قند پارسی.

فرهنگ و ادب
آخرین مطالب
آخرین نظرات

حسودانه

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۴۷ ب.ظ

تهران‌ چقدر حسود بود جانم ! 

تمام قدم زدن های ما  در خیابان ولیعصر یادش بود ،

 دید  که دست هم را گرفته ایم ، میدانست چند بار نگاهمان در هم گره خورد و گره کورش جز با خجالت تو وا نشد ، 

شنید چند بار دوست دارم هایم لب های تورا به خنده باز کرد !

 با این حال باز هم چشم دیدنمان را نداشت ! 

یادت هست چند بار گفتم اینگونه !بی پروا ! اِنقدر دلبرانه نخند ؟ 

گفتم سرخی لب هایت را از من میگیرند !دیدی جانا؟

 .........


.




 حتی اِسپند هایی هم که سفارش کرده بودم دود کنی

آن تخم مرغی که قرار شد وسط کوچه بترکانی 

و بر هرچه حسود است لعنت بفرستی افاقه نکرد ! 

 چشمی نبود که ببیند منو تو  چقدر به هم می آمدیم ...

تهران چشم نداشت ‌، 

اصلا  همین بخل و حسد اورا آلوده کرد ! بیهوده دود ماشین های بیچاره را بهانه کردند!

ما چقدر بهم می آمدیم و این شهر سیاه چقدر حسود بود ! 

هر کجا هستی دعایی زیر لب نجوا کن ،

 شاید تهران دستش را از سرما بردارد !

خدا را چه دیدی!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۱۰
م.ر م.س

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">