عاشقانه 53
عاشقم
اهل همین کوچه ی بن بست کناری ،
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی ،
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..
به کسی کینه نگیرید
دل بی کینه قشنگ است
به همه مهر بورزید
به خدا مهر قشنگ است
دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی
بوسه هم حس قشنگی است
بوسه بر دست پدر
بوسه بر گونه مادر
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشارید به آغوش عزیزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمی آغوش قشنگ است
نزنید سنگ به گنجشک
پر گنجشک قشنگ است
پر پروانه ببوسید
پر پروانه قشنگ است
نسترن را بشناسید
یاس را لمس کنید
به خدا لاله قشنگ است
همه جا مست بخندید
همه جا عشق بورزید
سینه با عشق قشنگ است
بشناسید خدا را
هر کجا یاد خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است..
**
خنجر حرف تو بر پهلوی باورها نشست
نوش دارویی
شرابی
شیونی
شعری به کارش می کنیم ...
دل که چرکین شد چه کارش,می کنیم؟!
**
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشق تو بسم بود
عشق تو بسم بود، که این شعلهٔ بیدار
روشنگر شبهای بلند قفسم بود
شفیعی_کدکنی
ّ.........
سینه سرخم که سینه ی سرخم
خانقاه هبوط فریاد است
جنگِ بین جنون و آرامش
در دلم اتفاق افتاده ست
سینه سرخم که سینه ی سرخم
از تو زخمی به پیکرش دارد
خنجری را که در دلم کردی
یک نفر نیست تا درش آرد
چکه چکه به روی کاغذ ریخت
خون عشقی که جاری است از من
آنقدر مرده ام درون خودم
مرگ حتی فراری است از من
حیف از من که در برابر تو
آدم صاف و ساده ایی بودم
چند وقتی برای تفریحت
سوژه ی فوق العاده ایی بودم
تا تو دستِ مرا رها کردی
سوخت شعری که در دهانم بود
ایستادم به پای دیدارت
خورد شد آنچه استخوانم بود
تا تو دستِ مرا رها کردی
تن فروشانه در خیابانم
از وفا داری ام به آغوشت
خسته ام،مثل سگ پشیمانم
جنگلی در بهار بودم که
هیزم و دودِ آه از من ماند
در مصاف ندیدنت ای عشق
کوه بودم که کاه از من ماند
برگ و بارِ غرورِ سرکش من
اَخته و بی ثمر به خاک افتاد
شاخسارِ وقارِ بی بَدَلَم
زیر دست تبر به خاک افتاد
شرح حال مرا مپرس از من
از درختان بی پناه بپرس
از زمستانِ غرقِ در بهمن
از تبرهای پا به ماه بپرس
سینه ایی را که صیقلش دادم
در دل کوچه_باغ ها له شد
زنبق نو شکفته بودم که
زیر سمّ الاغ ها له شد
بُر زدم تا حریف دیدارِ
آخرین دستِ خونِ من بشوی
گر چه بازنده ام،نمی خواهم
سدّ راه جنون من بشوی
عشق یعنی مسیر بی برگشت
شرح عین الیقین ازین بهتر؟
به جهنم مرا نمی خواهی
اسفل السافلین ازین بهتر؟
آه ای نابرادران غیور
پرده بر روی ماه اندازید
تا مبادا که زنده برگردم
مرده ام را به چاه اندازید
سینه سرخم در آتش فانوس
مرهمم گر که می توانی باش
در کویر محبت و لبخند
روی دیوار مهربانی باش
می توانی ببر مرا با خود
از میان جهان بی قانون
<تا دلِ باغ و نَهر ها سَلسال
دَوحَةُ سَجعُ طَیرِها موزون>
حسین_رمضانپور
........
