قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

به یاد همه عزیزان پرواز کرده 1

پنجشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۱:۲۲ ب.ظ

.


پدر عزیزم


لبخند زیبایت در قاب عکس

روی طاقچه ی اتاقم

سالهاست که همدم تنهایی من است


این اشک های گرم و سوزان

سالهاست که به جای آن

دستان گرم و پرمهرت

نوازشگر گونه هایم شدند


دلتنگتم پدر....

کاش بودی پدرم 

تا به جای

"دوستت دارم"

نمی گفتم

"روحت شاد"

.......

پنجشنبه که میشود

 بازهم جای تو خالیست پدر . . .

سال به سال می گذرد ، 

داغ نبودنت کهنه میشود اما 

حس نداشتنت همچنان باقی ست !


چشم های من ، هنوز هم 

گاهی خیره به در می مانند 

آرام می گیرند به هوای آغوش دوباره 

روزگار دست بروی دست می گذارد


عبور میکند از هر زمان و تولدی دیگر

و در این میان تنها یادگار زنده ی هر روزه

 باورنکردن به نبودن توست

که پابرجاست و تمامی ندارد . . ! 

.........

.


خواب دیدم پدرم میاید ...

باهمان صورت محبوب پر از لبخندش ...

صورتش بود پر از نور خدا ...

دست بردم که عصایش گیرم ...

گفت باشی تو عصایم فرزند ...

دل من تاب نیاورد ؛ و من بوسه زدم بر دستش ...

که نگاهش همان لحظه به چشمم لغزید ....

اشک در چشم دوتایی جوشید ...

دست پر مهرش را بر سرم باز کشید ...

گفتمش ای پدرم ...

ما کجا ؟...وتو کجا ؟...

ما که دلتنگ توهستیم ... پدر ...

پدرم لذت دیدار تو را کم دارم ...

سالها می گذرد ...

دستی از مهر ندارم به سرم ...

وچنان غرق توام که ندارم باور ...

گفتمش باز... پدر ...

اشکی از گوشه چشمش افتاد ...

وندیدم که چه سان رفت پدر ...

و دگر باز نگشت 

........

.

پنج شنبه شده




   خانه ی ما...




بی تو مزار است !!!


.......

اندوه رفتنت


پایانی ندارد پدر....!!


تصّدُقت برای یکبارهم شده به خوابم سرک بکش


نفسم تنگ شده


نگذار ندیدنت را 


با خود به گور ببرم

.......


پدرجان سلام


از حال و احوالت چه خبر

از بودن تو آسمون چه خبر؟

میبینی با رفتنت جای همه چیزو خالی کردی

ببین پنجشنبه ها بیشتر از هر وقتی جات خالیه

گفتی خاک سرده ولی نه خاک سرد نیست 

نبودن تو سرده

حتی نبودنت تو رویاهام سرده

بابا میدونی امسال شکوفه های درخت حیاط دیرتر باز شدن انگار منتظر تو بودن ولی نبودی...

آخ بابا کسی نیست که آدرس تورو بدونه؟

به خونه رویاهات رسیدی؟

میدونی بابا چن وقتیه جانمازو کتابات بهونه تو رو میگیرن

میبینی حتی اونام بی پدر شدن

غم نبودنت حتی با شستن اون سنگ سرد کم نمیشه

راستی برات گل آوردم دیگه ریه هات اذیتت نمیکنه بزارمشون پیشت؟


.......


باز هم پنجشنبه...

پدرم...

چگونه تو را در آغوش گیرم

که زیر خروارها خاک 

خفته ای...


با این سنگ سرد مزارت

ناگفته ها دارم...

روزگارم در نبودنت

به تلخی گذشت،

تهی ام از نگاه پرمهرت...

دستم از دستانت خالیست...

آغوشم سرد و بی رمق...

بی تو 

سخت می گذرد جانِ دلم...

غم دمادم میتازد...


اما...

تو ای آسمانی

آرام بخواب ؛ سنگ صبورم

من اینجا به یادت

بغضم می شکند...

........

Saadat:

بابا

سلام.....!

می بینی....

درختهایی که کاشته بودی

چقدر بزرگ شده اند و

شکوفه داده اند....؟!

.


راستی بابا.....

می دانی

چند بهار است

که نیستی...؟!

اصلا

حسابشان را داری...؟!

.

من ولی

میدانم....!!!

این چند روز اسفند هم

که تمام شود...

درست می شود ده بهار

که قرآن سفرهء هفت سین را

وقت تحویل سال

باز نکردی و

چند آیه نخواندی و

اسکناسهای هزاری نو

به هیچکداممان

عیدی نداده ای....!

.

بابا.....

این عید هم که بیاید

من

ده سالی می شود

که " بابا " را

فقط

نوشته ام.....

بی آنکه

" جان بابایی " بشنوم.....!

.

بابا....

یعنی اگر دوباره ببینمت....

می شناسمت....؟!

.

یعنی....

موهایت

چقدر سفیدتر شده اند.....؟!

یا

به گوشهء چشمهای قشنگت

چند چین دیگر

می نشیند

وقتی که می خندی.....؟!

.

بابا.....

می خواستم

شصت و شش سالگی ات را

ببینم....

.

پدربزرگ شدنت را....

قصه گفتنت را.....!

لطیفه خواندنت

برای نوه هایت را.....!

.

بابا

اگر

پدربزرگ دخترم می شدی....

قول می دهم

مثل من

عاشق چشمهایت می شد....!

عاشق دستهایت....

عاشق

ساعت مچی ات....

کفش ایمنی ات....

کوله ی کوهنوردی ات.....

یا شاید هم

عاشق پیراهن طوسی ات....!

.

آخ بابا.....

اگر بودی.....

اگر

بودی....

دوباره روی زانویم

می خوابیدی و

دوباره

آنقدر

دست می کشیدم

روی جوگندمی موهایت

که خوابت ببرد و

بعد

مثل آن وقتها

چند ساعت می نشستم و

یک دل سیر

تماشایت میکردم.....!!!

.

اگر بودی.....

دوباره برایم

رنگین کمان می ساختی.....

مدادرنگی هایم را

می تراشیدی.....!

کتابهایم را

جلد میکردی.....

.

و دستهایم را.............

نه......!!!!

دیگر

نمی گذاشتم

دستهای یخ کرده ام را

ببوسی...

وقتی که دارم

کفشهایت را

واکس میزنم......!!!!!

.

آن روز هم

حواسم نبود.....

که بوسیدی و

تمام عمر

شرمندگی بزرگی ات

بر دلم ماند و .......!!!

.

بابا.....


ببین رفتنت

هیچ چیزی را

عوض نکرده است.....

هرچقدر که بخواهی

دلتنگم........

اما

هنوز همانم......

که شب بخیرهایم را

اول از همه

برای تو می فرستم.....

و تو

هنوز همانی

که پدرانه

دلواپس خوشبختی منی......

و همانی که

عاشقانه

دوستم داری و

دعایم می کنی.........!

.

.😔😔😔

مهین_رضوانى_فرد

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۴
م.ر م.س

نظرات  (۱)

It's going to be finish of mine day, except before finish I am reading
this great article to increase my experience.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">