نبوغ سرودن
اگر در گذشته یا در غزل جوانان امروز، جدولِ ضرب را تنگنایِ قافیه و ردیف و تنگنای وزن، ایجاد می کرد، حالا دیگر، کوچک ترین تنگنایی وجود ندارد. کافی است بر اساس موازین زبان شناسی، مدار خانوادگیِ کلمات را قبلا بشناسید و هی ترکیب کنید: خانواده{ لحظه، دقیقه، ثانیه و ساعت } را با خانواده { میخ، چکش، زنجیر و...} قاطی کنید و استعاره هایی از نوع میخ لحظه ها / چکش دقیقه ها / زنجیر ثانیه ها / و... بسازید و باز برگردید به اول قضیه: میخ دقیقه/ چکش ثانیه/ زنجیر لحظه و... الی غیر النهایة.
.
میلیون ها استعاره و مجاز از این دست بیافرینید، ولی سرانجام یک میلیارد استعاره بدیع و نو آیین که ساختید ارزش همگی آنها، بر روی هم به اندازه این شعر بی استعاره و بی مجاز #حافظ نخواهد بود که:
حالیا مصلحت وقت در آن می بینم
که کشم رخت به میخانه و خوش بنشینم
می بینید که نبوغ چیزی است که جدول ندارد و قابل پیش بینی نیست. ما آدم های معمولی، بعد از اندیشه بسیار، گوشه ای از هزاران گوشه کار نوابغ را برای خودمان کشف می کنیم، و تصور می کنیم تمامِ قضیه در همان نقطه است و کیمیای کار را آموخته ایم.سعی می کنیم آن گوشه را، به صورت جدول ضرب تا بی نهایت ادامه دهیم و حاصلش همین شعرهای منثور و مدرن موجود در مطبوعات است و نیز غزل هایی انباشته از استعاره ها و مجاز های نو آیین که صد هزارش به یک مصرع حافظ نمی ارزد.
.
گاهی آدم های بیمار گونه ای از نوعِ خودمان هم پیدا می شوند و به این کشکول های موزون و ناموزون استعاره های جدولی و تصادفی، نامِ «شعرِ مدرن» یا « غزلِ نو » و «غزلِ نیمایی» می دهند؛ حال آن که نو بودن و نیمایی بودن، هیچ ربطی به این استعاره های لوس و جدولی ندارد...
محمد رضا شفیعی کدکنی