در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
دانی که کیست زنده آن کو ز عشق زاید
گرمی شیر غران تیزی تیغ بران
نری جمله نران با عشق کند آید
در راه رهزنانند وین همرهان زنانند
پای نگارکرده این راه را نشاید
طبل غزا برآمد وز عشق لشکر آمد
کو رستم سرآمد تا دست برگشاید
رعدش بغرد از دل جانش ز ابر قالب
چون برق بجهد از تن یک لحظهای نپاید
هرگز چنین سری را تیغ اجل نبرد
کاین سر ز سربلندی بر ساق عرش ساید
هرگز چنین دلی را غصه فرونگیرد
غمهای عالم او را شادی دل فزاید
دریا پیش ترش رو او ابر نوبهارست
عالم بدوست شیرین قاصد ترش نماید
شیرش نخواهد آهو آهوی اوست یاهو
منکر در این چراخور بسیار ژاژ خاید
در عشق جوی ما را در ما بجوی او را
گاهی منش ستایم گاه او مرا ستاید
تا چون صدف ز دریا بگشاید او دهانی
دریای ما و من را چون قطره دررباید
**
امروز درین میکده ما مست شرابیم
از ما مطلب عقل که بىخویش و خرابیم
امروز نداریم به خود حکم و نه بر کس
زیرا که در ین سیل همه بردهٔ آبیم
مولانا
🌿💓🌿💓🌿💓
ّ...........
همت ای یاران که در دفع هوس رو می کنم
بر لب کوثر به داغ تشنگی خو می کنم
آب حیوانم ز دنبال آید از ظلمت برون
من بر او خندان به سوی تشنگی رو می کنم
**
عشق کو تا در بیابان جنون آرد مرا
تشنه سازد، بر لب دریای خون آرد مرا
در می طامات خوش لایعلقم، مطرب کجاست
تا به هوش از نغمه های ارغنون آرد مرا
در بهشتم کن خدایا تا نمانم شرمسار
تا که از شرم گنه دوزخ برون آرد مرا
می رود اندیشه ام در کعبه از دیر مغان
می برد باری نمی دانم که چون آرد مرا
گر بنالم عرفی از عقل و خرد معذور دار
من به این وادی نه خود آیم، جنون آرد مرا
عرفی شیرازی
.......
ای بساعاشق شدن امری محال است،ای رفیق
تا وفا داری خودش جای سوال است ... ای رفیق
آنقــدر مکـــــر و ریــــا از اشنایان دیده ام
درخیالاتم غزل همچون شغال است... ای رفیق
تا ثمـــر از باغ یکــرنگی ، فریب و حیلــه است
دل شکستن حرفه پاک وحلال است... ای رفیق
رز دگــر مستی نیارد . می نیارد سرخوشی
تیر بی مهری فقط سهم غزال است ...ای رفیق
این نصیحت بشنـــو از ، عابد، صفای دل فزون
عاقبت عاشق نما ، در انزوال است ... ای رفیق
قدر دل دلبـر شناسد قدر گوهــر جوهری
روسیاهی بعد سرما با زغال است ... ای رفیق
مهدی_عابد_ابراهیمی
.......
💮قیصر امین پور💮
خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیم!
راه رود جاری احساسمان را سد کنیم!!!
عشق، در هر حالتی خوب است؛
خوبِ خوبِ خوب
پس نباید با "اگر" یا "شاید" آن را بد کنیم!!!
دل به دریا میزنم من...
دل به دریا میزنی؟
تا توکّل بر هر آنچه پیش میآید کنیم!!!
جای حسرت خوردن و ماندن،
بیا راهی شویم,
پایمان را نذر راه و قسمتِ مقصد کنیم!!!
میتوانی، میتوانم، میشود؛
نه! شک نکن
باورم کن تا "نباید" را "فقط باید" کنیم!!!
زندگی جاریست؛
بسم الله... از آغاز راه...
نقطههای مشترک را میشود ممتد کنیم!!!
آخرش روزی بهار خندههامان میرسد!
پس بیا با عشق، فصل بغضمان را رد کنیم!!!