قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات


رودکی:

آمد بهار خرّم بارنگ و بوی طیب

باصدهزار زینت و آرایش عجیب


سعدی:

خیز و غنیمت شمار جنبش باد بهار

ناله ی موزون مرغ،بوی خوش لاله زار


مولوی:

ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی

چیزی بیار مانی ،از یار ما چه دیدی


فرخی سیستانی:

ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید

کلید باغ مارا ده که فردامان به کار آید


حافظ:

بهار و گل ،طرب انگیز گشت و توبه شکن

به شادی رخ گل بیخ غم ز دل برکن


رهی معیری:

بهار می گذرد خیز و دست دلبر گیر

به پای لاله و گل،دور عشرت از سر گیر


فریدون مشیری:

هوا هوای بهار است و باده باده ی ناب

به خنده خنده بنوشیم جرعه جرعه شراب


غمام همدانی:

زکوه و دشت نسیم بهار می آید

شمیم زندگی از هر کنار می آید


میرزا صادق شیرازی:

خرّم بهار و روز هوا و هوس رسید

فصل گل است و باده،اگر دست کس رسید!


                         🌹🌹🌹

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۵۶
م.ر م.س

با تو لبخندم به  رنگ یاس هاست

عشق تو زیباترین احساس هاست

 

یاد تو چون عطر تند رازقیست

با تو  ماندن معنی  دلدادگیست


یاد تو در گوشه ی قلبم نشست

شیشه ی اندوه دلتنگی شکست


دست هایت  را  ز دستانم  مگیر

این منم در محبس عشقت اسیر


یاد  تو  آرامش  و  تسکین  من

چشم هایت حسرت شیرین من


بی  تو  باید  از  جهان  دلسرد  بود

یا که همچون شاعری غمگین سرود


شانه هایت کوهی از تاب و توان

نازنین  با  قلب  تب  دارم  بمان ..

..........

سکوت می‌کنم و عشق‌، در دلم جاری ست

که این شگفت‌ترین نوع خویشتن‌داری است


حسین_منزوی

..........

«شمسم» شدی و «مولوی» ام کردی و رفتی !

با چند غزل «منزوی» ام کردی و رفتی !


ناگاه به هم ریخت فعول و فعلاتم !

من مُشتعِلٌ مشتعلٌ مشتَعَلاتم !


سوگند به خالت که نه « هندی» نه «عراقی» است

مستی سیه م چشم سیاه تو چو ساقی است !


هیچ آیینه در حسن تو تاثیر ندارد

یک بیت نیازی به دو تفسیر ندارد !


پا پرسه زد و ساقه ی باریکترم کرد

هر سو که دویدم به تو نزدیکترم کرد !


یاری کن از این خاک به پرواز در آیم

چون چلچله ای پاک به پرواز درآیم !

.

.


غلامرضا طریقی

..........

تا به کی باید رفت؟!

از دیاری به دیار دیگر


نتوانم ، نتوانم جستن

هر زمان عشقی و یاری دیگر


کاش ما آن دو پرستو بودیم

که همه عمر سفر می‌کردیم


از بهاری  ...  به بهاری دیگر !


 

فروغ_فرخزاد

..........

آسمان

    بالای خانه

    بادها را تکرار می‌کند

    باغچه از بهاری دیگر آبستن است

    و زنبورِ کوچک

    گُلِ هر ساله را

    در موسمی که باید

    دیدار می‌کند.


   

     #احمد_شاملو

..........

روزی ما دوباره

    کبوترهایمان را

 پرواز خواهیم داد 


و مهربانی 


دست زیبایی را 

       خواهد گرفت 

        و من آن روز را

         انتظار می کشم 

      حتی روزی که نباشم ...



