عاشقانه 86
.
چشمانت را از یاد برده ام
با خاطرات مبهمم از تو
چنان آمیخته ام
که گلی با عطرش !
می زیم
با دردی چونان زخم !
اگر بر من دست کشی
بی شک آسیبی ترمیم ناپذیر خواهیم زد !
نوازشهایت مرا در بر می گیرد
چونان چون پیچکهای بالارونده بر دیوارهای افسردگی !
من عشقت را فراموش کرده ام
اما هنوز
پشت هر پنجره ای
چون تصویری گذرا
می بینمت !
به خاطر تو
عطر سنگین تابستان
عذابم می دهد !
به خاطر تو
دیگر بار
به جستجوی آرزوهای خفته بر می آیم
........
🔻
چه کردهای!
که از پشت فرسنگها
و سالها فاصله
بی آنکه ببینمت
بی آنکه لمست کنم
بی آنکه هرگز بوسیده باشمت
از آنِ تو شدم
متعهدترین لااُبالی دنیا ...
احساس میکنم بکارت ذهنم
درحال ترمیم است
به کارَت میآیم ...؟!
افشین_یداللهی
........
رفتٖم امـا دل مـن مانـده بـرِ دوست هنوز
میبَرم جسمی و دل در گرو اوست هنوز!
سیمین_بهبهانی
.........
گوشِ نازِ تو گران است و گر نه سَرِ زُلف
مــو به مــو حــالِ پریشانِ مــرا می گوید
اگر اقبــال کنی حــالِ منِ سوخــته را
خط جدا خال جدا زُلف جدا می گوید
صائب_تبریزی
.........
محمدابراهیم پژوهش(صابر):
مفتون ومحو دلبری هستم عزیزم
مردی زجنس دیگری هستم عزیزم
بسیار زیبا شعر میگوید دوچشمت
مبهوت این عشوه گری هستم عزیزم
با عشوه هایت دل زمن بردی ودانی
مشتاق رقص آذری هستم عزیزم
چه بیتهای دلنشین دارد نگاهت
زین ذوق زیبا من بری هستم عزیزم
بانو بیا تا داستان دل بگویم
من قصه گوی محشری هستم عزیزم
ازتو اشاره تا بریزم خون خود را
آماده ی فرمانبری هستم عزیزم
لطفا مگیراز گونه هایم گاز سفتی
من میوه اما نوبری هستم عزیزم
صابر فدای خنده های دلنشین ات
دیدی که مرد بهتری هستم عزیزم؟
........
🌹🍀🌺🌾☘🌹
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بیتو گذشت
چه بود غیر خزانها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظههای بوالهوسی است
ستارهای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون مناند
چه باک زانهمه دشمن چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندیست
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
سیمین بهبهانی
🌹🍀🌺🌾☘🌹