تنگه واشی
جمعه, ۴ فروردين ۱۳۹۶، ۱۰:۲۰ ب.ظ
از خواب اگر هم نفس آینه پاشی
لبخند زند غنچه به نقاشی کاشی
تا عطر صدای تو شب آویز خیال است
فرقی نکند این که تو باشی و نباشی
کو فرصت نابی که به خود لطف خدا داشت
عشقی که رها بود ز سختی حواشی
دیگر نتوان بُرد دل از تازه جوانان
با پیرهن گل بهی و دامن ماشی
شد جمعه و مردان یَل تنگه هرمز
رفتند به تفریح سوی تنگه ی واشی
دریوزگی ثانیه ها بهتر از آن است
تا بشنوی از دوست که: بهتر که جداشی
ای وای بر آن سفره ی فرهنگ که در آن
مضمون همه کشک است و سخن سبزی آشی
دنیا شده جنگل کسی اما پی آن نیست
کز تیشه اندیشه تو مضمون بتراشی
آشفتگی شعرِ تو را پاک نسازد
گر یاس و بنفشه سر آیینه بپاشی
⚘⚘⚘دی ماه ۱۳۹۵⚘⚘⚘
دکتر_عبدالرضا_مدرس_زاده
۹۶/۰۱/۰۴