قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

سیزده بدر 96

يكشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۱۶ ب.ظ

سیزده، 

عدد خوشبختی من است!

سبزه ی جانم را،

گره زدی بر دستانت!

روزهاست، می درخشم

چه بخت نکویی دارم من!

در هر سیزده روز یک بار،

عاشقانه هایت را، رو می کنی

شعری، نامه ای، حرفی، نگاهی ...

و یا همان شاخه ی گل مریم

که عطرش، 

در تمام خانه پیچیده ...

چه قدر من،

به عدد سیزده خوشبینم!

خوش به حال من، که 

سیزده روز زندگی ام،

در هر بار، 

از تو متولد می شود ...

عرفان_یزدانی

........

پس از مدتها

امروز دیدمت

در میان ازدحام این جمعیت

که آمده بودند نحسی سیزده را بدر کنند

داشتی سبزه گره می زدی

یکدفعه نگاهمان به هم گره خورد

قلبم فرو ریخت

سردم شد

تو همانطور آرام نگاهم کردی

مثل آخرین باری که دیده بودمت

سرد و بی روح

بی آنکه پلکی بزنی

شاید چند ثانیه طول کشید که مرا بشناسی

آخر من تغییر کرده بودم

موهای سپید سرم

بیشتر شده بودند

مثل خطوط دور چشمانم

و ترکهای روی پیشانیم

اما من زود ترا شناختم

هیچ فرقی نکرده بودی

همانطور زیبا ، جذاب ،آرام 

و چشمانی که یکبار دیگر مجذوبشان شدم

نمی دانم 

فضا آکنده از عطر گلهای باغ بود 

یا بوی تن تو

هر چه بود مرا سالها به عقب راند

یادت هست کی را می گویم

سالها پیش

کنج یک کافه ی خلوت

من بی خبر از همه جا 

داشتم کتاب میخواندم

و تو روبرویم نشسته بودی

ناگاه گرمای نگاهت را حس کردم

زیر چشمی تو را پاییدم

مدت زیادی بود که به من خیره مانده بودی

وقتی نگاهم در نگاهت گره خورد

نگاهت را از من ندزدیدی

و همانطور آرام 

با نگاهی که تحسین و عشق در آن موج میزد

لبخندی شیرین بر لبت نشاندی

یادت مانده

دیدارهایی که با هم داشتیم

تو کلام مرا تحسین می کردی

و من نگاه تو را....

امروز بعد از این همه مدت

دوباره نگاهمان بهم گره خورد

در میان این همه سبزه ای که امروز گره می خورد

هیچکس حواسش به نگاه ما نبود

که به هم گره خورد

اما نحسی سیزده کار خودش را کرد

دخترکی زیبا و بازیگوش به سمتت دوید

و تو او را در آغوش کشیدی

او تو را مادر صدا کرد

و من گویی از خواب پریده باشم

به خودم آمدم

فاصله ی ما بیشتر شده بود

تو متعلق به کس دیگری بودی

و من ....

سرم را پایین انداختم

و دور شدم

اما گرمای نگاهت را همچنان

پشت سرم حس می کردم

بی اختیار شعر استاد شهریار را زیر لب زمزمه کردم

تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

م_شریف96/1/13

.......

من گره خواهم زد

سبزه را با عشق

بر دلی از سنگ

تا که شاید قلبش

نرم گردد

سبز گردد

و بیاد چهارده

بر سر کوچه ی دلتنگی من.

بس که بسیار من دلتنگم ...😔

.........

شاعر که شدم

سیم های سه تارم را

به سبزه های سبز سیزده گره میزنم

و آرزو میکنم

آهنگ پاک صدای تو را بشنوم

شاید که شاعری

تنها راه رسیدن به دیار رویا

و کوچه های خیس کودکی باشد

یغماگلرویی

.........


سیزده بار شدم دربه در چشمانت

چشم قدیسه ی من رنگ عقیق یمن است


سبزه می بافی و من موی سرت میبافم

بخت من دست تو و بخت تو در دست من است 

حامد_فلاحی_راد

.........

من و این سیزده و فاصله ها و گله ها 

تو و آنسوی خیالات و همین فاصله ها 


بی تو در می‌رود از من هوس بودن تو 

من و تنهایی و سر رفتن این حوصله ها 

سعید_خاکسار

.........

سبزه‌ها را گره زدم، اما؛

 با کدام آرزو؟

 کدام دلیل؟


 مثل من؛

 ذره ذره می‌میرند!

 همه‌ی سال‌های بی تحویل…

سید_مهدی_موسوی

..........


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۱۳
م.ر م.س

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">