#احمد_شاملو

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۱۰
م.ر م.س

با عرض پوزش از عصبانیت شاعر:


ﺗﻮ ﻏﻠﻂ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺩﻝ ﺍﺯ ﻣﺎ ﺑﺒﺮﯼ

ﺳﺮ ﺧﻮﺩ ﺁﯾﻨﻪ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﺑﺒﺮﯼ

ﻣﺮﺩﻩ ﺷﻮﺭ ﻣﻦ ِ ﻋﺎﺷﻖ، ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ

ﮔﻮﺭ ﺑﺎﺑﺎﯼ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻏﻮﺍ ﺑﺒﺮﯼ

ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺍﺩ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮐﻪ ﮐﻨﯽ ﻣﺠﻨﻮﻧﻢ؟

ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﻘﯽ مثلا ﺷﻬﺮﺕ ﻟﯿﻼ ﺑﺒﺮﯼ؟

ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍصلا ﭼﻪ ﮐﻪ ﻣﻬﺘﺎﺑﯽ ﻭ ﻣﻮﯼ ﺗﻮ ﺑﻠﻨﺪ؟

ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺎ ﺷﺐ ﯾﻠﺪﺍ ﺑﺒﺮﯼ؟

ﺑﺨﻮﺭﺩ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﻡ ﭘﯿﮏ ﺳﻼﻣﺖ ﺑﺎﺩﺕ!

ﺁﻩ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺷﺮﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎﻻ ﺑﺒﺮﯼ!

ﮐﺒﮏ ﮐﻮﻫﯽ ﺧﺮﺍﻣﺎﻥ، ﺳﺮ ﺟﺎﯾﺖ ﺑﺘﻤﺮﮒ!

ﻫﯽ ﻧﺨﻮﺍﻩ ﺍﯾﻨﻬﻤﻪ ﺻﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﺮﺍ ﺑﺒﺮﯼ،

ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭ ِ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ می آﯾﯽ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ!

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﭘﻠﮏ ﻧﺒﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎ ﺑﺒﺮﯼ!

ﻟﻌﻨﺘﯽ، ﻋﻤﺮ ﻣﮕﺮ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﺁﻭﺭﺩﻡ؟

ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺒﺮﯼ؟

ﺍﯾﻦ  ﻏﺰﻝ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ، ﻭﺭﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮔﻢ ﺷﻮ!

ﺑﻪ ﺩﺭﮎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﺒﺮﯼ ﯾﺎ ﺑﺒﺮی.

  

شهراد میدری

..........

محمود گل محمدی:

سایه ات سنگین شده ای عشق،بی ما بهتری؟!

در نبودِ لیلی ِ مجنون و تنها بهتری؟!


گرچه دیروزت تلف شد با من بی ادعا...

با رقیب مدعی،امروز و فردا بهتری؟!


گرمی آغوش من عادت شد و رفتی عزیز...

با همین معشوقه ی مغرور و سرما بهتری؟!


گفته بودی در دلت ترس است از دریای عشق...

با همین یک قطره از آن حجم دریا بهتری؟!


لعنتی در شعرهای من تو بودی، بعدِ من...

بی غزل هایم وَ بی احساسم آیا بهتری؟!


عشق پاکم را که میگفتی دروغی بیش نیست...

با خیانت،با حقیقت های دنیا بهتری؟!


خواب هایم هم تورا کم دارد ای جان!راستی...

سایه ات سنگین شده چندیست،بی ما بهتری؟🌸🌹🌸🌹🌸🌹

.........

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۵۰
م.ر م.س

پژوهکی(پژوهشی کوچک)  از#گروه زبان پارسی ایرانیان👇👇👇👇👇👇


در مورد انتساب غزل ( ایّام شمایید) ; از #پیرایه_یغمایی، به مولانا که در فضای تلگرامی میچرخد.

نویسنده :  ساعت ٤:۱۱ ‎ق.ظ روز سه‌شنبه ٤ فروردین ،۱۳٩٤

 

پیرایه یغمایی در مورد غزلش « ایام شمایید!» در فیس بوک خود چنین نوشته است (مربوط به نوروز 94):


با درودها و شادباش های فروردینی:

