عاشقانه 22
عید آمد وگذشت،به حول غمت ولی
احوال حال ما متحول نشد ، نشد...
هاتف_حضرتی
.........
فصل نبودنها شبیه هیچ فصلی نیست
گاهی به باران میزنم، با من هوای توست
یک شب میان آرزوهایت گُمم کردی
هر شب میان خاطراتم ردپای توست
پویا_جمشیدی
.........
به نقطه ای نامعلوم که خیره می شوی،
تمام ستاره های آسمان
بر سرم شهاب می شوند!
بیا لحظه ای به طعم ِ شیر ِ مادرانمان بیندیشیم!
به سر براهی ِ سایه های همسایه!
به کوچ ِ کبوتر،
به فشفشه های خاموش،
به ونگ ونگ ِ نخست و بنگ بنگ ِ آخرین...
هر دو سوی ِ چوب ِ زندگی خیس ِ گریه است!
فرقی میان زادن ِ نوزاد و پاره کردن ِ پیله و رسیدن سیبها نیست!
کسی صدای پروانه ها را نمی شنود،
وقتی با سوزن ِ ته گرد
به صلیبشان می کشند!
کسی گریه درخت را
به وقت ِ چیدن ِ سیبهایش نمی بیند!
ولی یک روز،
یک روز ِ خدا
چشمها بیدار و گوشها شنوا می شوند،
هیچ دستی برای شکار پروانه ها تور نمی بافد،
سیبهای رسیده از درخت می افتند
و تو دیگر،
به آن نقطه تار ِ نامعلوم،
خیره نمی شوی!
یغما_گلرویی
........
عادت فرسودگی ست
ماندگی
آب راکد
مرداب
تغییر بده! بیندیش و جابه جا کن!
مگر هزار راه تو را به محل کارت نمی رساند!؟
خوب هر روز با اراده یکی از این راه ها را انتخاب کن.
کمی دور
کمی نزدیک
کمی سخت
کمی آسان...
بترس از عادت و یکنواختی که هرگز چیزی به اندازه عادت برای روح آدمی نفرت انگیز نبوده است.
نادر_ابراهیمی
........
جانا دلم ببردی و جانم بسوختی
گفتم بنالم از تو زبانم بسوختی
اول به وصل خویش بسی وعده دادیم
واخر چو شمع در غم آنم بسوختی
عطار
.........
جانا به غریبستان چندین بنماند کس
باز آی که در غربت قدر تو نداند کس
صد نامه فرستادم یک نامهٔ تو نامد
گویی خبر عاشق هرگز نرساند کس
انوری
.........
ما عاشقان مستیم ، سر را ز پا ندانیم
این نکتهها بگیرید ، بر مردمان هشیار
در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم
بر ما مگیر نکته ، ما را ز دست مگذار
شیخ_بهائی
.........
اگــر نــام مــرا بــا الــماس بنــویسنــد،
یــا ننــویسنــد، چــه تفــاوت؟
تــو مــرا بشنــاس!
تــو مــرا بخــوان!
تــو مــرا دریــاب!
نادر_ابراهیمی
.........
ای نو بهارِ آشنا، بر خیز و شوری کن به پا
ای نو بَرِ شیرین اَدا، بر خیز و شوری کن به پا
ای بهترین گفتارها، نیکوترین کردارها
شیرین ترین پندارها، بر خیز و شوری کن به پا
عالم سراسر خفته بین، در موجِ غم آشفته بین
حالِ دلم بشکسته بین، بر خیز و شوری کن به پا
سرها همه بر آستان، دستِ همه بر آسمان
آن چهره ات باشد نهان، بر خیز و شوری کن به پا
شب ها به اُمّیدت سَحَر، جان ها زِ عشقت در به در
دل ها همه بی پا و سر، بر خیز و شوری کن به پا
هر کاروان را منزلی، فارغ زِ هر آب و گِلی
محبوبِ جان ها و دلی، بر خیز و شوری کن به پا
ابروی تو محرابِ من، رویت گُلِ شادابِ من
هر غمزه ات مضرابِ من، بر خیز و شوری کن به پا
جان ها پریشان و خَجِل، دل مبتلای آب و گِل
عالم شده رسوای دل، بر خیز و شوری کن به پا
دنیا زِ تو شد با صفا، جان ها زِ تو گیرد وفا
ای نو بهارِ آشنا، بر خیز و شوری کن به پا.
زارعی
........
💠🌾
بگذار زمان روی زمین بند نباشد
حافظ پی اعطای سمرقند نباشد
بگذارکه ابلیس دراین معرکه یک بار
مطرود ز درگاه خداوند نباشد
بگذار گناه هوس آدم و حوّا
بر گردن آن سیب که چیدند نباشد
مجنون به بیابان زد و لیلا... ولی ای کاش
این قصه همان قصه که گفتند نباشد
ای کاش عذاب نرسیدن به نگاهت
آن وعده ی نادیده که دادند نباشد
یک بارتو درقصه ی پرپیچ و خم ما
آن کس که مسافر شد و دل کند نباشد
آشوب،همان حس غریبی ست که دارم
وقتی که به لب های تو لبخند نباشد
درتک تک رگهای تنم عشق تو جاریست
در تک تک رگهای تو هرچند نباشد
من می روم و هیچ مهم نیست که یک عمر...
زنجیر نگاه تو که پابند نباشد
وقتی که قرار است کنار تو نباشم
بگذار زمان روی زمین بند نباشد...
رویا_باقری
💠🌾
اما می خواهم به برخی چیزهای عمومی اشاره کنم، سبک سایت عالی است
مقالات واقعا عالی است. D. خوب کار، سلام