا صادق شیرازی:

خرّم بهار و روز هوا و هوس رسید

فصل گل است و باده،اگر دست کس رسید!


                         🌹🌹🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۵۶
م.ر م.س

با تو لبخندم به  رنگ یاس هاست

عشق تو زیباترین احساس هاست

 

یاد تو چون عطر تند رازقیست

با تو  ماندن معنی  دلدادگیست


یاد تو در گوشه ی قلبم نشست

شیشه ی اندوه دلتنگی شکست


دست هایت  را  ز دستانم  مگیر

این منم در محبس عشقت اسیر


یاد  تو  آرامش  و  تسکین  من

چشم هایت حسرت شیرین من


بی  تو  باید  از  جهان  دلسرد  بود

یا که همچون شاعری غمگین سرود


شانه هایت کوهی از تاب و توان

نازنین  با  قلب  تب  دارم  بمان ..

..........

سکوت می‌کنم و عشق‌، در دلم جاری ست

که این شگفت‌ترین نوع خویشتن‌داری است


حسین_منزوی

..........

«شمسم» شدی و «مولوی» ام کردی و رفتی !

با چند غزل «منزوی» ام کردی و رفتی !


ناگاه به هم ریخت فعول و فعلاتم !

من مُشتعِلٌ مشتعلٌ مشتَعَلاتم !


سوگند به خالت که نه « هندی» نه «عراقی» است

مستی سیه م چشم سیاه تو چو ساقی است !


هیچ آیینه در حسن تو تاثیر ندارد

یک بیت نیازی به دو تفسیر ندارد !


پا پرسه زد و ساقه ی باریکترم کرد

هر سو که دویدم به تو نزدیکترم کرد !


یاری کن از این خاک به پرواز در آیم

چون چلچله ای پاک به پرواز درآیم !

.

.


غلامرضا طریقی

..........

تا به کی باید رفت؟!

از دیاری به دیار دیگر


نتوانم ، نتوانم جستن

هر زمان عشقی و یاری دیگر


کاش ما آن دو پرستو بودیم

که همه عمر سفر می‌کردیم


از بهاری  ...  به بهاری دیگر !


 

فروغ_فرخزاد

..........

آسمان

    بالای خانه

    بادها را تکرار می‌کند

    باغچه از بهاری دیگر آبستن است

    و زنبورِ کوچک

    گُلِ هر ساله را

    در موسمی که باید

    دیدار می‌کند.


   

     #احمد_شاملو

..........

روزی ما دوباره

    کبوترهایمان را

 پرواز خواهیم داد 


و مهربانی 


دست زیبایی را 

       خواهد گرفت 

        و من آن روز را

         انتظار می کشم 

      حتی روزی که نباشم ...



#احمد_شاملو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۱۰
م.ر م.س

با عرض پوزش از عصبانیت شاعر:


ﺗﻮ ﻏﻠﻂ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺒﺮﯼ

ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺑﺒﺮﯼ

ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭ ﻣﻦ ِ ﻋﺎﺷﻖ، ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ

ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻏﻮﺍ ﺑﺒﺮﯼ

ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺍﺩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮐﻪ ﮐﻨﯽ ﻣﺠﻨﻮﻧﻢ؟

ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ مثلا ﺷﻬﺮﺕ ﻟﯿﻼ ﺑﺒﺮﯼ؟

ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍصلا ﭼﻪ ﮐﻪ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﻭ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ؟

ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﺷﺐ ﯾﻠﺪﺍ ﺑﺒﺮﯼ؟

ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﻡ ﭘﯿﮏ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺎﺩﺕ!

ﺁﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﯼ!

ﮐﺒﮏ ﮐﻮﻫﯽ ﺧﺮﺍﻣﺎﻥ، ﺳﺮ ﺟﺎﯾﺖ ﺑﺘﻤﺮﮒ!