به مناسبت نوروز ،غزلی به نام «ایآم شمایید» پیشکش شما عزیزان کردم که بعد از چند ساعتی، هم خودم دریافتم و هم دوستان خبر دادند که بعضی ها آن را به مولانا جلال الدین منسوب کرده اند. این موضوع هم باعث خنده بود و هم حیرت / چرا که دیدم آنها مولانای بزرگ را همانقدر می شناسند و همانفدر با او مهربان هستند که پیرایه یغمایی کوچک را !/ و دریافتم که آنها حتا یک غزل که نه - بلکه یک بیت هم از این شاعر بزرگ نخوانده اند و اگر خوانده بودند هرگز این اشتباه آشکار را نمی کردند/ و راستی ... بر ما مردم سرزمین حافظ و سعدی و مولانا و خیام و شعر و ادب و گل و بلبل ،چه رفته است که اینهمه بدون تفکر و تأمل شده ایم؟/ اینک دوباره غزل را می گذارم تا عزیزانی که به این موضوع برخورد می کنند ماجرا را دانسته باشند:


نوروز بمانید که ایّام شمایید

آغاز شمایید و سرانجام شمایید


آن صبح نخستین بهاری که به شادی،

می آورد از چلچله پیغام، شمایید


آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار

آن گنبد گردننده ی آرام شمایید


خورشید گر از بام فلک عشق فشاند،

خورشید شما ، عشق شما ، بام شمایید


نوروز کهنسال کجا غیر شما بود ؟

اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید


عشق از نفس گرم شما تازه کند جان

افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید


هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق،

هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید


امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست

در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید


گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است ،

در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید


ایّام به دیدار شمایند مبارک

نوروز بمانید که ایّام شمایید

               پیرایه یغمایی

[و اگر در سایت معروف #گنجور هم جستجو کنید غزلی با این عنوان به نام #مولانا  نمی یابید .]

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۶ ، ۱۳:۴۳
م.ر م.س

میچسبد در این بهار

کنارِ این شکوفه ها

کنارِ باران های بی قرار و ناگهانی اش

یک فنجان چای "بهار نارنج"

که کنارش آدمی از جنس عطرِ اردیبهشت نشسته باشد...

👤 سحر رستگار

...........

💐🌹🌹🌹


شادی هایت را بر صورت من بریز؛


فروردین من!


و اضافه هایش را پست کن

برای کسی که بهاری ندارد...


شادا بهار

که دست مرا گرفته 

نمی دانم به کجا می برد

شادا من

که دست بهار را گرفته 

به خانه خود می برم....

شمس لنگرودی

..........

عشق یکسان ناز درویش و توانگر مے کشد ...!

این ترازو ,سنگ و گوهر را برابر مے کشد

#صائب_تبریزے

.........

هوا دلتنگ و بارانی، صدای گریه می آید

شده دریا چه توفانی، صدای گریه می آید

دل هر خانه ای آوار موجا موج طغیانگر

خراب از هرچه ویرانی صدای گریه می آید

پریشان مو پریهای جزیره "شروه" میخانند

در انبوه پریشانی صدای گریه می آید

غروب و رود رود مادر پیری لب ساحل

گلش رفته به مهمانی، صدای گریه می آید

شکسته مثل قایق ها دل جاشوی سرگردان

به لنگرگاه توفانی صدای گریه می آید

چه باید کرد با این درد، با این هق هق "برگرد"

کمی آن سوی حیرانی صدای گریه می آید

بهاری نیست، یاری نیست، شوق سبزه زاری نیست

در اندوهی زمستانی صدای گریه می آید

"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل"

دو خط "حافظ" که میخانی صدای گریه می آید

سرودم گریه و گریه نیامد بند با شعرم

هنوز از بیت پایانی صدای گریه می آید

 #شهراد_میدری

..........

💚ساعت ها را جلو میبرند!!

امّا ما هنوز در گذشته ی خود غرقیم!!

 من هنوز که هنوز است، 

 همین الان

اعتراف میکنم که 

تورا دوبار دوست دارم

هم به وقتِ جدید

هم به وقتِ قدیم!

..........

