با شاعران -اشک
آزاد اصفهانی:
ای طفل اشک دربه در و خون جگر شوی
مارا کسی به غیر تو رسوا نمی کند
حافظ:
دیشب به سیل اشک ره خواب می زدم
نقشی به یاد روی تو بر آب می زدم
قاضی علایی:
ما زهر اهل دلی یک شمّه کار آموختیم
ناله از نی،گریه از ابر بهار آموختیم
جامی:
اشکی که تورا بر گل رخسار دویده
باران بهارست که بر لاله چکیده
رهی معیری:
تابد فروغ مهر ومه از قطره های اشک
باران صبحگاه ندارد صفای اشک
زرگر اصفهانی:
می نوشتم شرح هجرش گریه ام مهلت نداد
سیل اشک از سر گذشت و داستان شد طی در آب
مهدی سهیلی:
هزار شکر که گر غایبی ز دیده ی ما
غم فراق تو با اشک من هماغوش است
عشقی تهرانی:
آشکارا کرده اشک دیده ام عشق نهان
وه شدم افسانه آخر در میان مردمان
محمد صادق شریعت(نجوا):
هرکجا می شکفد لاله به گلزار چمن
دست پرورده ی اشکی است که من ریخته ام
علی صدارت (نسیم):
من تهیدست به بازار محبت نروم
که به دامان گهر اشک فراوان دارم
نواب صفا:
اشک را گفتم زچه می ریزی ای دیوانه؟گفت:
روزن امّیدی از این گوشه پیدا کرده ام
احمد نیکوهمت:
ماعاشقیم و قصّه ی عشّاق خوانده ایم
با اشک چشم ،آتش دل را نشانده ایم
موید ثابتی:
ارزان مگیر بر رخ ما قطره های اشک
کاین گوهر مراد زدریا گرفته ایم
🌹🌹🌹منبع کانال دانشرام