با شاعران . زندان
مسعود سعد سلمان:
نالم به دل چو نای من اندر حصار «نای»
پستی گرفت همّت من زین بلند جای
ملک الشعرا بهار:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
ابوالقاسم لاهوتی:
ترسم آزاد نسازد ز قفس صیّادم
آنقدر تا که ره باغ رود از یادم
عارف قزوینی:
به شب نشینی زندانیان برم حسرت
که نقل مجلسشان دانه های زنجیر است
ادیب الممالک فراهانی:
دلم به کنج قفس پایبند صیّاد است
به ناله ،حسرت مرغی خورم که آزاد است
پروین اعتصامی:
رفتی به چمن لیک قفس گشت نصیبت
غیر قفس ای مرغ گرفتار چه دیدی؟
افسر کرمانی:
هر آن مرغی که می بندند در گلزار بالش را
چه می دانند مرغانی که آزادند حالش را
حاجت شیرازی:
این محنتی که می کشم از تنگی قفس
کفران نعمتی است که در باغ کرده ام
عرفی شیرازی:
شادیم از رهایی مرغان هم قفس
شاید یکی به باغ رساند پیام ما
حالتی ترکمان:
دلم از سینه به تنگ است خدایا برهان
هر کجا در قفسی مرغ گرفتاری هست
فرّخی یزدی:
به حسرتی که چرا جای در قفس دارم
ز سوز درد کنم ناله تا نفس دارم
نوای اصفهانی:
خسته و خاموش در کنج قفس افتاده ام
آنقدر نالیده ام تا از نفس افتاده ام
🌹🌹🌹 منبع کانال دانشرام