تو را دارم ای گل، جهان با من است

    تو تا با منی، جـانِ جـان با من است

    چــو می‌تــابد از دور پیشـــانی‌ات

    کـران تا کـران آسمــان با من است

    چو خنـدان به سوی من آیی به مهـر

    بهـاری پُـــر از ارغـوان با من است 

    کنـار تو هر لحــظه گویم به خویش

    که خوشـبختی بی‌کـران با من است

    روانـــــم بیاسـاید از هــــر غمی

    چو بینم که مهـرت روان با من است

    چه غـــم دارم از تلـــــخی روزگار

    شکــر خنده آن دهـــان با من است

     #فریدون_مشیری


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۶ ، ۲۳:۴۸
م.ر م.س

چقدر با تو قشنگ است عشق پنهانی

که مبتلای تو هستم ولی نمی دانی


بیا الهه ی عصیان ، گناه شیرینم

بیا و مفتخرم کن به نامسلمانی


بپیچ لای حریر تن ات غبارم را

مگر به موج نسیمی، مگر به طغیانی


کویرواره ی این ناتمام بی جان را

دوباره زنده کنی ، در خودت بمیرانی


اگرچه سایه نشینم ، هنوز منتظرم

بتابی و ورق عشق را بگردانی


امید ، چاره ی شبهای بی تو زیستن است

تو آرزوی محالم ! بگو که می مانی

.......

به کمال عجز گفتم : که به لب رسید جانم


به غرور و ناز گفتی : تو مگر هنوز هستی؟!

 فروغی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ فروردين ۹۶ ، ۱۷:۴۳
م.ر م.س

تو با قلب ویرانه ی من چه کردی

ببین عشق دیوانه ی من چه کردی


در ابریشم عادت آسوده بودم

تو با بالِ پروانه ی من چه کردی


ننوشیده از جام چشم تو مستم

خمار است میخانه ی من، چه کردی؟


مگر لایق تکیه دادن نبودم

تو با حسرتِ شانه ی من چه کردی؟


مرا خسته کردی و خود خسته رفتی

سفر کرده با خانه ی من چه کردی؟


جهان من از گریه است خیسِ باران

تو با سَقف کاشانه ی من چه کردی؟ 

ّ...........

عاشق نباشه آدم حتی خدا غریبه‌س 

از لحظه‌های حوا، هوا می‌مونه و بس  


نترس اگردل تو از خواب کهنه پاشه 

شاید خدا قصه‌تو از نو نوشته باشه

...........

در من کوچه ای است

که با تو در آن نگشته ام

سفری است

که با تو هنوز نرفته ام

روزها و شب هایی است

که با تو به سر نکرده ام

و عاشقانه هایی که با تو هنوز نگفته ام

..........

کاش بیدارم کنی تا خواب شیرینت شوم

دردهایت را بگو بگذار تسکینت شوم


عمر دست اوست اما جان تو جان من است 

با تو پیمانی که بستم ذوق پنهان من است

.........


از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست

دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست ؟...


با حس ویرانی بیا ... تا بشکند دیوار من

چیزی نگفتن بهتر است ، تکرار طوطی وار من


 بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود 

حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود


با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست

در انتهای موعظه ... دیگر مجال درس نیست


 کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود

چیزی شبیه معجزه ... با عشق ممکن می شود

 .......

Davoudi Negar:

