قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

عاشقانه 57

جمعه, ۹ تیر ۱۳۹۶، ۱۲:۳۳ ب.ظ

خالق، مرا شاعر، تو را شعر آفریده

چشمت دوبیتی، لب غزل، مویت قصیده

دارد قشون آبی چشمت می‌آید

روسی برای پارسی لشگر کشیده

اول صدایت می‌کشد نازک‌دلان را

چون سوت موشک بین شهری جنگ دیده

کام یکی از عاشقانت را برآور

یک لب مکیده بهتر از صد لب گزیده

حق می‌دهد بر مکر و نیرنگ زلیخا

هر کس به عمرش قصه‌ی یوسف شنیده

یک روز می‌آیی تو هم مثل ثریا

در پیری یک شهریار قد خمیده


سیدعلی رکن الدین

.......

می آید آخر بی گمان روزی که می میرم

پس کی میآید آخر آن روزی که می میرم

من مرده ام، دیگر چه فرقی می کند ابری ست

یا آفتابی آسمان روزی که می میرم

از خاطراتم آنچه را خود بی خبر هستم

خواهم شنید از دیگران روزی که می میرم

هر کس که عمری برده بود از یاد نامم را

یادم می افتد ناگهان روزی که می میرم

معشوقه هایی که نخواهم داشت، می سازند

از شعرهایم داستان روزی که می میرم

هرکس که مرد انگار شعرش خواندنی تر شد

ازشعرهای من بخوان روزی که می میرم

با این حساب ای کاش باقیمانده ی عمرم

آغاز می شد از همان روزی که می میرم


محمد رفیعی

.......

من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف

تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد

حافظ

.......

.



تو همان نورۍ ڪہ از آغاز ، راهت روشن است


من همین تاریڪۍ محضم ، ڪہ محتاجم بہ نور


محمد_سلمانۍ

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۴/۰۹
م.ر م.س

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">