قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

استاد فریدون مشیری 1

پنجشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۶، ۰۹:۵۹ ب.ظ

تو را من زهر شیرین خوانم ای عشق، 

که نامی خوش‌تر از اینت ندانم. 

وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری، 

به غیر از زهر شیرینت نخوانم.


تو زهری، زهر گرم سینه‌سوزی، 

تو شیرینی، که شور هستی از توست. 

شراب جام خورشیدی، که جان را 

نشاط از تو، غم از تو، مستی از توست.


بسی گفتند: – «دل از عشق برگیر! 

که: نیرنگ است و افسون است و جادوست!» 

ولی ما دل به او بستیم و دیدیم 

که او زهر است، اما … نوشداروست!


چه غم دارم که این زهر تب‌آلود، 

تنم را در جدایی می‌گدازد 

از آن شادم که در هنگامه‌ی درد، 

غمی شیرین دلم را می‌نوازد.


اگر مرگم به نامردی نگیرد: 

مرا مهر تو در دل جاودانی‌ست. 

وگر عمرم به ناکامی سرآید؛

تو را دارم که مرگم زندگانی‌ست


 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۱/۱۰
م.ر م.س

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">