به سوگ من نشسته ای، ولی نمرده ام هنوز

بدان دیار گمشده، تو را نبرده ام هنوز


اگر نبود ترس تو، ازین مسیر بی بلد

خراب تن نمی شدی، چه از ازل چه تا ابد


بخواب من نیامدی، که بی اراده بگذری

تو را نمی دهم به تو، به هر کجا که می روی


تو اتفاق ساده ای، برای خود نبوده ای

تو آخر این دل مرا، به دست خود ربوده ای


سپرده ام به چشم تو، تمام آنچه دیده ام

هنوز هم نگفته ای، ولی بدان شنیده ام




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۲۴
م.ر م.س

رقص کنان با دف و سنتور و سه تار آمده ای

مست و خرامانی و از باغِ انار آمده ای


سیب لب و سُنبله مو، ساقه طلا سرکه سبو

سبزه قدم از همه سو، سویِ قرار آمده ای


تنگِ عسل پیرهنت، ماهیِ قرمز دهنت

رودی و با موجِ تنت باز کنار آمده ای


شانه به گیسو زده و سُرمه یِ آهو زده و

ماه به یکسو زده و رویِ مدار آمده ای


خرمنِ ابریشمِ تر، ریخته تا قوسِ کمر

فرشِ غزلبافی و در نقش و نگار آمده ای


جانِ دلم راست بگو، هرچه دلت خاست بگو

بی کم و بی کاست بگو، سهمِ که بار آمده ای؟


پیچکِ هر نرده ای و پنجره وا کرده ای و

رقصِ گُلِ پرده ای و چلچله وار آمده ای


سبزه به زنبیلی و بس، وِلوِله در ایلی و بس

ساعتِ تحویلی و بس، لحظه شمار آمده ای


دفترِ من باز شده، غرقِ گُلِ ناز شده

سالِ نو آغاز شده بس که بهار آمده ای

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۱۴
م.ر م.س


واژه واژه درد می بارد به رویِ دفترم

حال من از بد گذشته از همیشه بدترم


هی شما گفتی که بهترمیشود احوال من

خسته ام  از  زندگی  و  زخمهای پیکرم


دست در دست رقیبِ نانجیبم داده ای

باز هم تکرار آن پشت و حریفِ خنجرم


در کنارش دیده ام لبخند  نازی میزنی

غافل از آهِ  منیِ و این دو چشمان تَرم


آسمان  در  باورم  پیوند  دارد با زمین

آتشی  افکنده ای در سینه و بال و پرم


سوختم,  پرپر زدم, بیهوده جان را باختم

بعد از این راحت نمیخوابم درون بسترم


بازهم با چَشمِ زیبایت به دل زخمی بزن

من  تمام  زخمهایت  را  به جانم میخرم...


#امیر_اخوان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۰۹
م.ر م.س

از مهربان بودن دلم دیگر پشیمان است

زخمی شدم دور و برم صدها نمکدان است


دیروز می گفتم "محبت" قند یزد، اما

امروز می گویم که نه! چاقوی زنجان است...


چاقوکش و جراح می دانند یک چاقو

گاهی بلای جان و گاهی منجی جان است!


با هر ضعیفی مهربان بودم ولی افسوس

دیدم سلام بره هم با گرگ یکسان است!


اصلا چرا باید نترسم از ضعیفان؟ هان؟

وقتی لب کاغد شبیه تیغ بران است!


فهمیدم اما دیرفهمیدم که "نادان" را

از هرطرف هم که بخوانی باز "نادان" است


#محسن_کاویانی

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۰۵
م.ر م.س

*روی تخته یک معلم این نوشت*

هر کسی آرد کمی خاک بهشت


*میدهم من نمره بیستی به آن*

این بود آن نمره وقت امتحان


*دانش‌آموزی ازآن جمعی که بود*

با خودش خاک کمی آورده بود


*پس معلم گفت این گفتار را*

از کجا آورده‌ای این خاک را


*گفت خاک زیر پای مادرم*

چون بهشت است زیر پای مادرم


*آن معلم ازشعف آخر گریست*

نمره این دانش‌آموز داد بیست


🌹🌹 میلاد ام ابیهاحضرت فاطمه(س)وروزمادر و روز زن مبارک🌺🌺🌺💐💐💐

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۰۰
م.ر م.س

⚜⚜♥️♥️⚜⚜                                                                                            ⚜


   تاج از فرق فلک برداشتن


                جاودان آن تاج بر سر داشتن


   در بهشت آرزو ره یافتن


                هر نفس شهدی به ساغر داشتن


   روز در انواع نعمت ها و ناز


                شب بتی چون ماه در بر داشتن


   صبح از بام جهان چون آفتاب


                 روی گیتی را منور داشتن


    شامگه چون ماه رویا آفرین


                   ناز بر افلاک و اختر داشتن 


   چون صبا در مزرع سبز فلک


                      بال در بال کبوتر داشتن


   حشمت و جاه سلیمان یافتن


                      شوکت و فر سکندر داشتن


   تا ابد در اوج قدرت زیستن


                      ملک هستی را مسخر داشتن


    بر تو ارزانی که ما را خوشتر است::: 


   لذت...

        یک لحظه...


                   ♡♡♡  مادر  ♡♡♡


                           داشتن...


     


        #فریدون_مشیری

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۵۹
م.ر م.س