ﻫﯽ ﻧﺨﻮﺍﻩ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺻﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﺒﺮﯼ،

ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ِ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ می آﯾﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ!

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﻠﮏ ﻧﺒﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎ ﺑﺒﺮﯼ!

ﻟﻌﻨﺘﯽ، ﻋﻤﺮ ﻣﮕﺮ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺁﻭﺭﺩﻡ؟

ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺒﺮﯼ؟

ﺍﯾﻦ  ﻏﺰﻝ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ، ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮔﻢ ﺷﻮ!

ﺑﻪ ﺩﺭﮎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺒﺮﯼ ﯾﺎ ﺑﺒﺮی.

  

شهراد میدری

..........

محمود گل محمدی:

سایه ات سنگین شده ای عشق،بی ما بهتری؟!

در نبودِ لیلی ِ مجنون و تنها بهتری؟!


گرچه دیروزت تلف شد با من بی ادعا...

با رقیب مدعی،امروز و فردا بهتری؟!


گرمی آغوش من عادت شد و رفتی عزیز...

با همین معشوقه ی مغرور و سرما بهتری؟!


گفته بودی در دلت ترس است از دریای عشق...

با همین یک قطره از آن حجم دریا بهتری؟!


لعنتی در شعرهای من تو بودی، بعدِ من...

بی غزل هایم وَ بی احساسم آیا بهتری؟!


عشق پاکم را که میگفتی دروغی بیش نیست...

با خیانت،با حقیقت های دنیا بهتری؟!


خواب هایم هم تورا کم دارد ای جان!راستی...

سایه ات سنگین شده چندیست،بی ما بهتری؟🌸🌹🌸🌹🌸🌹

.........

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۵۰
م.ر م.س

پژوهکی(پژوهشی کوچک)  از#گروه زبان پارسی ایرانیان👇👇👇👇👇👇


در مورد انتساب غزل ( ایّام شمایید) ; از #پیرایه_یغمایی، به مولانا که در فضای تلگرامی میچرخد.

نویسنده :  ساعت ٤:۱۱ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ٤ فروردین ،۱۳٩٤

 

پیرایه یغمایی در مورد غزلش « ایام شمایید!» در فیس بوک خود چنین نوشته است (مربوط به نوروز 94):


با درودها و شادباش های فروردینی:

به مناسبت نوروز ،غزلی به نام «ایآم شمایید» پیشکش شما عزیزان کردم که بعد از چند ساعتی، هم خودم دریافتم و هم دوستان خبر دادند که بعضی ها آن را به مولانا جلال الدین منسوب کرده اند. این موضوع هم باعث خنده بود و هم حیرت / چرا که دیدم آنها مولانای بزرگ را همانقدر می شناسند و همانفدر با او مهربان هستند که پیرایه یغمایی کوچک را !/ و دریافتم که آنها حتا یک غزل که نه - بلکه یک بیت هم از این شاعر بزرگ نخوانده اند و اگر خوانده بودند هرگز این اشتباه آشکار را نمی کردند/ و راستی ... بر ما مردم سرزمین حافظ و سعدی و مولانا و خیام و شعر و ادب و گل و بلبل ،چه رفته است که اینهمه بدون تفکر و تأمل شده ایم؟/ اینک دوباره غزل را می گذارم تا عزیزانی که به این موضوع برخورد می کنند ماجرا را دانسته باشند:


نوروز بمانید که ایّام شمایید

آغاز شمایید و سرانجام شمایید


آن صبح نخستین بهاری که به شادی،

می آورد از چلچله پیغام، شمایید


آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار

آن گنبد گردننده ی آرام شمایید


خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،

خورشید شما ، عشق شما ، بام شمایید


نوروز کهنسال کجا غیر شما بود ؟

اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید


عشق از نفس گرم شما تازه کند جان

افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید


هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،

هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید


امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست

در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید


گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است ،

در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید


ایّام به دیدار شمایند مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید

               پیرایه یغمایی

[و اگر در سایت معروف #گنجور هم جستجو کنید غزلی با این عنوان به نام #مولانا  نمی یابید .]

