عاشقانه 42
نازنینم رنجش از دیوانگی هایم خطاست
عشق را همواره با دیوانگی پیوند هاست
شاید اینها امتحان ماست با دستور عشق
ورنه هرگز رنجش معشوق را عاشق نخواست
چند می گویی که از من شکوه ها داری به دل ؟
لب که بگشایم مرا هم با تو چندان ماجراست
عشق را ای یار با معیار بی دردی مسنج
علت عاشق طبیب من ، ز علت ها جداست
با غبار راه معشوق است راز آفتاب
خاک پای دوست در چشمان عاشق توتیاست
جذبه از عشق است و با او بر نتابد هیچ کس
هر چه تو آهن دلی او بیشتر آهنرباست
خود در این خانه نمی خواند کسی خط خرد
تا در این شهریم آری شهریاری عشق راست
عشق اگر گوید به می سجاده رنگین کن ، بکن
تا در این شهریم ، آری شهریاری عشق راست
عشق یعنی زخمه ای از تیشه و سازی ز سنگ
کز طنینش تا همیشه بیستون غرق صداست
*
دلم هوای تو دارد،
هوای زمزمهات
*
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و مـاه را زِ بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود
گل شکفته ! خداحافظ، اگرچه لحظــه دیـــدارت
شروع وسوسهای در من، به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیـم آری، موازیــان به ناچاری
که هردو باورمان ز آغـاز، به یکدگــر نرسیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده، دوباره زنده نشد امّا
بهار در گل شیپـوری، مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم، شرنگ ریخت به کام من
فریبکــار دغلپیشه، بهانه اش نشنیـدن بود
چه سرنوشـت غمانگیزی، که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت، ولی به فکر پریدن بود
حسین منزوی
.........
مـا رنـد و خٖـرابـاتی و دیـوانـه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم
دوشینه شکستیم بیک توبه دو صد جام
امروز بیک جام دو صد توبه شکستیم
فرصت_شیرازی
........
فقط یک قلب است
که بیشتر از همه برایت می تپد
تو مرا گم نخواهی کرد...
در هر کجای این جهان که باشم
عشق من !
مرا گم نخواهی کرد.
من هم ترا گم نخواهم کرد!
درست است این همه چشم قهوه ای است
این همه مو شرابی
و این همه لب کندوی عسل
ولی هیچ کس
پروانه ای در جانش ندارد
پروانه ای که
هر شب
روی خواب انگشت هایم
شعر می شود ..
محمد_جنت_امانی
........
یار گرفتهام بسی چون تو ندیدهام کسی
شمع چنین نیامدست از در هیچ مجلسی
روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی
سعدی
........
از میان تمام چیزهایی که دیده ام؛
تنها تویی که میخواهم به دیدن اش ادامه دهم
از میان تمام چیزهایی که لمس کرده ام
تنها تویی که میخواهم به لمس کردنش ادامه دهم.
خنده ی نارنج طعمت را دوست دارم.
چه باید کنم ای عشق؟
هیچ خبرم نیست که رسم عاشقی چگونه بوده است
هیچ نمیدانم عشق های دیگر چه سان اند؟
من با نگاه کردن به تو
با عشق ورزیدن به تو زنده ام .
عاشق بودن، ذاتِ من است...
پابلو_نرودا
..........
تجربه ام را باور کن
عشق باید خودش بیاید.
ناگهان و بیصدا
آمدنش دست ما نیست
هیچکس آدرس عشق را ندارد..!
گابریل_گارسیامارکز
........
سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من
جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من
مولانا
.........
کوچه ی دل رابرایت آب و جارو کرده ام
تا بیایی و بتابی مهربان صبحت به خیر
*
امان از این اردیبهشت
که تمامِ قندهایِ نخرده را هم
در دلِ من آب می کند
که انگار اصلا عاشقم
که انگار تو اینجایی
و
من
بی خیالِ تمامِ این خستگی هایِ روزگارم
که انگار تو خبر از
شکوفه ها آورده ای
که انگار تو در گوشم صبحِ
یک روزِ اردیبهشتی
گفته ای :
بیدار شو جانم ..
اردیبهشت است
*
برای صبح
برای من
چیزی بگو
حرفی بیار
شاید کلمات
به طلوع بنشینند...
*
مخاطب جانم؟
الان که عاشقانه هایم را میخوانی حالت چطور است؟
آخر میدانی وقتهایی که من برای تو مینویسم
حالم اصلا خوب نیست
دختر دست و پا جلفتی ای در دلم رخت میشورد
سر میخورد احساساتم از دستش بیرون میریزد تمام رخت ها از دلم به صورتم میایند و اشک
میشوند
آدینه شد جانم
امروز صبح
باغچه
رنگ دیگری دارد!
نکند دیشب
باد تو را
باز هم گول زده باشد؟!!
مهتاب . ش
.........
it, you will be a great author.I will always bookmark your blog and will eventually come back later on. I want to encourage you to definitely continue
your great work, have a nice morning!