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۴۳
م.ر م.س

میچسبد در این بهار

کنارِ این شکوفه ها

کنارِ باران های بی قرار و ناگهانی اش

یک فنجان چای "بهار نارنج"

که کنارش آدمی از جنس عطرِ اردیبهشت نشسته باشد...

👤 سحر رستگار

...........

💐🌹🌹🌹


شادی هایت را بر صورت من بریز؛


فروردین من!


و اضافه هایش را پست کن

برای کسی که بهاری ندارد...


شادا بهار

که دست مرا گرفته 

نمی دانم به کجا می برد

شادا من

که دست بهار را گرفته 

به خانه خود می برم....

شمس لنگرودی

..........

عشق یکسان ناز درویش و توانگر مے کشد ...!

این ترازو ,سنگ و گوهر را برابر مے کشد

#صائب_تبریزے

.........

هوا دلتنگ و بارانی، صدای گریه می آید

شده دریا چه توفانی، صدای گریه می آید

دل هر خانه ای آوار موجا موج طغیانگر

خراب از هرچه ویرانی صدای گریه می آید

پریشان مو پریهای جزیره "شروه" میخانند

در انبوه پریشانی صدای گریه می آید

غروب و رود رود مادر پیری لب ساحل

گلش رفته به مهمانی، صدای گریه می آید

شکسته مثل قایق ها دل جاشوی سرگردان

به لنگرگاه توفانی صدای گریه می آید

چه باید کرد با این درد، با این هق هق "برگرد"

کمی آن سوی حیرانی صدای گریه می آید

بهاری نیست، یاری نیست، شوق سبزه زاری نیست

در اندوهی زمستانی صدای گریه می آید

"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل"

دو خط "حافظ" که میخانی صدای گریه می آید

سرودم گریه و گریه نیامد بند با شعرم

هنوز از بیت پایانی صدای گریه می آید

 #شهراد_میدری

..........

💚ساعت ها را جلو میبرند!!

امّا ما هنوز در گذشته ی خود غرقیم!!

 من هنوز که هنوز است، 

 همین الان

اعتراف میکنم که 

تورا دوبار دوست دارم

هم به وقتِ جدید

هم به وقتِ قدیم!

..........

تو را دارم ای گل، جهان با من است

    تو تا با منی، جـانِ جـان با من است

    چــو می‌تــابد از دور پیشـــانی‌ات

    کـران تا کـران آسمــان با من است

    چو خنـدان به سوی من آیی به مهـر

    بهـاری پُـــر از ارغـوان با من است 

    کنـار تو هر لحــظه گویم به خویش

    که خوشـبختی بی‌کـران با من است

    روانـــــم بیاسـاید از هــــر غمی

    چو بینم که مهـرت روان با من است

    چه غـــم دارم از تلـــــخی روزگار

    شکــر خنده آن دهـــان با من است

     #فریدون_مشیری


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۴۸
م.ر م.س

چقدر با تو قشنگ است عشق پنهانی

که مبتلای تو هستم ولی نمی دانی


بیا الهه ی عصیان ، گناه شیرینم

بیا و مفتخرم کن به نامسلمانی


بپیچ لای حریر تن ات غبارم را

مگر به موج نسیمی، مگر به طغیانی


کویرواره ی این ناتمام بی جان را

دوباره زنده کنی ، در خودت بمیرانی


اگرچه سایه نشینم ، هنوز منتظرم

بتابی و ورق عشق را بگردانی


امید ، چاره ی شبهای بی تو زیستن است

تو آرزوی محالم ! بگو که می مانی

.......

به کمال عجز گفتم : که به لب رسید جانم


به غرور و ناز گفتی : تو مگر هنوز هستی؟!

 فروغی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۴۳
م.ر م.س